loading...
سروش لکستان
محمد رشیدیان سیکه وندی بازدید : 107 دوشنبه 31 فروردین 1394 نظرات (0)

جشن اردیبهشتگان؛

اردیبهشت روز از اردیبهشت ماه، برابر با دوم اردیبهشت گاهنامه امروزی.
اردیبهشتگان، یا گلستان جشن؛ از جملهٔ جشنهای دوازدگانهٔ سال ایران باستان بوده است و از شمار جشن‌های آتش است. روز سوم از هر ماه باستانی به نام اردیبهشت می‌باشد و بر اساس گاهشماری امروزین، دوم اردیبهشت خورشیدی، برابر با جشن اردیبهشت‌گان است.
"ابوریحان بیرونی" درباره این جشن می نویسد: (اردیبهشت ماه؛ روز سوم آن اردی بهشت است و آن عیدی است که اردیبهشتگان نام دارد برای اینکه هردو نام با هم متفق شده. اردی بهشت به معنی بهترین راستی است؛ بعضی گفته اند به معنای منتهای خیر و خوبی است. اردیبهشت ایزد آتش و نور است و این دو با او همپیوندی دارد و خداوند او را به این کار موکل کرده و نیز ماموریت داده است علل و امراض را به یاری ادویه و اغذیه زائل کند و صدق را از کذب و حق را از باطل تمیز دهد.)

"خلف تبریزی" آورده که: (در این روز نیک است به معبد و آتشکده رفتن و از پادشاهان حاجت خود خواستن و به جنگ و کارزار شدن.)

ایرانیان از هزاران سال پیش در روز جشن اردیبهشتگان، لباس سپید رنگ می‌پوشیدند که نمایانگر پاکیزگی است. زمان برگزاری جشن اردیبهشتگان (دوم اردیبهشت) از سویی دیگر همزمان است با زمانی که در بسیاری از جایهای ایران، گلها شکوفا شده‌اند. از این رهگذر، این جشن به گونه ای جشن گلها نیز بدل شد؛ جشنی که اکنون در هلند و بسیاری کشورهای دیگر نیز کمابیش همزمان با جشن اردیبهشتگان برگزار می‌شود.

در روزگار باستان در هنگام این جشن، شهریاران بار عام می دادند و موبد موبدان آیینی را که رواک (رایج) بوده در پیشگاه پادشاه برگزار می کرد و همه را اندرز می گفت. سران هر گروه به پادشاه شناسانده می شدند و هنرمندان پاداش می گرفتند.
اردیبهشتگان از جشنهای آتش است؛ و آتش نماد فروزان بودن، به سوی بالا رفتن و پاک بودن و پاک کردن است.
بر پایه گاهنامه کنونی که شش ماه اول سال را 31 روز شمار کرده و یک روز به‌ فروردین ماه افزوده اند؛ جشن اردیبهشتگان در دوم اردیبهشت برگزار می‌شود. سومین یشت از اوستا (ارديبهشت يشت)؛ به نام همین امشاسپند است. پیام این جشن به مردمان، راستی پیشه کردن و در پاکی زیستن است.
امروزه زرتشتیان در اردیبهشتگان، با رفتن به آدریانها (آتشکده ها)، روبروی روشنایی می ایستند و با سرایش اردیبهشت یشت ، خداوند جان و خرد را ستایش می کنند و اشویی (راستی و هنجار درست) را به یکدیگر سفارش می‌نمایند.

محمد رشیدیان سیکه وندی بازدید : 105 دوشنبه 31 فروردین 1394 نظرات (1)

در میان زرتشتیان تعدد زوجات مرسوم نیست.انها یک زن بیشتر نمی گیرند.بی وفایی نسبت به پیمان زناشویی هم تقریبا دیده نمی شودو فحشاء در بین زنان پارسی وجود ندارد.

پروفسور جکسون

 

محمد رشیدیان سیکه وندی بازدید : 119 دوشنبه 31 فروردین 1394 نظرات (0)

ارتش در ایران باستان

واژه ارتش، از واژه اوستایی "رثه ایشتر" بمعنی "بر گردونه ایستاده" برگرفته شده است که به سپاهیان و جنگاوران گفته میشده است. پسان این واژه در زبان پهلوی به گونه "ارتخشتار" آمده و امروز بگونه ارتش بکار می رود.
نخستین گاهِ تاریخی که در ایران زمین ارتش پدید آمد دقیقا مشخص نیست. در استوره ها و گفتارهای باستانی از لشگرها و جنگجویان بسیار سخن بمیان می آید: در روزگار پادشاهان کیانی و پیشدادیان و از پهلوانان و دلیران بسیار سخن آمده است. در شاهنامه فردوسی بسیاری از ان نبردها و جنگاوریها و دلیریها به نگارگری کشیده شده اند.
اما نخستین گواه دانشیِ نوشته شده که از ارتش منظم و توانمند در ایران باستان در دست داریم بر می گردد به 556 سال پیش از زایش مسیح؛ روزگاری که کورش بزرگ ارتش سراسری ایران باستان را بنیاد نهاد. پیش از آن؛ همانگونه که از سنگ نگاره ها پیداست، هر گروهی از مردمان ایران دارای ارتشی منطقه ای بوده اند، همچون سپاه ماد، پارس، و ..... اما در روزگار کورش این سپاههای منطقه ای در کالبد یک ارتش بزر و منظم بهم پیوستند و در سایه دلاوری و کاردانی و توانایی این ارتش بود که مرزهای ایران بزرگ تا سده ها از دست درازی بیگانگان بدور ماند.
کهنترین واژه ای که از ارتش و سپاه در دست داریم؛ واژه مادی "سپاده" به معنی سپاه است که در سنگنوشته بیستون در نام یکی از اسپهبدان؛ "تَخمَه سپاده"؛ آمده است.
در زبان پارسی باستان نیز به واژه "کاره" بر می خوریم که هم برای سپاه و هم برای "مردم" بکار رفته است.
ایرانیان نخستین مردمی بودند که از آتش افروختن در بالای برجها و چهارتاقی ها، برای آگاه ساختن سپاهیان خودی از آفند (=حمله) دشمن سود جستند. در حقیقت گونه ای تلگراف ساخته بودند که آتش در آن کار علائم را میکرد. یکی از گواههایی که در این زمینه برجای مانده، فرستادن خبر چیرگی ایرانیان بر آتن است، که از آبخست (=جزیره) سیکلاد به آبخست سارد در زمانی کوتاه فرستاده شد. هنوز ویرانه های برخی از این چهارتاقی های آتشدان ؛ بیشتر در جنوب ایران؛ بر روی بلندیها و کوهها برجای مانده است.
ایرانیان از دیرباز نفت را میشناختند، این واژه در اوستا بگونۀ "نپتا" آمده است. از آن برای افروختن چراغ و در درمان بیماریهای پوستی سود میجستند. اما بجز از این دو، ایرانیان دریافته بودند که از نفت میتوان جنگ افزار ساخت. در تاریخ به گروهی از سپاهیان بنام "نپتان" بر میخوریم که نفت انداز بوده اند، یعنی تیرها را به قیر و نفت آغشته و آتش میزدند و بسوی دشمن می افکندند. دیگر آنکه ؛ آنان آمیزه ای از قیر طبیعی و نفت و گوگرد و موادی دیگر را در خمهای بزرگ ریخته با منجنیق بسوی دشمن پرتاب میکردند. پروپیکوس، تاریخ نگار یونانی سده ششم، از روغنی بنام روغن مادها نام میبرد که آتش زده شده بسوی دشمن پرتاب میشد و در روی آب افروخته می ماند و کشتیهای دشمن را به آتش می کشید.
این همان ماده ایست که پس از یورش اسکندر گجستک به ایران، با سپاهیان او از ایران به یونان رفت و امروز اروپاییان آنرا بنام آتش یونانی میخوانند و هنوز از رازهای آن سر در نیاورده اند.
در ارتش هخامنشی، سپهی بنا سپاه جاویدان ؛ دربرگیرنده ده هزار سپاهی بود که با در دید آوردن شمار مردمان آن روزگار، لشگری بس بزرگ بشمار می آمد، اینان سپاه آماده باش ایران بودند. از آن روی به آنان جاویدان می گفتند که با جانباختن هر سرباز، بیدرنگ دیگری جای او را میگرفت. فرمانده سپاه جاویدان ؛ فرمانده همه سپاه ایران شمرده میشد.
استرابون گفته است که ارتشیان ایران باستان از بیست سالگی تا پنجاه سالگی در ارتش می ماندند و پس از آن بازنشسته میشدند. او میگوید که بیشتر شاهزادگان و درباریان نیز همانند دیگر مردم در ارتش آموزش میدیدند و میبایست همه ورزشهای زمان، ساختن ابزار و تیراندازی و نیزه پرانی می آموختند و در جایهای سخت و راههای دشوار و دراز آموخته و ورزیده میشدند، و بالاتر از هرچیز، به آنان راستی و راستگویی آموخته میشد.
نخستین مردمانی که از گردونه و ارابه در ارتش سود بردند ایرانیان بودند. دیرینگی این کاربرد به زمای بس درازتر از هخامنشیان می رسد و هانگونه که دیدیم در زبان اوستایی نیز کاربردی بهمین معنی داشته است. یکی از این ارابه های جنگی "ارابه داس دار" بوده است. این ارابه از هر سو نیزه ها و تیغه های داس مانند داشته است که نوک آنها در سوهای گوناگون خمیده بود. هر چیزی سر راه این ارابه می آمد تکه تکه و نابود میشد. دیگر، گردونه هایی بود که هشت گاومیش آنرا می کشیدند. این ارابه ها دروقع گونه ای تانک باستانی را به تصویر می کشیدند.
جنگ افزارها و زره های ایرانی نیز نشان و ویژگیهای خود را داشته اند. همانند "اکیناکه"؛ شمشیرهای کوتاه هخامنشی که به کمر آویخته میشد. کمانهای ایرانی و سپرها، گرزها و نیزه ها.
نخستین پادگان سربازان یا همان پادگانهای نظام وظیفه در ایران در زمان داریوش بزرگ ساخته شد. در این پادگانها فرزندان همه ایرانیان از شاه و دستور (وزیر) و مردمان کوی و برزن آموزش سپاهیگری و جنکاوری می دیدند تا بتوانند از ایران زمین نگاهبانی کنند.
با ساخت راهها و جاده های بزرگ در روزگار هخامنشی، و بنیاد نهادن چاپارخانه ها که نخستین گونۀ پُست بودند؛ پیکهای شاهی هر زمان پیامها را در زودترین زمان به دورترین مرزها می رساندند. هرودوت تاریخ نگار یونانی می گوید: "هیچ جنبنده ای را نمیتوان یافت که زودتر و چالاکتر و تیزروتر از چاپارها راه بپیماید."
ایرانیان در هنگام جنگ با خود پسته میبرده اند که هم خوراکی است نیروزا و هم نگاهداری آن آسان است، همچنین هنگام آسودن؛ سپرهای خود را بر آتش مینهاده اند و آرد خمیر شده و گوشت بر روی سپرهای خود میپخته اند.
در ایران باستان افزون بر نیروی زمینی؛ نیروی دریایی توانمندی نیز بود که سه گروه کشتی داشته است. شمار این کشتیها در زمان خشیارشا تا چهارهزار بوده است.
ایرانیان پیش از هر جنگ، نخست نقشه جنگی کشیده و سپهداران آن را بررسی مینمودند، کاری که در جهان نیز رواک گردید و تا امروز نیز از همان شیوه ایرانیان باستان سود برده میشود.
بردن درفش(پرچم) در جنگها نیز، از نوآوریهای ایرانیان بوده است، هم از آنروی که بخشهی گوناگون سپاه را در کارزار بشناسند و هم از آن دید که در برابر سپاه دشمن شکوه و توانمندی سپاه ایرانزمین را بازنمایانند.
سرچشمه ها:
1. تاریخ تمدن؛ ویل دورانت
2. تاریخ ایران دوره هخامنشیان؛ ایلیا گریشویچ، ترجمه مرتضی ثاقب فر، انتشارات جامی، 1385
3. میراث باستانی ایران، ریچارد نلسون فرای. ترجمه مسعود رجب نیا. انتشارات علمی و فرهنگی . 1383.

محمد رشیدیان سیکه وندی بازدید : 83 یکشنبه 02 فروردین 1394 نظرات (0)

صالح سوری (وبگاه تالدیک): چند سالی است که درفضای مجازی بحثی تحت عنوان استان لکستان مطرح شده است.عمده کسانی که درباره این موضوع قلم می زنند،خواهان جدایی مناطق لک نشین از سایر استان ها و تشکیل استانی جدید به نام لکستان هستند.موافقان تشکیل استان لکستان که سایت ها و وبلاگ هایی را با همین عنوان یا نزدیک به آن در فضای اینترنت راه اندازی کرده اند تا جایی که نگارنده پیگیری کرده است،ادله ای قابل قبول در جهت ضرورت این درخواست ارایه نکرده اند.

 

    واقعیت آن است که قوم لک به عنوان یکی از اصیل ترین اقوام ایرانی آن طور که باید و شاید به عنوان یک قوم مستقل مورد پژوهش قرار نگرفته است.نقاط تاریک زیادی در تاریخ و جغرافیای این قوم وجود دارد که نیازمند افکندن نوری از جانب پژوهندگان حوزه های گوناگون علوم بشری به آن است.معرفی تاریخ،جغرافیا،زبان،فرهنگ،آداب و رسوم و ……قوم لک وظیفه همه کسانی است که دغدغه زنده ماندن و ماندگار شدن این قوم در تاریخ ایران زمین را دارند.ادبیات شفاهی غنی،فولکلور قابل توجه،آداب و رسوم انسانی و جذاب،نغمه های جان سوز و دل انگیز موسیقی و ده ها قابلیت دیگر می تواند قوم لک را به عنوان یکی از از اقوام اصیل ایرانی به سایر هم وطنان معرفی نماید.از طرف دیگر در کنار داشتن این همه قابلیت ،مناطق لک نشین همانند بسیاری از مناطق دیگر کشور از توسعه نیافتگی رنج می برد.آمار بالای بیکاری ، قاچاق و دیگر بزه های اجتماعی،خودکشی و ده ها مشکل ریز و درشت دیگر چهره ای از این مناطق نشان داده است که در شان مردم زحمت کش و شریف این دیار نیست.شاید همین توسعه نیافتگی اقتصادی است که گروهی هر چند اندک از شهروندان را به این فکر انداخته است که ریشه این توسعه نیافتگی را در پاره شدن سرزمین لک ها در بین استان های لرستان ،همدان،کرماانشاه و ایلام بدانند.البته حق انسانی هر قومی است که اگر احساس کنند قومی یا گروهی حقوق آنان را ضایع کرده و به عنوان شهروندان درجه دو به آنان می نگرند،خواستار اداره سرزمین خود توسط مدیران و کارگزارانی از همان قوم باشند.ولی بی شک شهروندان لک زبان لرستان نه تنها مورد چنین اجحافی قرار نگرفته اند بلکه در طول تاریخ و در چند دهه ای که از عمر دولت مدرن در ایران می گذرد همپای دیگر شهروندان لرستانی در بالاترین مناصب دولتی و حکومتی به اداره امور استان پرداخته اند.روی سخن من در اینجا بیشتر با لک زبانانی است که در چارچوب مرزهای سیاسی استان لرستان زندگی می کنند.لرها و لک های ساکن لرستان قرن هاست که بدون هیچگونه تنشی در کنار هم زیسته اند و چنان به هم آمیخته اند که تفکیک آنها از هم به سختی مشکل است.در تاریخ سیاسی این مرز و بوم حتی یک مورد نزاع که طرفین آن دو قوم لک و لر باشند به ثبت نرسیده است.طوایف گوناگون از هر دو قوم گاه و بیگاه به جان هم افتاده اند ،اما هیچگاه این نزاع ها منجر به اردوکشی آنها در مقابل هم نشده است.سال هاست که لرها با سوگسرودهای لکی در مجالس عزا گریسته اند و لک ها نیز با ترانه های طربناک لری رقصیده اند.شاعران این دیار با هر دو گویش داد سخن رانده اند و کمانچه نوازان و خوانندگان این سرزمین، صدای اهورایی خویش را در کوه های سر به فلک کشیده لرستان رها نموده اند.
      بر خلاف دعوای لفظی که بین اندک لرزبانان و لک زبانانی که در فضای مجازی فعالیت می کنند و مجادله آنان گاه به توهین و اهانت نیز می رسد،در فضای عمومی جامعه هیچگونه گرایشی مبنی بر جدایی لرها و لک ها در جامعه وجود ندارد.چرا که اکثریت لرها و لک ها خود را شاخ و برگ درختی واحدی می دانند که ریشه در اعماق تاریخ این سرزمین دارد.کاش اهل قلم این دیار به جای بحث های فرساینده و مجادلات بی حاصل به بیان دردها و مشکلات این سرزمین بپردازند.اگر اراده ای برای حل مشکلات این استان وجود نداشته باشد، گره از هزاران کار فروبسته لک زبانان گشوده نخواهد شد ، حتی اگر قلمرو هر طایفه ای یک استان و رییس آن طایفه نیز استاندار آن شود.

 

محمد رشیدیان سیکه وندی بازدید : 195 شنبه 01 فروردین 1394 نظرات (0)
[ . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . ]-ni-Šu 1 [. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . ] his troops
[ . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . ]-ki-ib-ra-tim 2 [ . . . . . . . . . . . . four] quarters of the world
[. . . ]-ka gal ma tu-û i Š -Šak-na a-na e-nu-tu ma-ti- Šu 3 [ . . . ] a weakling was established as ruler over his land
Ši-[ . . . . . . . . . . ta-am]-Ši-li ú- Ša-aŠ-ki-na si-ru-Š u-un 4 and [ . . . . . ] a similar one he appointed over them,
ta-am-Ši-li É-sag-ila i-te-[. . . . . . -ti]m a-na Uriki ù si-it-ta-tim ma-ha-za 5 like Esagila he made [ . . . ] to Ur and the rest of the cities,
pa-ra-as la si-ma-a-ti- Šu-nu ta-[ . . . . . l]i û-mi- Šá-am-ma id-di-ni-ib-bu-ub ù ana na-ak-ri-tim 6 a command dishonoring them [ . . . . . ] he planned daily and in enmity,
sat-tuk-ku ù-Šab-ti-li ú-ad-[di . . . . . . iŠ] -tak-ka-an ki-rib ma-ha-zi pa-la-ha iluMarduk Šar ilâni [Šá]-qi- Še a-Šu-uŠ- Šu 7 he caused the daily offering to cease; he appointed [ . . . ] he established within the city. The worship of Marduk, king of the gods [ . . . ]
li-mu-ut-ti ali-Šu [i-te]-ni-ip-pu-uŠ û-mi- Šá-am-ma na-[. . . . niŠe ] i-na ab-Ša-a-ni la ta-ap-Š ú-úh -tim ú-hal-li-iq kul-lat-si-in 8 he showed hostility toward his city daily
[ . . . ] his people; he brought all of them to ruin through servitude without rest.
a-na ta-zi-im-ti-Ši-na iluEllil lililani iz-zi-iŠ i-gu-ug-ma [ . . . ] ki-su-úr-Šú-un ilâni a- Ši-ib lib-bi-Š ú-nu i-zi-bu ad-ma-an- Šú-un 9 On account of their complaints, the lords of the gods became furiously angry and left their land; the gods, who dwelt among them, left their homes,
i-na ug-ga-ti Šá ú- Še-ri-bi a-na ki-rib Babili ilu Marduk ti-[ . . . . ] li-sa-ah-ra a-na nap-har da-ád-mi Šá in-na-du-ú Šú-bat-su-un 10 in anger over his bringing into Babylon. Marduk [ . . . ] to all the dwelling places, which had become ruins,
ù niŠe mât Šú-me-ri ù Ak-ka-dikiŠ a i-mu-ú Ša-lam-ta-aŠ ú-sa-ah-hi-ir ka- [ . . . . ]- Ši ir-ta-Š i ta-a-a-ra kul-lat ma-ta-a-ta ka-li- Ši-na i-h i-it ib-ri-e-Šu 11 and the people of Sumer and Akkad, who were like corpses [ . . . . ] he turned and granted mercy. In all lands everywhere
iŠ-te-'-e-ma ma-al-ki i- Ša-ru bi-bil lib-bi Šá it-ta-ma-a h qa-tu-uŠ-Šú m Ku-ra-aŠŠar ali An- Šá-an it-ta-bi ni-bi-it-su a-na ma-li-ku-tim kul-la-ta nap- h ar iz-zak-ra Šú-[ma- Š u] 12 he searched; he looked through them and sought a righteous prince after his own heart, whom he took by the hand. He called Cyrus, king of Anshan, by name; he appointed him to lordship over the whole world.
mâtQu-ti-i gi-mir Um-man Man-da ú-ka-an-ni- Ša a-na Š e-pi-Šu ni Še sal-mat qaqqaduduŠa ú- Š á-ak-Ši-du ka-ta-a-Šu 13 The land of Qutu, all the Umman-manda, he cast down at his feet. The black-headed people, whom he gave his hands to conquer,
i-na ki-it-tim ú mi-Š a-ru iŠ-te-ni-'e-Ši-na-a-tim iluMarduk belu rabu ta-ru-ú niŠ e- Šu ip-Še-e-ti Šá dam-qa-a-ta ù lib-ba-Šú i-Šá-ra ha-di-i Š ip-pa-al-li-is 14 he took them in justice and righteousness. Marduk, the great lord, looked joyously on the caring for his people, on his pious works and his righteous heart.
a-na ali-Šú Bab-ilani ki a-la-ak-Šú ik-bi ú- Š a-as-bi-it-su-ma har-ra-nu Babili ki-ma ib-ri ú tap-pi-e it-tal-la-ka i-da-a-Šu 15 To his city, Babylon, he caused him to go; he made him take the road to Babylon, going as a friend and companion at his side.
um-ma-ni-Šu rap- Ša-a-tim Šá ki-ma me-e nari la &uacute-ta-ad-du-ú ni-ba-Š&uacute-un kakke-Š ú-nu sa-an-du-ma i-Šá-ad-di- ha i-da-a- Šú 16 His numerous troops, in unknown numbers, like the waters of a river, marched armed at his side.
ba-lu qab-li ù ta-ha-zi ú- Še-ri-ba-aŠ ki-rib Babili ala- Šú Bab-ilaniki i-ti-ir i-na Š ap-Šá-ki m, iluNabu-na'id Šarru la pa-li-hi-Š ú ú-ma-al-la-a qa-tu-u Š- Šu 17 Without battle and conflict, he permitted him to enter Babylon. He spared his city, Babylon, a calamity. Nabonidus, the king, who did not fear him, he delivered into his hand.
niŠe Babili ka-li- Šú-nu nap-har mâtŠ ú-me-ri u Ak-ka-diki ru-bi-e ù Š ak-ka-nak-ka Šá-pal-Š ú ik-mi-sa ú-na-aŠ -Š i-qu Še-pu-u Š- Šú ih-du-ú a-na Š arru-ú-ti- Šú im-mi-ru pa-nu-uŠ - Šú-un 18 All the people of Babylon, Sumer, and Akkad, princes and governors, fell down before him and kissed his feet. They rejoiced in his sovereignty; their faces shone.
be-lu Šá i-na tu-kul-ti- Šá ú-bal-li-tu mi-tu-ta-an i-na bu-ta-qu ú pa-ki-e ig-mi-lu kul-la-ta-an ta-bi-iŠ ik-ta-ar-ra-bu- Šu iŠ-tam-ma-ru zi-ki-ir-Š ú 19 The lord, who by his power brings the dead to life, who amid destruction and injury had protected them, they joyously blessed him, honoring his name.
a-na-ku mKu-ra-aŠ Šar kiŠ-Š at Šarru rabu Šarru dan-nu Š ar Babili Šar mât Š ú-me-ri ú Ak-ka-di Šar kib-ra-a-ti ir-bit-tim 20 I am Cyrus, king of the world, the great king, the powerful king, king of Babylon, king of Sumer and Akkad, king of the four quarters of the world,
mar mKa-am-bu-zi-ia Šarru rabu Šar alu An-Š á-an mar mari mKu-ra-aŠ Šarru rabu Šar alu An-Š á-an ŠA.BAL.BAL m Š i-iŠ-pi-iŠ Š arru rabu Šar alu An-Š a-an 21 son of Cambyses, the great king, king of the city of Anshan, grandson of Cyrus, the great king, king of the city of Anshan; great-grandson of Teispes, the great king, king of the city of Anshan;
ziru da-ru-ú Ša Šarru-ú-tu Ša iluBel u ilu Nabu ir-a-mu pa-la-a-Š ú a-na tu-ub lib-bi- Šú-nu i h-Ši-ha Šarru-ut-su e-nu-ma a-na ki-rib Babili e-ru-bu sa-li-mi-i Š 22 eternal seed of royalty whose rule Bel and Nabu love, in whose administration they rejoice in their heart. When I made my triumphal entrance into Babylon,
i-na ul-si ù ri- Š á-a-tim i-na ekal ma-al-ki ar-ma-a Š ú-bat be-lu-tim iluMarduk belu rabu lib-bi ri-it-pa- Š ú Šá mare Babili ú . . . an-ni-ma û-mi- Šam a-Š e-'-a pa-la-ah- Šú 23 I took up my lordly residence in the royal palace with joy and rejoicing; Marduk, the great lord, moved the noble heart of the residents of Babylon to me, while I gave daily attention to his worship.
um-ma-ni-ia rap-Ša-tim i-na ki-rib Babili i-Šá-ad-di-ha Šú-ul-ma-niŠ nap-har mat [ Šu-me-ri] ù Akkadiki mu-gal-[l]i-tim ul ú- Šar-Ši 24 My numerous troops marched peacefully into Babylon. In all Sumer and Akkad I permitted no enemy to enter.
dannat Babili ù kul-lat ma-ha-zi- Šu i-na Šà-li-im-tim a Š -te-'-e mare Babi[li . . .] ki ma-la lib-[. . .]-ma ab- Š a-a-ni la si-ma-ti-Šu-nu Š ú-bat-su-un 25 The needs of Babylon and of all its cities I gladly attended to. The people of Babylon [and . . . ], and the shameful yoke was removed from them. Their dwellings,
an-hu-ut-su-un ú-pa-a Š -Ši-ha ú-Š á-ap-ti-ir sa-ar-ba- Šu-nu a-na ip- Še-e-ti-[ia] iluMarduk belu rabu ú-ih-di-e-ma 26 which had fallen, I restored. I cleared out their ruins. Marduk, the great lord, rejoiced in my pious deeds, and
a-na ia-a-ti mKu-ra-a ŠŠarru pa-li-ih-Š u ù mKa-am-bu-zi-ia mari si-it lib-bi-[ia ù a]-na nap- har um-ma-ni-ia 27 graciously blessed me, Cyrus, the king who worships him, and Cambyses, my own son, and all my troops,
da-am-ki-iŠ ik-ru-ub-ma i-na Ša-lim-tim ma-har-Š a ta-bi-iŠ ni-it-ta-['-id i-lu-ti- Šu] sir-ti nap-har Šarri a- Ši-ib parakke 28 while we, before him, joyously praised his exalted godhead. All the kings dwelling in palaces,
Ša ka-li-i Š kib-ra-a-ta iŠ-tu tam-tim e-li-tim a-di tam-tim Šap-li-tim a-Ši-ib kul-[. . . .] Šar-ra-ni mati A-mur-ri-i a- Ši-ib kuŠ-ta-ri ka-li-Š u-un 29 of all the quarters of the earth, from the Upper to the Lower sea dwelling [ . . . ] all the kings of the Westland dwelling in tents
bi-lat-su-nu ka-bi-it-tim ú-bi-lu-nim-ma ki-ir-ba Babili ú-na-aŠ-Š i-qu Še-pu-ú-a iŠ-tu [. . . .] a-di alu A ŠŠurki ù Šu-Š anki 30 brought me their heavy tribute, and in Babylon kissed my feet. From [ . . . ] to Asshur and Susa,
A-ga-deki mâtu E Š -nu-nak aluZa-am-ba-an aluMe-túr-nu Deriki a-di pa-at mât Qu-ti-i ma-ha-za [ Šá e-bir]-ti nâruDiqlat Š á i Š-tu ap-na-ma na-du-ú Šú-bat-su-un 31 Agade, Eshnunak, Zamban, Meturnu, Deri, with the territory of the land of Qutu, the cities on the other side of the Tigris, whose sites were of ancient foundation—
ilâni a-Ši-ib lib-bi- Šu-nu a-na aŠ-ri-Šú-nu ú-tir-ma ú-Šar-ma-a Š ú-bat da-er-a-ta kul-lat niŠe- Šu-nu ú-pa-ah -hi-ra-am-ma ú-te-ir da-ád-mi- Šu-un 32 the gods, who resided in them, I brought back to their places, and caused them to dwell in a residence for all time
ù ilâni mât Šú-me-ri ù AkkadikiŠ á m, iluNabu-na'id a-na ug-ga-tim bel ilâni ú- Še-ri-bi a-na ki-rib Babili i-na ki-bi-ti iluMarduk belu rabû i-na Š á-li-im-tim 33 And the gods of Sumer and Akkad—whom Nabonidus, to the anger of the lord of the gods, had brought into Babylon—by the command of Marduk, the great lord,
i-na maŠ-ta-ki- Šu-nu ú-Še-Ši-ib Šú-ba-at tu-ub lib-bi kul-la-ta ilâni Š a ú-Še-ri-bi a-na ki-ir-bi ma-ha-zi- Šu-un 34 I caused them to take up their dwelling in residences that gladdened the heart. May all the gods, whom I brought into their cities,
û-mi-Ša-am ma- h ar iluBel ù iluNabu Š a a-ra-ku ume-ia li-ta-mu-ú lit-taŠ-ka-ru a-ma-a-ta du-un-ki-ia ù a-na iluMarduk beli-ia li-iq-bu-ú Ša mKu-ra-aŠ Šarri pa-li- hi-ka u mKa-am-bu-zi-ia mari- Šu 35 pray daily before Bêl and Nabû for long life for me, and may they speak a gracious word for me and say to Marduk, my lord, "May Cyrus, the king who worships you, and Cambyses, his son,
da [ . . . ] ib-Šu-nu lu-ú [ . . . ] ka-li-Ši-na Š ú-ub-ti ni-ih-tim ú-Še- Ši-ib [ . . . ] paspase u TU.KIR.HU
[ . . . ]
36 their [ . . . ] I permitted all to dwell in peace [ . . . ]

 

امید محمدی بازدید : 111 جمعه 29 اسفند 1393 نظرات (0)

  رشته‌کوه گَرین از رشته کوه‌های مهم غرب ایران است که بیشتر مساحت آن در شمال استان لرستان و بخشی نیز در استان‌های همدان و کرمانشاهان قرار دارد. گرین از رشته کوه‌های بلند زاگرس است که در ادامه اشترانکوه قرار دارد و طول آن به بیش از ۱۸۰ کیلومتر می‌رسد. این رشته کوه در استان کرمانشاهان به کوه‌های پرو و بیستون می‌پیوند. ولاش با ۳۶۲۳ متر ارتفاع، بلندترین قله این رشته کوه است.

      قله‌های بلند آن شامل یال کبود در کوه چهل نابالغان در نهاوند، قله ۱۸یال، سه کوزان و میش پرور در بروجرد و نیز قله ولاش در شمال الشتر است. دیگر قله‌های آن شامل بازگیر و چهل تن می‌شود. از جمله مناطق برف گیر ویخچال های آن  می توان به یخچال گاو ماهی در قله چهل نابالغان اشاره نمود که در تمام طول سال دارای برف است. از بلند ترین قلل منطقه گرین می توان به یال کبود- چهل نابالغان- بازگیر- ولاش و هجده یال اشاره کرد. مبداء صعود به قله ی زیبای یال کبود با ارتفاع تقریبی ۳۸۰۰ متر در سراب گاماسیاب در ۲۵ کیلومتری شهرستان نهاوند و در محور نهاوند- نورآباد قرار دارد. و مسیر صعود به قله ولاش از روستای پرسک در شرق الشتر یا از ونایی و تیزه زن در بروجرد می‌باشد.

        گرین از غرب به دلفان، از شمال به نهاوند، از شرق به شهرستان بروجرد و از جنوب به شهرستان سلسله محدود می‌شود. گرین در گویش محلی گرّو garru یا garri و در گویش لکی گروین garvin نامیده می‌شود و یکی از کانون‌های آبگیر دائمی لرستان است که رودهای دزو گاماسب را تغذیه می‌کند. سراب‌های فراوانی در پای این کوه وجود دارد و آب آشامیدنی بروجرد والشتر و نیز آب مورد نیاز کشاورزی دشت سیلاخور نیز از همین سرآب‌ها تأمین می‌شود. صعود به کوه گرین از طریق روستاهای غرب شهر بروجرد، جنوب نهاوند یا شمال الشتر امکان پذیر است. دهکده ییلاقی ونایی در این پای این کوه قرار دارد. این کوه خرس، کفتار، گرگ و روباه دارد و در گذشته پلنگ نیز داشته‌است. بخش عظیم این کوه در جنوب نهاوند بوده و جلوه‌های زیبایی به این منطقه می‌دهد سرآب‌هایی مانند سرآب گاماسیاب و گیان، فارسبان،کنگاور کهنه وملوسان از این رشته کوه سرچشمه می‌گیرند.ضلع جنوبی کوه در شمال دشت الشتر قرار گرفته و رود کهمان از دامنه های گرین به دشت جاریمی شود و نهایتا پس از یکی شدن با آب رود کشکان به سیمره رسیده که در خوزستان به نام کرخه ادامه می یابد. سراب گاماسیاب با آبیاری دشت نهاوند به کرمانشاه سرازیر می شود.این رشته کوه تقریبا تا اوایل مرداد ماه برف دارد البته داخل دره‌ها مدت و گرمای بیشتری برای ذوب برف این کوه لازم است

امید محمدی بازدید : 163 جمعه 29 اسفند 1393 نظرات (0)

تپه کفراج مربوط به هزاره اول قبل از میلاد است و در شهرستان دلفان، بخش مرکزی، دهستان خاوه شمالی، روستای کفراج (پاقلا) واقع شده و این اثر در تاریخ ۲۵ اسفند ۱۳۷۹ با شماره ثبت ۳۰۴۹ به‌عنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده است. براساس کاوش های صورت گرفته، تپه باستانی قلعه كفراج (پا قلعه ) در برگیرنده بقایای فرهنگی پیش از تاریخ و اوایل دوران تاریخی ایران از نیمه اول هزاره هفتم تا نیمه نخست هزاره اول پیش از میلاد مسیح یعنی دوران مادها است. تپه باستانی قلعه كفراج گسترده ای برابر با صد هکتار و ۱۰ تپه ارزشمند است که برخي از آن را متاسفانه افراد سود جو كه بدنبال گنج بوده اند حفاری کرده اند.

وبه روایتی تپه کفراج به جا مانده قلعه سه طبقه مربوط به دوره ساسانی است .
در ابتداي روستاي كفراج، جاده به سه قسمت تقسيم مي شود؛ يکي مستقيم به طرف بالا مي رود و شما را به روستايي به نام سراب غضنفر. مي رساند و جاده ديگر به روستا ي ايرانشهر راه دارد.
در لحظه ورود به روستا، گورستاني وجود دارد که به گفته محلي هاي منطقه، قدمت زيادي دارد در قسمت پايين اين آرامگاه نهر آبي جاري است و مقابل اين نهر، گورستان روستائيان قرار گرفته است. این منطقه جلگه ای بسیار خوش آب و هوا است و از طرف شرق و شمال به رشته کوه بلند گرینبرخورد می کند و آب آشامیدنی شهر نورآباداز چاهایی که در این منطقه حفر شده است تامین می شود.

گروه ميراث فرهنگي با آغاز نخستين فصل کاوش هاي خود دور جديدي از مطالعات باستان شناسي در تپه تاريخي روستاي كفراج، اين محوطه باستاني رابه عنوان قديمي ترين روستاي تاريخي نور آباد و استان لرستان  معرفي مي شود.

 در اين تپه باستاني لايه هاي فرهنگي درجه يک روستايي وجود دارد که مي تواند اطلاعات ارزشمندي در اختيار باستان شناسان قرار دهد و اين روستاي تاريخي را به جهانيان معرفي کند.

امید محمدی بازدید : 644 جمعه 29 اسفند 1393 نظرات (0)

دلفان (دلفو) با وجود دوری از راه‌های تجاری، نظامی و بر کنار بودن از رویدادهای مهم تاریخی، از قدمت تاریخی کهنی برخوردار است. پروفسور "گدار" فرانسوی با اشاره به ترکیب مفرغهای یافت شده در ناحیه دلفان معتقد است که همین منطقه حد شمالی سرزمین کاسیان قبل از تصرف بابل بوده است.  کاسیتها اغلب فصول را در دشتهای مرتفع خاوه و الشتر به دامداری و پرورش اسب می گذراندند.
 بگفته "راولینسون" اراضی مرغوب و چمنزارهای دشت خاوه دلفان همان منطقه "نیسین یا نیسان"  که اسکندر مقدونی هنگام مسافرت از شوش به همدان از آنجا دیدن کرد.

    کاوشهای باستان شناس انگلیسی خانم "کلر گاف مید" در سال 1349 ش در منطقه "باباجان" دلفان قدمت تاریخ تمدن مردمان این ناحیه را به سده های 8 و 9 ق م میرساند. بر این اساس این منطقه که شامل یک تپه مرکزی و چندین تپه در شرق و غرب آن است چهار دوره تاریخی را تجربه کرده است: دوره پیش از تاریخ، دوره ماد، قرن هفتم و هشتم پیش از میلاد و هزاره سوم قبل از میلاد.

   از دیگر موقعیت های تاریخی منطقه، واقع شدن جنگ داریوش اول با بردیای دروغین "گئومات"است که در کتیبه بیستون "دژی سیکَ یَ اووَتیش" در آن ذکر شده که بسیاری عقیده دارند این نام همان دژ سیکوند(سیکه وند) چواری در دلفان لرستان است.

        دلفان سرزمین غارهای باستانی است که از سکونت چندین هزار ساله بشر در این دیار خبر میدهد. از جمله این غارها، غار پیردوستی یا غار اسب میباشد که متعلق به دوره پیش از تاریخ است.

    در تقسیمات پیش از اسلام دلفان جزو منطقه "پهله" و در دوره اسلامی نیز قسمتی از ایالت جبال و جزو ماه (قمر) کوفه بوده است .در قرن یازدهم این منطقه بنام خاوه (خاور زمین) مشهور بوده است. در سال 1312 ش محل کنونی شهر توسط شخص سرحددار نماینده حکومت وقت به عنوان مرکز بخش دلفان انتخاب گردید و این مساله در راستای تخت قاپو کردن عشایر توسط حکومت پهلوی بوده است.

دلفان دیار آواهای باستانی است. خاستگاه هوره، مور، گورانی و دنگ را باید در اعتقادات و باورها دینی قبل از اسلام جستجو کرد.مراسمات چمر، کتل کو و قیقاچ (سوارکاری همراه با تیراندازی) نیز در ایام غم و شادی، تسکین دل اهالیلکستان را موجب می شده است.

 

 

 

 

تپه های باستانی دلفان:

در پ‍‍ه‍ن‌ دش‍ت‌ س‍ب‍ز ش‍‍ه‍رس‍ت‍‍ان‌ دل‍ف‍‍ان‌گ‍ن‍ج‍ی‍ن‍ه های ‌ارزش‍م‍ن‍دی ‌از ‌ه‍وی‍ت‌ و م‍ی‍ر‌اث‌ ک‍‍ه‍ن‌ ‌ای‍ر‌ان‍‍ی‌ وجود دارد که سابقه تاریخی کهن این منطقه را نشان می دهد . وج‍ود ت‍پ‍ه‌ ‌ه‍‍ا‌ی‌ ب‍‍اس‍ت‍‍ان‍‍ی‌ ب‍‍اب‍‍اج‍‍ان ، س‍ی‍ک‍ون‍د(سیکه وند) چواری و ی‍‍ار‌آب‍‍اد ‌ه‍ر ک‍د‌ام‌ گ‍وی‍‍ا‌ی‌ بخشی از ت‍م‍دن‌ درخ‍ش‍‍ان‌ ‌ ‌ای‍ن‌ م‍ن‍طق‍ه ‌تاریخی کشورمان ‌اس‍ت‌ .
ت‍پ‍ه‌ ب‍‍اب‍‍اج‍‍ان‌ که  ش‍‍ه‍رت‌ ج‍‍ه‍‍ان‍‍ی‌ د‌ارد ب‍‍اش‍ک‍وه‌ خ‍‍اص‍‍ی‌ ق‍د ب‍ر‌اف‍ر‌اش‍ت‍ه‌ و ب‍ه‌ ‌ع‍ن‍و‌ان‌ ب‍زرگ‍ت‍ری‍ن‌ ت‍پ‍ه‌ ب‍‍اس‍ت‍‍ان‍‍ی‌ کشور خ‍ود ن‍م‍‍ای‍‍ی‌ م‍‍ی‌ ک‍ن‍د.نوع م‍‍ع‍م‍‍اری و ‌آث‍‍ار ب‍دس‍ت‌ ‌آم‍ده‌ ‌از این تپه باستانی پی‍ش‌ در‌آم‍د و م‍رج‍‍ع‌ مهمی در م‍ط‍ال‍‍ع‍‍ات‌ تم‍دن‌ ‌ای‍ر‌ان‌ زمین اس‍ت.
‌ای‍ن‌ م‍ح‍وطه‌ ب‍‍اس‍ت‍‍ان‍‍ی‌ که در ۵ ک‍ی‍ل‍وم‍ت‍ری ‌غ‍رب‌ ن‍ور‌آب‍‍اد م‍رک‍ز ش‍‍ه‍رس‍ت‍‍ان‌ دل‍ف‍‍ان‌ و‌اق‍‍ع‌ است،ب‍ر‌ای ن‍خ‍س‍ت‍ی‍ن‌ ب‍‍ار ت‍وس‍ط «گ‍ل‍رگ‍‍اف‌ م‍ی‍د» پژوهشگر د‌ان‍ش‍گ‍‍اه‌ ل‍ن‍دن‌ در ف‍‍اص‍ل‍ه‌ س‍‍ال‌ه‍‍ای ۱۳۴۴ ت‍‍ا ۱۳۴۷ م‍ورد ک‍‍اوش‌ ق‍ر‌ار گ‍رف‍ت‌ ک‍ه‌ از ‌ای‍ن کاوش نتایج درخشانی از تاریخ سرزمین ایران به دست آمد.
در ب‍ررسی‌های ‌اول‍ی‍ه‌ ت‍پ‍ه‌ باس‍ت‍‍ان‍‍ی‌ ب‍‍اب‍‍اج‍‍ان‌ دل‍ف‍‍ان‌ چ‍‍ه‍‍ار دوره‌ ت‍‍اری‍خ‍‍ی‌ و پ‍ی‍ش‌ ‌از ت‍‍اری‍خ، م‍رب‍وط ب‍ه‌ دوره‌ م‍‍اد و ‌ه‍خ‍‍ام‍ن‍ش‍‍ی‌، ق‍رن‌ ‌ه‍ش‍ت‍م‌ ت‍‍ا ن‍‍ه‍م‌ ‌ه‍ز‌اره‌ س‍وم‌ ق‍ب‍ل‌ ‌از م‍ی‍لاد ش‍ن‍‍اس‍‍ای‍‍ی‌ ش‍ده‌ ‌اس‍ت.
اشیای به دست آمده از این تپه آثار و بقایای تمدن مردمانی بوده که در سده هشتم و نهم پیش از میلاد در این بخش می‌زیسته‌اند. آنچه باعث شهرت جهانی این تپه باستانی شد، کشف قدیمی‌ترین آجرهای منقوش ایران، دراین منطقه است. این مجموعه منحصر بفرد، در بر‌گیرنده ۱۵ نقش متنوع در شکل‌های هندسی به رنگ‌های اخرایی و قهوه‌ای متعلق به قرن هشتم و نهم پیش از میلاد است.
تپه حمام که در ۲۵ کیلومتری دلفان و در روستای یارآباد واقع شده ارتفاع زیادی ندارد و مهم‌‌ترین محوطه‌ باستانی این منطقه به‌شمار می‌رود. وج‍ود ت‍پ‍ه‌ ‌ه‍‍ا‌ی‌ ب‍‍اس‍ت‍‍ان‍‍ی‌ ب‍‍اب‍‍اج‍‍ان ، س‍ی‍ک‍ون‍د و ی‍‍ار‌آب‍‍اد ‌ه‍ر ک‍د‌ام‌ گ‍وی‍‍ا‌ی‌ بخشی از ت‍م‍دن‌ درخ‍ش‍‍ان‌ ‌ ‌ای‍ن‌ م‍ن‍طق‍ه ‌تاریخی کشورمان ‌اس‍ت‌ .
ت‍پ‍ه‌ ب‍‍اباج‍‍ان‌ گ‍ن‍ج‍ی‍ن‍ه‌ ‌ا‌ی‌ ‌ارزش‍م‍ن‍د ‌از ‌ه‍وی‍ت‌ و م‍ی‍ر‌اث‌ ک‍‍ه‍ن‌ ‌ای‍ر‌ان‍‍ی‌ در پ‍‍ه‍ن‌ دش‍ت‌ س‍ب‍ز ش‍‍ه‍رس‍ت‍‍ان‌ دل‍ف‍‍ان‌، ب‍‍اش‍ک‍وه‌ خ‍‍اص‍‍ی‌ ق‍د ب‍ر‌اف‍ر‌اش‍ت‍ه‌ و ب‍ه‌ ‌ع‍ن‍و‌ان‌ ب‍زرگ‍ت‍ری‍ن‌ ت‍پ‍ه‌ ب‍‍اس‍ت‍‍ان‍‍ی‌ کشور خ‍ود ن‍م‍‍ای‍‍ی‌ م‍‍ی‌ ک‍ن‍د

.

                 جدول تپه های باستانی دلفان

نام

شهر

نام دوره

موضوع

تپه مقبره نوح نبی

نورآباد_دلفان

پيش از تاريخ-تاريخی-اسلامی

تپه

تپه سيد

نورآباد_دلفان

پيش از تاريخ-تاريخی

تپه

تپه کفراج

نورآباد_دلفان

تاريخی

تپه

تپه مردآويز

نورآباد_دلفان

پيش از تاريخ-تاريخی

تپه

تپه شهن آباد

نورآباد_دلفان

پيش از تاريخ

تپه

تپه حسن گاويار

نورآباد_دلفان

هزاره اول قبل از ميلاد

تپه

تپه ورشونه گلباغی

نورآباد_دلفان

نوسنگی-مفرغ-هزاره اول

تپه

تپه گلباغی

نورآباد_دلفان

نوسنگی-تاريخی

تپه

تپه چغاعلی آباد

نورآباد_دلفان

نوسنگی-مفرغ-پارتی

تپه

تپه باباجان

نورآباد_دلفان

مفرغ-آهن

تپه

تپه دوشه جا

نورآباد_دلفان

دوره های سنگ

تپه

تپه نعمت الهی

نورآباد_دلفان

نوسنگي بي سفال

تپه

تپه گوهرگوش

نورآباد_دلفان

پيش از تاريخ-تاريخی

تپه

تپه عبدالحسين

نورآباد_دلفان

دوره نوسنگی

تپه

تپه خرم چيا

نورآباد_دلفان

نوسنگی-مفرغ-آهنIII

تپه

تپه زليوا

نورآباد_دلفان

نوسنگی-مفرغ-پارتی

تپه

تپه چغاسيفل

نورآباد_دلفان

نوسنگی-مفرغ-آهنIII

تپه

تپه چغا کبود

نورآباد_دلفان

پيش از تاريخ-تاريخی

تپه

تپه ولی آبادکوله مرز

نورآباد_دلفان

تاريخی-اسلامی

تپه

تپه سيکوند

(سیکه وند)

نورآباد_دلفان

پيش از تاريخ-تاريخی-اسلامی

تپه

تپه نام چيا

نورآباد_دلفان

پيش از تاريخ

تپه

تپه مرادآبادنورعلی

نورآباد_دلفان

نامعلوم

تپه

تپه توبره ريزتنگ پری

نورآباد_دلفان

نامعلوم

تپه

غاراسب

نورآباد_دلفان

پيش از تاريخ

غار

تپه چيا غلامعلی

نورآباد_دلفان

نامعلوم

تپه

تپه چيابالاجو

نورآباد_دلفان

پيش از تاريخ-تاريخی

تپه

تپه حسن آبادسنجابی

نورآباد_دلفان

پيش از تاريخ-تاريخی-اسلامی

تپه

تپه قاسم آباد

نورآباد_دلفان

پيش از تاريخ-تاريخی

تپه

تپه پشت داريل

نورآباد_دلفان

پيش از تاريخ

تپه

تپه حسين - چياملاحسين

نورآباد_دلفان

پيش از تاريخ-تاريخی

تپه

تپه گندم بان - حبيب وند

نورآباد_دلفان

پيش از تاريخ-تاريخی-اسلامی

تپه

تپه مومن زمين

نورآباد_دلفان

پيش از تاريخ

تپه

چغا چمن

نورآباد_دلفان

پيش از تاريخ-تاريخی-اسلامی

تپه

تپه ايمان آباد پايين

نورآباد_دلفان

آهن-پارت-اسلامی

تپه

تپه پاچيا

نورآباد_دلفان

نوسنگی-مفرغ

تپه

تپه گنبد ميران بيگ - گمه ميرومبگ

نورآباد_دلفان

پيش از تاريخ-تاريخی

تپه

تپه هزار منی

نورآباد_دلفان

پيش از تاريخ-تاريخی

تپه

تپه سراب احمدوند نور علی

نورآباد_دلفان

پيش از تاريخ

تپه

تپه چيا خسرو خانی

نورآباد_دلفان

پيش از تاريخ-تاريخی

تپه

تپه ريسه

نورآباد_دلفان

پيش از تاريخ-تاريخی

تپه

تپه زالی دوآب

نورآباد_دلفان

نوسنگی-آهن-اسلامی

تپه

محوطه باستانی دره ديمه

نورآباد_دلفان

نوسنگی-پيش از تاريخ-تاريخی

محوطه

تپه چيا موره

نورآباد_دلفان

نوسنگی-آهن-اسلامی

تپه

تپه توپخانه-2

نورآباد_دلفان

پيش از تاريخ-تاريخی-اسلامی

تپه

تپه چيا نظام

نورآباد_دلفان

مس و سنگ تا اوايل اسلامی

تپه

 

 

قبرهای گبری

یکی از آثاری که گواه قدمت این منطقه است قبرهای گبری است . گبر یعنی غیر مسلمان و به کسانی که غیر مسلمان بوده اند اطلاق می شده است. گبریان دین زرتشت داشتند. این نوع قبرها دارای شکل های متنوعی هستند. قبر زن ها گرد و مدور بوده است و قبر مردها به صورت مستطیل بوده و قبر بچه ها به صورت مثلث بوده است. بعضی ها را نیز در خمره میگذاشتند.در تمام قبرهای گبری حداقل یک کاسه آب و یک کاسه غذا گذاشته میشده است که کسی که می میرد از تشنگی و گرسنگی عذاب نکشد.
دربسیاری از قبرهای گبری لوازم مورد نیاز فرد نیز گذاشته می شده است که بستگی به پول داری یا بی پول بودن مرده داشته است .

مردگان پول دار ظروف طلا و اجناسی مانند شمشیر زره و خیلی چیزهای دیگر به همراه دارند ولی مردگان بی پول و بی بضاعت اموال کمتری با خود به همراه دارند یا اموال آنها از فلزات ارزشمند نیست.اکثر گورستان ها در سینه کشی ها و کنار رودخانه ها میباشد. دربسیاری از قبرستانها یک چهارطاقی  میباشد که نشان میدهد در میان آن چهار طاقی شخص مهمی فوت کرده است و اکثرا دارای اموال می باشند.
در ایران قبرهای یهودی نیز بسیار است که نوع قرار گرفتن سنگ آنها متفاوت است و میتوان از روی سنگ قبر فهمید که این قبر متعلق به یک یهودی است.(سنگ قبر یهودیان دارای فلش است).
 
شخصیت هایی را که درتابوت آنها طلا یا نقره یاسنگ یشم می گذاشتند همیشه در عمق بالای بیست متر دفن میکردند. و در عمق کم اینکار انجام نمی شد. برای این جنازه ها حتماٌ اطاقی از ساروج درست می کردندو آن را آن قدر پایین می بردند که از گزند جانوران خاک به دور باشد و همچنین دزدان نتوانند گزندی به جنازه و اموال آن بزنند. در کنار این جنازه ها حتماٌ اموال فراوان وجود دارد و کنیزان و نوکران آنها را نیز با جنازه اربابشان زنده به گور میکردند.

نوع دیگر قبرها قبر پیغمبری است که اگر شما آن را بشکافید هیچ چیزی درون آن یافت نمی شود نه جنازه نه اموال. این قبرها چند پوش هستند و تازه از قبر راهی دارد برای جایی دیگر که جنازه و اموال آن در آنجا هست.
قبرهایی نیز وجود دارد که به صورت ایستاده است. این قبرها متعلق به یک سری ازایرانیان است که معتقد بودند آنها را باید ایستاده به خاک سپرد.

یک نوع قبر هم داریم که به آن قبر دخمه ای گفته میشود که نمونه آن در تخت رستم پیدا شده است.
جنازه قبرهای خمره ای همیشه به صورت نشسته بوده است و جنازه آنها را به صورت نشسته در خمره می گذاشتند و دفن می کردند. در گذشته گورستان های دسته جمعی نیز وجود داشته که متعلق به افراد مریض بوده است. در جاهایی که وبا یا طاعون می آمده جنازه افراد را به صورت دسته جمعی دفن میکردند.
راه باستانی گاوشمار راه باستانی «تنگ گاوشمار» نیز اهمیت تاریخی، اقتصادی و فرهنگی این دیار را در گذشته‌های دور نشان می‌دهد. این راه بخشی از راه باستانی شاهی محسوب می‌شود که در گذشته ارتباط همدان و شوش پایتخت تابستانی و زمستانی هخامنشیان را میسر می‌کرده است. طول این جاده در این قسمت ۶ کیلومتر و عرض آن ۴ تا ۷ متر است که با استفاده از سنگ‌های پاک تراش به رنگ خاکستری تیره نماسازی شده است.

جاذبه های گردشگری

ازجاذبه های گردشگری این شهرستان دامنه های سرسبز کوههای سر به فلک کشیده گرین،چغادزدان،سرکشتی و بزکن، رودخانه های خروشان گیزه رود، رضاویس و بادآور، دشتهای سرسبز خاوه و چواری، سراب های نیاز،دولیسگان،قمش،کل خانی،تیمور و پیردوستی و جنگلهای سرسبز جنوب و جنوب غرب دلفان را می توان نام برد.

مهمترین جاذبه های تاریخی- مذهبی این شهرستان بقاع متبرکه امام زاده ابراهیم از نوادگان امام موسی کاظم، معروف به "بابا بزرگ" در 60 کیلومتری غرب نورآباد و امام زاده پیرمحمد از نوادگان حضرت زین العابدین در 54 کیلومتری جنوب شهر نورآباد میباشد. محیط سرسبز و جنگلی در اطراف این اماکن مذهبی جذابیت های بالایی ایجاد نموده است.

چ‍ش‍م‍ه‌ ‌آب‌ م‍‍ع‍دن‍‍ی‌ گ‍رم‍‍اب‍ه‌ یا چشمه آبگرم دلفان ت‍ن‍‍ه‍‍ا چ‍ش‍م‍ه‌ ‌آب‌ م‍‍ع‍دن‍‍ی‌ دل‍ف‍‍ان‌ ‌اس‍ت‌ ک‍ه‌ ب‍‍ا د‌اش‍ت‍ن‌ خ‍و‌اص‌ طب‍‍ی‌ ، ‌ال‍ت‍ی‍‍ام‌ ب‍خ‍ش‌ بسیاری از ب‍ی‍م‍‍اریهاس‍ت.
‌ای‍ن‌ چ‍ش‍م‍ه‌ در ۶۰ ک‍ی‍ل‍وم‍ت‍ر‌ی‌ ‌غ‍رب‌ ش‍‍ه‍رس‍ت‍‍ان‌ دل‍ف‍‍ان‌ و درح‍د ت‍لاق‍‍ی‌ س‍ه‌ رودخ‍‍ان‍ه‌ گ‍‍ام‍‍اس‍ی‍‍اب‌ ، گ‍ی‍ره‌ رود ، س‍ی‍م‍ره و درون یکی از زیباترین تنگه های ایران ‌ ق‍ر‌ار گ‍رف‍ت‍ه‌ ‌اس‍ت‌. و همچنین وجود چشمه سارهای متعدد در دامنه های کوه ها و حتی ارتفاعات این شهرستان که سبب ایجاد آبشارهای زیبایی چون "گاویار" در ارتفاعات بزکن، "سیله" در ارتفاعات مامن کوه، "قمش" در ارتفاعات منگاول و "داله لان" در ارتفاعات مهراب کوه شده است، بر زیبایی هرچه تمام تر این شهرستان افزوده است

گرچه جای جای خاک این مرز و بوم دارای جاذبه های باستان شناسی است لیکن بطور عمده میتوان به قلعه سه طبقه خاکی "کفراج" در خاوه (محل سلطنت ساسانیان)، قلعه "سلاسل" در محل قلایی، قلعه سه طبقه "ورمشان" در حسن گاودار، قلعه دو طبقه "سرابگر" در اتیوند، قلعه دو طبقه معروف "گندم بان" در تپه جمشیدی، قلعه سه طبقه موسوم به "چغا موین" در دولیسگان و آثار باستانی متعددی در کاکاوند و مهراب کوه اشاره کرد.

ر‌اه‌ ب‍‍اس‍ت‍‍ان‍‍ی‌ گ‍‍اش‍م‍‍ار  ی‍ک‍‍ی دیگر‌ ‌از ج‍‍اذب‍ه‌ ‌ه‍‍ا‌ی‌ ت‍‍اری‍خ‍‍ی‌ ش‍‍ه‍رس‍ت‍‍ان‌ دل‍ف‍‍ان است که در۶۰ ک‍ی‍ل‍وم‍ت‍ر‌ی‌ ج‍ن‍وب‌ ‌غ‍رب‍‍ی‌ ن‍ور‌آب‍‍اد م‍رک‍ز ش‍‍ه‍رس‍ت‍‍ان‌ دل‍ف‍‍ان‌ ق‍ر‌ار د‌ارد.
این اثر تاریخی ب‍ه‌ ‌ع‍ن‍و‌ان‌ ی‍ک‍‍ی‌ ‌از ج‍‍اذب‍ه‌ ‌ه‍‍ا‌ی‌ ت‍‍اری‍خ‍‍ی‌ ش‍‍ه‍رس‍ت‍‍ان‌ دل‍ف‍‍ان‌ ل‍رس‍ت‍‍ان‌ ، ‌ا‌ه‍م‍ی‍ت‌ ت‍‍اری‍خ‍‍ی‌ و ‌اق‍ت‍ص‍‍اد‌ی‌ ‌ای‍ن‌ م‍ن‍طق‍ه‌ ر‌ا در گ‍ذش‍ت‍ه‌ دور ب‍ی‍‍ان‌ م‍‍ی‌ ک‍ند.
‌ای‍ن‌ ر‌اه‌ ب‍‍اس‍ت‍‍ان‍‍ی‌ ی‍ک‍‍ی‌ ‌از ر‌ا‌ه‍‍ه‍‍ا‌ی‌ ارتباطی ‌ای‍ر‌ان‌ باستان ‌اس‍ت‌ و ب‍خ‍ش‍‍ی‌ ‌از ر‌اه‌ ش‍‍ا‌ه‍‍ی‌ م‍‍ع‍روف‌ ب‍ی‍ن‌ ‌ه‍م‍د‌ان‌ و ش‍وش‌ ب‍وده‌ ک‍ه‌ در گ‍ذش‍ت‍ه‌ دور ‌ارت‍ب‍‍اط میان دو پ‍‍ای‍ت‍خ‍ت‌ زم‍س‍ت‍‍ان‍‍ی‌ و ت‍‍اب‍س‍ت‍‍ان‍‍ی‌ ‌ه‍خ‍‍ام‍ن‍ش‍ی‍‍ان‌ ر‌ا برقرار م‍‍ی‌ ک‍رده است.
دل‍ف‍‍ان‌ ‌ه‍م‍چ‍ن‍ی‍ن‌ س‍رزم‍ی‍ن‌ ‌غ‍‍ار‌ه‍‍ا‌ی‌ ب‍‍اس‍ت‍‍ان‍‍ی‌ ‌اس‍ت‌ ک‍ه‌ ‌از س‍ک‍ون‍ت‌ چ‍ن‍دی‍ن‌ ‌ه‍ز‌ار س‍‍ال‍ه‌ ب‍ش‍ر در ‌ای‍ن‌ دی‍‍ار خ‍ب‍ر م‍‍ی‌ د‌ه‍د،‌ ‌از ج‍م‍ل‍ه‌ ‌ای‍ن‌ ‌غ‍‍ار‌ه‍‍ا م‍‍ی‌ ت‍و‌ان‌ ب‍ه‌ ‌غ‍‍ار پ‍ی‍ر دوس‍ت‍‍ی‌ ک‍ه‌ در ۲۰ ک‍ی‍ل‍وم‍ت‍ر‌ی‌ ش‍م‍‍ال‌ ‌غ‍رب‍‍ی‌ ن‍ور‌آب‍‍اد و‌اق‍‍ع‌ ش‍ده،‌ ‌اش‍‍اره‌ ک‍رد.

بقاع متبرکه :

بقاع شاویسقلی، حسن گایار ،نونوی (نوح نبی ) و  امامزاده ابراهیم از اماکن متبرکه این شهرستان است .

امامزاده ابراهیم از فرزندان حضرت موسی بن جعفراست. مقبره وی در دره‌ های رشته کوه های زاگرس در استان لرستان و در شهرستان دلفان قرار دارد. امامزاده ابراهیم در نزد مردم لرستان به بابای بزرگ نیز معروف است لفظ بابا در لرستان به برزگان و پیران قابل احترام گفته می‌شود و از این جهت این امامزاده برای مردم لرستان به خصوص اهالی شهرستان دلفان و شهرستان کوهدشت از احترام بسیار بالایی برخوردار است.
گنبد و تزئینات داخلی مقبره امامزاده ابراهیم به صورت کامل
آجر کاری است و بیشتر تزئینات بنا به سبک معماری قرن هفتم و معماری دوره قاجار شباهت دارد. ساختمان مقبره هشت ضلعی بوده و درب ورودی آن رو به شمال است. نحوه کلی ساخت و معماری مقبره را می توان با معماری دوران صفویه مقایسه کرد.



سراب های دلفان  :

نیاز،دولیسگان،قمش،کل خانی،تیمور ، پیردوستی و غسلگه

 

امید محمدی بازدید : 328 جمعه 29 اسفند 1393 نظرات (0)

آداب و رسوم
     از آنجا كه این قوم یکی از اقوام اصیل ایرانی است به همین خاطر با خیلی ازآداب دیگر اقوام اشتراکاتی دارد. از جمله عيد نوروز، چهارشنبه سوري، اعیاد مذهبی. علاوه بر اشتراكات مذكور آنها رسوم خاص خود را نيز دارند .که البته با تاثیر شهرنشینی ومدرنیته کم رنگ شده اند.به عنوان مثال  مراسم عزاداري (پرس يا چمر) و مراسم عروسي ، شب نشینی وفال چهل سرور، فال شب شنبه(شوشمه) ، شو چله و مراسم های کامریجان درمیان اهل حق و ....

  

مراسم عزاداری

  پديده مرگ در ميان لك‌ها اهميت زيادي دارد. همه اقوام، دوستان و آشنايان به بالين فرد در حال احتضار دعوت مي‌شوند تا وي به راحتي مرحله گذر به جهان ابدي را طي كند. بعد از مرگ تمام طوايف و آشنايان براي مراسم خاكسپاري (سرلش) دعوت مي‌شوند، اكثر افراد اين دعوت را مي‌پذيرند. اغلب بيش از آن تعدادي كه دعوت مي‌شوند در اين مراسم حضور مي‌يابند. در اين مرحله مراسم بزرگي براي متوفي برگزار مي‌شود هر چند كه ممكن است برخي اين مراسم را اتلاف وقت و سرمايه تلقي كنند، اما بنظر مي‌رسد كه چنين نيست چرا كه اولا اين مراسم همبستگي اجتماعي را دوباره تحكيم مي‌بخشد و دوم اينكه بازماندگان متوفي به راحتي با مرگ عزيز از دست رفته‌شان كنار مي‌آيند. دراین مراسم زنان مویه سرایی می کنندکه درزبان لکی مور گفته می شود. مور از سرودهای شناخته شده قوم لک میباشد. البته این سرود منحصر به مردمان این قوم نبوده کما آنکه شاهد خواندن مور توسط مردمان کرد جنوبی هم هستیم مردمانی مانند ایلامی ها و مردم کرمانشاهان.

ویژگی بارز مور، غمگین بودن و دلتنگی آن است. این سرود کهن در بیشتر مواقع دلتنگی همنشین و همدم مردان و زنان قوم لک است. همنشین و همدمی که هیچ گاه آنان را تنها نمیگذارد و از همان روز توسط این مردمان در گوششان زمزمه شده و تا مرگشان بر زبانهایشان جاری است.

    
    مراسم ازدواج
     مراسم عروسي در ميان تمام رده‌ها و گروههاي اجتماعي يكسان برگزار مي‌شود تنها تفاوت قابل مشاهده تعداد مهمانان دعوت شده به اين مراسم است.
    لك‌ها عموما به اين مراسم اعتقاد زيادي دارند و آنها را به شيوه‌اي آييني و باشكوه برگزار مي‌كنند. آنها در مراسم عزا هيچ عنصر مدرني را نپذيرفتند اما در مراسم ازدواج برخي عناصر مدرن را در كنار عناصر قديمي جاي دادند. از جمله عناصر مدرني كه در عروسي لك‌ها وجود دارد ساز ارگ به جاي سرنا و دهل، لباس عروس به جاي گلوني، دوربين فيلمبرداري، آرايش عروس و استفاده از ماشين‌هاي جديد به جاي اسب است. از جمله عناصر قديمي كه در مراسم ازدواج لك‌ها هنوز باقي است مي‌توان از رسم‌هاي متعدد، موسيقي، لباس زنان و رقص‌هاي لكي نام برد. رسم‌هاي متعددي كه در مراسم عروسي وجود دارند از قرار ذيل‌اند:
    الف) شيربها و (خلات(هديه‌اي است كه از جانب داماد به يكي از اقوام خانواده عروس داده مي‌شود)

     ب) عروس و داماد هنگام عقد دور عقدنامه مي‌چرخند و اين يك رسم قديمي است.
     ج) هنگام عزيمت عروس از خانه پدري مقداري نان خشك به همراه يك دستمال ابريشم به كمر وي مي‌بندند (اين رسم نزد همگان اجرا مي‌شود در زمان قديم تصور اين بوده است كه عروس با رسيدن به خانه جديد ممكن است كه گرسنه باشد و نتواند گرسنگي خود را بيان كند. بنابراين غذاي مذكور براي رفع گرسنگي وي بوده است. مضاف بر اين نشانه روزي رساني و بركت نيز بوده است.) علاوه بر اين خانواده داماد با آوردن عروس بايد يك شي هر چند ناچيز (مثلا در حد يك نعلبكي و گاهي بيشتر) را از خانواده عروس همراه خود بياورند. اين رسم نزد لك‌ها عموميت دارد اما براي كاكاوندي‌ها و كوليوندها كاملا حيثيتي است.
  
    ح) خانواده داماد با اسپند دود كردن به پيشواز عروس مي‌روند.وقربانی می کنند و عروس نيز بايد از روي (قرباني) رد شود و ذره‌اي از لباس عروس را به خون آن آغشته كند.
    و) خانواده داماد با وجود غذاهاي متعدد كه در مراسم عروسي تهيه مي‌شود يك غذاي محلي به نام (گنم روين( )اين غذا بسيار قديمي است و معمولا براي عروس مي‌برند.
    پسته و گردوي كوبيده شده را با خرما و گندم قاطي مي‌كنند و به آن روغن حيواني اضافه مي‌كنند. وجود اين غذا در عروسي ضروري و خوردن يك قاشق آن نمادين است) را نيز تهيه مي‌كنند و شركت كنندگان در عروسي منتظر مي‌مانند تا حتي اگر به اندازه يك قاشق هم كه شده از اين غذا بخورند.

علاوه بر رسوم مذكور، رقص‌هاي مراسم ازدواج كاملا محلي‌اند مانند شله‌شله، سوار سوار، فتاپاشاي، سملي سما، گريان و دوپا... اين رقص‌ها هر كدام با آواز و مقام موسيقي خاص خود اجرا مي‌شود.
     پوشش زنان در مراسم ازدواج كاملا محلي و خاص است. اين لباس (كراس) نام دارد و اكثر زنان آن را مي‌پوشند. مراسم عروسي حتما در يك فضاي باز يا بسيار وسيع برگزار مي‌شود و تمايزي بين زنان و مردان وجود ندارد. روي هم رفته عليرغم حضور عناصر مدرن همچنان هويت لكي در اين مراسم حفظ شده است. نوعي همنشيني عناصر عام (جهاني) و خاص(محلي) در اين مراسم ديده مي‌شود.
    برخي رسم‌هاي كهن عليرغم غيرواقعي بودنشان همچنان از حيث معنايي و هويتي برخوردارند و اين يكي از عناصر اصلي هويت قومي است.

نودنانه:

به محض آنکه اولین دندان دردهان نوزاد دیده می شود پدرومادر موظفندجشن (نودنانه)برای او برگزار کنند.که این جشن خانوادگی بوده ووالدین کودک بایستی حیوانی را ذبح کرده  ومقداری از گوشت کباب شده را به کودک می دهند تا بجود زیرا معتقدند کودک با درآمدن اولین دندانش نیاز روحی وجسمی به جویدن وپاره کردن پیدا می کند که دراین رابطه روده کباب شده گوسفند وبز را برای این منظور مناسب می دانند.

نافه برانه:

یکی از رسوم رایج درمیان ایلات وعشایر منطقه لکستان رسم (نافه برانه) یا به تععبیرامروزی تر پیوند زناشویی از روز اول تولد است.دراین رسم با متولد شدن نوزادی که دختر باشد یکی از زنان فامیل هنگام بریدن ناف نوزاد پیمان می بندند که این دختر برای فلان پسر در نظر بگیرند.با پذیرش این شرط از طرف پدر ومادرنوزاد آن دختر از آن پس نامزد(دستگیران) فرد مورد نظر است وزمانی که به سن ازدواج رسیدند آن دو به عقد همدیگر در می آورند واگر به دلایلی به همدیگر نرسیدند از حیث اخلاقی این رسم در بین مردم منطقه محترم شمرده می شود وهمگی به آن احترام می گذارند.وبا بستن این پیمان دختر وپسر حق وحقوقی بر یکدیگر دارند.

زبان باز کردن کودک:

زمانی که کودک می خواهد زبان باز کند والدین او مکلفند چند دانه قند سوراخ دار را به نخی آویزان کرده وبه گردن طفل بیندازندکه کودک به شیرینی قند زبان باز کند.وبراین باورند که شیرین بودن دهان طفل دراوان شروع به صحبت کردن باعث می شود که اوبرای همیشه با مردم شیرین صحبت کند وهیچگاه زبانی به تلخی نخواهد گشود.


 نوروز
گستردگي رسوم و خصلتهاي فرهنگي لک
 ها به مرور در همهمه زندگي شهري رو به فراموشي و برخي ديگر كمرنگ شده است .
جشن نوروز در ميان لک ها با آيين ها و مراسم گوناگوني برپا مي شودكه عبارتند از:

سر خاك:( جشن فرودگان:پنج شنبه آخر سال:فرودگان بازگشت فروهر( مردگان)است. آرياييـان باستان بر اين باور بودندكه فروهر(مردگان)در روز پنج شنبه ي آخرسال براي ديدن خانمان وكسان خود به زمين باز مي گردند.در كتـاب السماءالعالم ص19 آمده است:در نوروز خداوند از بندگان پيمان گرفت تا اورا پرستش كنند وبراي او شريك قائل نشوندوبه آيين فرستادگانش درآيند ودستوراتش را بپذيرندواجرا كنند.)پنجشنبه اخر سال مردم به زيارت اهل قبور مي روند پخش حلوا خرما و....ازحسنات رايج اين روز است عقيده عمومي بر اين است كه با اين عمل موجبات امرزش مردگان را فراهم مي اورند و ياد مرگ را همواره در خود زنده نگه مي دارند.اين مراسم در عرف محل «سر خاك.» ناميده مي شود .
بان باجه يا شال انداختن : در مناطق لک ها افراد بالاي بام خانه رفته وبه ميمنت سالي خوش و پر بركت شالي را از باجه كه سوراخي براي تهويه هوا در ساختمانهاي قديمي بود مي انداختند معمولاً به گوشه شال اينان مقداري شيريني و آجيل يا پول به عنوان هديه توسط صاحب خانه بسته مي شد و شال اندازان بدون مشخص كردن هويت خويش به خانه فرد ديگري مي رفتند .
آخر چوار شممه:(چهارشنبه سوري) :از ديگر مراسم كهن لک ها كه در مناطق لک نشين به آن مي پردازند، « آخر چوار شممه » است كه در غروب آخرين سه شنبه سال و در شب چهارشنبه انجام مي شود . به اين منظور خار ، بوته ، گون و كاه جمع آوري مي شد و با درست كردن پشته هايي كه معمولاً(در لهجه محلي كوما مي گفتند) رو به سمت قبله مي نهادند و سپس آتش زدن آنها ، از روي آتش مي پريدند و هنگام پريدن با خوشحالي مي خواندند( سرخی تونه مه زردی منه تو).

فال گوش ايستادن:شب چهارشنبه سوري افراد به ويژه زنان و جوانان دم بخت به در منازل يا پشت بام ها رفته وبا دقت به حرفهاي افراد خانواده گوش ميدادند اگرموضوع سخنان اهل خانه جالب بود آن را به فال نيك ميگيرند وگرنه نيت خود رابه فال بد تعبير ميكنند.

عيدانه سه نن وعیدانه دایین:(عيدي گرفتن وعیدی دادن): رسم بر اين است كه بزرگان فاميل ، برادر به خواهر و پدر به اعضاي خانواده عيدي ميدهد رسم بردن عيدي يك روز يا دو روز قبل از سال تحويل بوده است به اين صورت كه براي فاميل هاي نزديك از لحاظ مسافت يك جعبه شيريني همراه عيدي كه ممكن است نقدي يا جنسي باشد را در يك سيني قرار ميدادند ويك پارچه قرمز بر روي آن مي كشيدند و فرزند كوچك خانواده اين عيدي را براي عمه يا خاله و...... ميبرد واز آنها يك جفت جوراب يا مقداري پول بعنوان عيدي (كه در لهجه محلي به آن جي عيدانه مي گويند.) دريافت ميكرد.
سِزه
 مو ده ر:در اين روز مانند سایر اقوام لک ها به تفريح و شادي مپردازند . وسبزه ای که برای سفره عید آماده کرده بودند را با خود می برند ودر آب جاری می اندازند.وبه تعداد افراد خانواده سبزه گره می زنند.

 شو چله:از مراسم كهن لک ها است  كه هم از منزلت خاصي برخوردار است . شب اول دي ماه هر سال را اهل خانواده و خويشان و گاه همسايه ها گردهم مي آيند تا آيين شب چله را برگزار نمايند براي مراسم شب چله ، معمولاً خوردني ها و تنقلات و آجيل زيادي فراهم مي آورند . هندوانه به سفره اين شب رنگ و بوي ديگري مي بخشد و به قولي اگر هر كس در شب چله هندوانه بخورد در تابستان احساس تشنگي نمي كند.

فال شوشمه(شب شنبه):

این فال زمانی انجام می گیرد که می خواهی از نتیجه وعاقبت کاری مطلع شوی  ودر زمان مشخصی هم باید انجام گیرد. روش انجام آن نیز بدینصورت است که در زمان جمعه شب یا شب شنبه با نیت گرفتن واستمداداز خداوند که نیت مورد نظر عاقبت خوبی دارد وانجام می گیرد یا نه واز میان افرادحاضر درجمع بدون اینکه کسی متوجه شود یکنفرراکه ساکت تر وکم حرف تر ازبقیه است انتخاب می نمایی وازخداوند می خواهی که نتیجه نیت مورد نظر را از زبان فرد موردنظرانتخاب شده بشنوی ومنتظر می مانی تا آن فرد مطلبی به زبان بیاورد .که جواب خودرا باید با تحلیل مطلبی که به زبان رانده شده دریابی.

 وتوجیه علمی آن نیز برمی گرددبه استفاده از نیروی روح وارسال امواج فکری والقاء به فرد انتخاب شده وکمک گرفتن از نیروی روح است جهت آگاهی از عاقبت انجام یک کار.

چهل سرور:

یک نوع فال دسته جمعی است که با یک عدد تسبیح انجام می گیرد.و باید صاحب فال با خلوص نیت از خداوند متعال طلب نماید که اورا از عاقبت نیتی که دارد توسط این فال مطلع نماید.

برای انجام این فال چند نفر ترجیحا فرد باشند گرد هم جمع می شوند وتوسط صاحب فال ویا کس دیگری یک عدد تسبیح راکه چهل دانه تسبیح ازآن جداومشخص شده است به دور از چشم جمع نگه دارد.وبه ترتیب توسط جمع اشعاری را که به زبان لکی وبه همین نام چهل سرور مشهور است به صورت تصادفی می گویند وبه تعداد هر یک بیت شعری که گفته می شود بایدیک دانه تسبیح سوا شود.البته ابتدای فال با صلوات وسه بارذکر یا بابای بزرگ شروع می گردد.درآخرکه چهلمین بیت شعر گفته شد کسی که تسبیح در دست اوست اعلام می کند که فال همین بیت آخری است وبا تفسیر آن بیت شعر صاحب فال را راهنمایی می کنند.

 

امید محمدی بازدید : 436 جمعه 29 اسفند 1393 نظرات (0)

 

ایلات و طوایف لک:

عثمانوند یا هوزمانن: منطقه ی عثمانوند در جنوب کرمانشاه

جلالوند 1: در جنوب کرمانشاه و همجوار عثمانوند

جلالوند 2: کرند غرب در کرمانشاه

بالوند: هلیلان، زردلان و ماهیدشت

 کوشوند: هلیلان و زردلان

خالوند: فهوار محال، درودفرامان و ماهیدشت کرمانشاه-سرفیروزآباد روستای سراب و سخر علیا

جلیلوند: دینور

پایروند: کوه پرآو در شمال شرقی کرمانشاه، منطقه ی درودفرامان در شرق کرمانشاه

همدوند: منطقه ی درودفرامان در شرق کرمانشاه

شیرازی یا شیرازوند: منطقه ی درودفرامان

احمدوند: انکوخاصی علیاو، قسمتی از درودفرامان

حسنوند: الشتر در استان لرستان

یوسفوند: الشتر در استان لرستان

کلیوند یا کولیوند: الشتر کنار رودخانه ی سیمره

فلک الدین: خاوه بین نهاوند، الشتر، سیمره

کرم علی یا کرم علی وند: خاوه، دلفان از شمال غربی لرستان بین کرمانشاه هرسین و الشتر

کاکاوند: هرسین، چمچمال و نورآباد دلفان

موسی وند: انتهای خاک خاوه

نورعلی: شمال طرهان، خاوه

ایوتوند: ایتی وند

اولادقباد: کنار رودخانه ی سیمره و  در شهرهای دلفان ،کوهدشت و هرسین

بیژنوند: صفرخانی، حیدبگی، بیژنوند حانی و جنوب پل سیمره به طرف سرابله

نامی وند: منطقه ی ماهیدشت کرمانشاه

منطقه ی هلیلان: هلیلان، کنار رودخانه ی سیمره

منطقه ی ماهیدشت: بخش سرفیروز آباد

میروند: خاک الشتر

فلانی: کاکارضا

لک: اسفندآباد، چهار کاد، علی وردی

قلابوند: کوه طافا، کوه هشتاد پهلو

گراوند، رومانوند، آدینه وند، روماینوند، ماولین یا بوالیند، کرنالوند، کرناتی، کوشکی، ازدجوند یا ازدج، آزادبخت: محل سکونت جنوب غربی خرم آباد، جنوب دلفان، بین رود کشکان و سیمره، خاوه و طرهان

بیرانوند: بیرانوند دارای دو قسمت است. بیرانوند یاراحمد و بیرانوند مال اسد. ایل بیرانوند از طایفه های فراوانی تشکیل شده است.

دالوند، هلیلان، بالاوند، دینارآوند، زینل وند، سکوند، کبیر کوهی، کر، مهکی یا محکی، بادرانی: طوایف پشتکوه لکی محل سکونت آنها در جنوب کرمانشاه، رودخانه ی سیمره، دزفول، بین النهری، جنوب کرمانشاه، کولک و ارکوازی

آبدامانی، دشتی یا دشتی وند، قلم مراد خانی، کید خورده وند، دیناروند، ریزوندی، همایون وند، خیر یا خیروند، قنیوند، شمس الدین و خضروند: نزدیک آبدانان، دهلران، بیک و سوسیان، تمین و کرازان

غیاثوند، جلیلوند، کاکاوند: اطراف قزوین و ملایر

پولدوند، عبدالوند، حاجی وند، عیسی وند: ایل های لک در منطقه ی بختیاری، سالاروند، خانه جمالی

لک، سهرابی یا سهرایوند: اطراف سیرجان در استان کرمان

چهار ملیلوند، لک، رحیمی: ایل های لک در منطقه ی قشقایی فارس، وندا، کرانی، لک، منطقه ی همراه عمله در دو فرسخی حنا، قسمتی در چهار فرسخی یزدخواست، کنار رودخانه ی رحیمی

طایفه جمور یا جمیر بزرگترین طایفه کوچنده این قوم است که در مناطقی بین کرمانشاه و همدان و کردستان عراقسکونت دارد.

ایل چهاردولیدر منطقه چهاردولی شهرستان شاهین‌دژدر جنوب آذربایجان غربی و شهرستان قروهدر جنوب شرقی استان کردستانو شهرستان اسدآباددر غرب استان همدانساکن هستند و با زبان لکیصحبت می‌کنند

قیاسوند (قیاسی. غیاثی یا غیاثوند) نام یکی از طوایف بزرگ لک و لک زبان است که در ایران و عراق زندگی می‌کنند. طایفه قیاسوند از هفت تیره تشکیل شده است. طوایف قیاسوند در استان ایلامدر دره شهر، دهلران، آبدانان و در استان لرستاندر خرم آباد، ملایر، نهاوند، و پلدختر و استان کرمانشاهو استان زنجان، رودبار، منجیل، لوشان، طرازان، تهران ساکنند. در عراق اکثر در شهرهای الحی البدره و الکوت ساکنند لازم به ذکر است که در عراق این طایفه را با نام فیلی) القیسی) می‌شناسند.

دهستان لکستاندر در استان آذربایجان غربیو عده‌ای از ساکنان میانکاله و روستای زاغ‌مرز از توابع بهشهر مازندران خود را لک می‌دانند. چهاردولی‌ها نیز از لک‌ها هستند. تیره‌هایی از لک‌ها در استانهای قزوین و خراسان ساکن هستند.

بخش‌هایی از طوایف لک در کردستان ترکیه، سکونت دارند بخش‌هایی از طوایف لک در کرکوک و خانقین در کردستان عراق، سکونت دارند.

لک‌های کرکوک (منطقه تق تقکرکوک) که عبارتند از روستاهای: قشقه، خورخور، آومار و چند روستای دیگر.

لک‌های منطقه دشت اربیل که عبارتند از روستاهای: دوشیوان، آودلوک، اصحاب لک و بعدها در سراسر دشت پراکنده می‌شوند و از این طوایف تشکیل شده‌اند: ابراهیمی، اسماعیلی، خمان و جردیسی. البته کلمه لک در اسامی‌جغرافیایی بسیاری دیده می‌شود که عبارتند از: روستای جدیده لک، برایم لک، آودلوک (ئاوده‌ل له‌ک)، اصحاب لک، روستای لک خورماتو، به لک‌های منطقه خورماتو لک گرمیانی می‌گویند.

سر پرسی سایکسدرباره لک‌ها می‌گوید: بخشی از لک‌ها در سال ۱۲۷۹ شمسی (۱۹۰۰ میلادی) از جیرفت به سمت گیسکان می‌روند که ییلاق و قشلاقدارد. طوایف لک عبارتند از: درمریدی، گوالی، لیاسی، میرزایی، یارغایی، خواجه دایی، زردشتی، شهسوار، تهرانی، درویشی، تمرادی، سهرابی، خرو، زرایی، چارچی و گداری. کتاب آمار ایران در سال ۱۳۶۱ شمسی "لک" را به این طوایف تقسیم می‌کند: سرگداری، کوچک خانی، مهنی، سلطان شیخ و عرب سلنار. طایفه جمور یا جمیر بزرگترین طایفه کوچنده این قوم است که در مناطقی بین کرمانشاه و همدان سکونت دارد. بخشی از این قوم در مهران و دهلران و خوزستان سکونت دارند و در تابستان‌ها نیز به سمت کوهستان‌های کرمانشاه و همدان کوچ می‌کنند. بخشی دیگر از قوم جمور در شمال خانقین سکونت دارند، حکومت عراق نام قوم جمور را به قوم «جبور» عربی تغییر داده بود در حالی که جمور از لغت «گمو» به معنای سیار (کوچنده) گرفته شده است. به احتمالی بسیار قوی لک‌های ساکن در استان‌های کرکوک، سلیمانیه، اربیل و موصل هم از طایفه جمور باشند. طایفه جمور در کردستان شرقی از بخش‌های زیر تشکیل شده است: عبدلی، گومه یی، به رازی و شاهی. جیمز موریتی جهانگرد انگلیسی که در سال ۱۸۱۰ میلادی از ایران دیدن کرده است، می‌گوید: لک در سراسر ایران پراکنده شده است و طایفه‌ای بزرگ است و از چند بخش تشکیل شده است. در اصل ایرانی اند و خود را کرد می‌دانند، نویسنده در ادامه می‌گوید لک‌های کرمان در سال ۱۰۵۰ قمری از بندرعباس به این منطقه آمده‌اند. وزیری نیز می‌گوید در منطقه برنجان کوهستانی، چندین نام جغرافیایی دیده می‌شود که دربردارنده عنوان "لک" هستند که متعلق به "لک"هاست. در ادامه اینگونه درباره طوایف لک ساکن در این منطقه می‌گوید: درمریدی، گودالی، میرازیی، خواجه، زروسی، شهسواری، تهرانی، درویشی، غزاوی خدر. در سال ۱۲۷۹ سر پرسی سایکس می‌گوید: گیسکان منطقه‌ای کوهستانی است که قوم لک در آن ساکن اند. اکبر وقایع نگار می‌گوید: بیشتر لک‌های لکستان در کلیایی و کرمان و استان کردستان ساکن اند و شماری از لک‌ها نیز به اجبار در اصفهان سکونت داده شده‌اند.

آیت محمدی کلهر می‌گوید: هداوند یکی از طوایف بزرگ قوم لک است که همراه با کریم خان زندبه شیراز رفته‌اند. پس از به روی کار آمدن قاجارها به دستور آقا محمد خان قاجارلک‌ها به مناطقی چون اطراف تهران، دماوند، ورامین، لار، توچال و بخش ایوانکی، روستاهای سنگاب و کرسی علیا، کرسی سفلی و چنداب منتقل شدند. شماری از آنها نیز در ساوه و زرند و قزوین ساکن شدند. لک هداوند در شهرستان ایوانکی استان سمناناز سه طایفه اصلی سیرس، خانی و میرزایی تشکیل شده‌اند و در مجموع بالغ بر ۴۲ طایفه را شامل می‌شوند. همچنین آقا محمدخان قاجارشماری از لک‌ها را به کلاردشت مازندران منتقل کرد. ژوکوفسکی می‌گوید: لک یکی از اقوام «تلخ دشت» است که در سال ۱۸۸۵ به آنجا منتقل شده‌اند، لک‌ها به گویشی نزدیک به گویش هورامی‌تکلم می‌کنند. تلخ دشت در جنوب غربی شیراز واقع شده است. ژوکوفسکی در بخش ۴ کتابش می‌گوید: لک‌های طایفه جاویدی ممسنی به گویش لریممسنی سخن می‌گویند، همچنین می‌گوید طایفه دیگری از لک‌ها به نام لک زندی در میان ممسنی‌ها دیده می‌شود که بخشی از آنان در شیراز ساکن اند. در اینجا اشاره‌ای به زبان یا گویش لک‌های زندی نشده است. د. جمشید صداقت کیش در کتاب کردان پارس و کرمان از لک‌های ساکن میان قشقاییان سخن به میان آورده و می‌گوید: امروز در طایفه کشکولی قشقایی خانواده‌هایی ساکن اند که به لک مشهورند و به زبان ترکی تکلم می‌کنند، اما می‌دانند که در اصل کرد هستند. بخشی از لک‌های استان کردستان نیز در دوران کریم خانزند در این منطقه ساکن شده‌اند و بیشتر آنها در اسفندآباد و منطقه برزاب ساکن بوده و به کار کشاورزی مشغول اند.

لک‌های کردستان ترکیه: همچنین در مناطقی از کردستان ترکیهساکن اند که عبارتند از: قاره‌مان، کونیا، آسکی شهر، نیغده، قیصری، مرشف جوروم، ویرشهر، جوقراوادنه. لک‌های ترکیه به زبان ترکی تکلم می‌کنند. احتمال می‌رود که توسط دولت عثمانیبه این منطقه منتقل شده باشند.

لک‌های کردستان عراق: در مناطقی از استان دیاله تا استان موصل دیده می‌شوند و در مناطقی از خورماتو، داقون، خانقین، کرکوک، چند روستای نزدیک به تق تق و در سراسر دشت اربیل پراکنده‌اند و از بستوره تا قراج چند روستای مستقل در این دشت متعلق به لک‌هاست که عبارتند از: جدید لک، آو دلوک، دوشیوان و حوشترالوکی قراج و چند روستای دیگر. همچنین در غرب موسل و در چند روستای شبک ساکن اند و به گویش شبکی تکلم می‌کنند

امید محمدی بازدید : 97 جمعه 29 اسفند 1393 نظرات (0)

هرکول (به لاتین: Hercules) نام رومی او، یا هراکلس (به یونانی: Ἡρακλῆς, Hēraklēs) به معنی شکوه هرا، نام قهرمان اسطوره‌ای یونان و روم باستان فرزند پادشاه خدایان زئوس و آلکمنه بود. او نام‌آورترین قهرمان اسطوره‌ای یونان است. هرکول آخرین پسر فناپذیر زئوس و همچنین تنها کسی بود که از مادری فانی به دنیا آمده بود، و پس از مرگش تبدیل به خدا شد. هرکول در ابتدا توسط والدینش آلکیدس (به یونانی: Ἀλκείδης, Alkeidēs) نام‌گذاری شد، اما بعدها نام او فقط برای خشنودی نامادری‌اش هرا به هراکلس یا شکوه هرا تغییر یافت. استعداد او قدرت شگفت‌انگیز و شجاعتی بود که داشت، اما از دانش و خرد بهره چندانی نداشت. هنگامی که در گهواره بود دو مار را خفه کرد و در سنین نوجوانی توانست شیری را از پا درآورد. او هرگز در هیچ یک از شهرهایی که به ماجراجویی می‌پرداخت، مقیم نشد و سرگردانی‌های او باعث شد فراسوی مرزهای یونان، مثل افریقا و آسیای صغیر را درنوردد. از مشخصه‌های هراکلس می‌توان به سلاحش که گرزی بود از جنس چوب زیتون و لباسی که از پوست شیر درست شده بود اشاره کرد.

 

 

تولد و دوران کودکی

 

تبس و آرگوس هردو ادعا می‌کنند که هراکلس زاده آنجاست و ادعای تبسی‌ها به طور گسترده‌تری پذیرفته شده‌است، اما دلایلی وجود دارد که می‌توان عقیده داشت آرگوس زادگاه او بوده‌است. زئوس تصمیم گرفت فرزندی به دنیا آورد که قهرمانی را برای خدایان و فناپذیران به ارمغان بیاورد و ازاین رو آلکمینه، همسر آمفیتروئون را به عنوان مادر او انتخاب کرد. زمانی که آمفیتروئون مشغول نبرد بود، زئوس خود را به شکل او درآورد و با آلکمنه هم‌بستر شد. آمفیتروئون در همان شب از نبرد بازگشت و به طور معمول او نیز با آلکمنه هم‌بستر شد. درنتیجه این نزدیکی‌ها او دوقلو به دنیا آورد: هراکلس برای زئوس و ایفیکلس برای آمفیتروئون. پس از به دنیا آمدن هراکلس، زئوس سوگند یاد کرد که این پسر یکی از نوادگان پرسئوس است و روزی خواهد رسید که او بر تمام یونان حکمرانی خواهد کرد، اما هرا توسط ایلیتویا الههٔ وضع حمل، تولد هراکلس را عقب و تولد ائوروستئوس (یکی دیگر از نوادگان پرسئوس) را پیش انداخت و به این ترتیب ائوروستئوس پادشاه یونان شد. آلکمنه از ترس انتقام‌جویی هرا سریعا تولد هراکلس را افشا کرد، اما نوزاد توسط الهه عقل و خرد آتنا (در برخی تفسیرات دیگر توسط هرمس) به نزد هرا آورده شد و او را درمیان سینه‌های هرا قرار دادند. هرا که آن نوزاد را تشخیص نداده بود از روی ترحم از او پرستاری می‌کرد. هراکلس به شدت سینه‌های هرا را می‌مکید، به طوری که هرا از شدت درد نوزاد را پس زد و درنتیجه شیرش به آسمان فوران کرد و "راه شیری" را پدید آورد. اما با خوردن این شیر الهی، هراکلس قدرت‌های مافوق‌طبیعی به دست آورده بود. در همین حین آتنا کودک را در اختیار گرفت و به آغوش مادرش بازگرداند و از آن پس هراکلس توسط والدینش بزرگ شد.

بعد از این ماجراها، آمفیتروئون به کودک مشکوک شده و چنین شد که با تئیریاس پیغمبر نابینایان، مشورت کرد. تئیریاس به او گفت هراکلس فرزند زئوس است و سرنوشت او چنین است که تبدیل به یک قهرمان شود. سپس آمفیتروئون با دقت از کودک مراقبت نمود و بهترین استادان و مربیان ورزشی را برای او انتخاب کرد. راندن ارابه را از پدرش آمفیتروئون، کشتی گرفتن را از اوتولوکوس، هنر کمانداری را از ایریتوس، شمشیرزنی را از کستور و چنگ نوازی را از لینوس آموخت. هراکلس نیز درعوض با کارکردن در مزرعه به پدرخود کمک می‌کرد و همین مساله به قویتر شدن او نیز می‌انجامید. او شمشیرش را از هرمس، تیر و کمانش را از آپولون، زره سینه‌اش را از هفائستوس و جامه‌اش را از آتنا دریافت کرده‌بود.


جوانی

هراکلس دیگر بزرگ شده بود و اولین آزمایش واقعی قدرت او کشتن شیری واقع در کوه‌های کیثارون بود. هیولایی که باعث نابودی گله آمفیتروئون شده بود و هراکلس مشکل کوچکی برای خلاص شدن از دست هیولا داشت. سرانجام او شیر را کشته و پوستش را می‌کند، در بعضی تفسیرات این همان پوستی است که او به تن دارد (در منابعی دیگر این پوست شیر نیمیان است که او برتن اوست). در این میان که هراکلس از خانه بدور بود، تبس درگیر جنگی با اورکمنوس‌ها شده بود. هراکلس بیدرنگ تبسی‌ها را با سلاح‌های داخل معابد مسلح نمود. هنگامی که پیروزی نزدیک بود، هراکلس اورکمنوس‌ها را در آب غرق کرد. آتنا با مشاهده دلاوری‌های هراکلس در این جنگ، به یکی از متحدان او در طول زندگیش مبدل گشت. اما نه آتنا و نه هراکلس توانایی نجات آمفیتروئون که جانش را در این جنگ از دست داده بود را نداشتند.


دختران تسپیوس

تسپیوس پادشاه و بنیان‌گذار تسپیای در بئوسی، با هراکلس قرار گذاشت، در ازای کشتن شیری که به گله دام‌هایش حمله کرده بود دخترانش را به او تقدیم کند. شکار شیر پنجاه روز به طول انجامید و به مدت پنجاه روز هراکلس در هر شب با یکی از دختران شاه تسپیوس همخواب می‌شد. بعدها فرزندان هراکلس از دختران تسپیوس با نام تسپیادس «Thespiades» خوانده شدند. دو تن از آن‌ها در تبس باقی ماندند و هفت تن دیگر در تسپیای و بقیه فرزندانش به یولائوس برای تاسیس مستمره ساردینیا پیوستند.

پس از مدتی، هراکلس با مگارا، دختر بزرگ کرئون پادشاه شهر تِبس ازدواج کرد. کرئون برای قدردانی از هراکلس به خاطره دفاع از تِبس در مقابل اُرکومنوس در یک جنگ تن به تن، دختر خود مگارا را به او تقدیم کرد و آن دو با یکدیگر به وطن خود و خانهٔ آمفیتروئون بازگشتند. مگارا اولین همسر هراکلس بود و برای او یک پسر و دو دختر به نام‌های تریماخوس، دیکون و کرئونیتیادس را به دنیا آورد، (در برخی از نسخه‌ها تعداد فرزندان آن‌ها هشت نفر ذکر شده‌است). در این حین لیکوس، فرزند پوزئیدون، اهل دیرفیس در وابیه، کرئون را به قتل رساند و قدرت را در تِبس به دست گرفت. گفته شده او قصد کشتن مگارا را نیز داشت اما هراکلس که از نیت او با خبر شده بود او را کشت.

هرا که به خوبی از توانایی‌های در حال رشد هراکلس آگاه شده بود، تصمیم گرفت دوباره برای رسوایی او نقشه‌ای طرح کند، و این چنین شد که هراکلس را به یک جنون ناگهانی دچار نمود.


 

دوازده‌خوان هرکول

 

دشمن اصلی هرکول هرا بود. هنگام کودکی هرا دو مار را در گهوارهٔ هرکول قرار داد اما او با قدرت زیادی که داشت آن‌ها را خفه کرد. او بالاخره هرکول را دیوانه کرد. به سبب بی‌عقلی، هرکول به برادرزاده خود یولائوس حمله کرد اما او توانست جان سالم به در ببرد. او شروع به تیراندازی به جانوران خیالی ساخته ذهنش کرد و در انتها همسر خود مگارا و سه فرزندشان را به قتل رساند (در برخی از تفسیرات فقط فرزندان او کشته شدند و مگارا بعدها با مردی دیگر ازدواج کرده‌بود). هراکلس بسیار غمگین بود و به محض بهبود یافتن و برای جبران کار خود با پیشگوی معبد آپولون مشورت و از او سوال کرد چگونه می‌تواند شرف و عزت خود را بازیابد. پیشگو به او گفت نزد ائوروستئوس پادشاه موکنای برو و دوازده سال او را خدمت کن. ائوروستئوس هیچ کار دشواری به ذهنش نمی‌رسید که پسر قدرتمند زئوس از پس آن برنیاید، بنابراین هرا از کاخ خود در المپ پایین آمد تا به او کمک کند. با همکاری یکدیگر دوازده وظیفه برای ناپسری فناپذیر هرا در نظر گرفتند که به دوازده‌خوان هرکول معروف است. آن‌ها عبارتند از:

۱- کشتن شیر نیمیان، هیولایی که هیچ سلاحی قادر به نفوذ در پوستش نبود. هرکول آن را بدون هیچ دردسری خفه کرد.

۲- کشتن مار نه سر هایدرا. وقتی یک سر هایدرا بریده می‌شد دو سر جدید به جای آن می‌رویید و یکی از سرهای آن جاودانه بود و با هیچ سلاحی آسیب نمی‌دید. هرکول ۸ سر آن را سوزاند و سر جاودانه را زیر تخته سنگی قرار داد.

۳- گرفتن گوزن کرینیان. پس از چند ماه تعقیب و گریز بالاخره آن را در تله انداخت.

۴- کشتن گراز وحشی اریمنتوس. جدالی وحشیانه اما فوق العاده آسان؛ هرکول برنده شد.

۵- تمیز کردن اصطبل شاه آوگیاس. هرکول با جاری کردن رودی در نزدیکی اصطبل موفق به شستن آن شد.

۶- کشتن پرندگان گوشت‌ خوار در استیمفالوس. هرکول پرندگان را ترسانده و به پرواز درآورد. سپس با پیکان‌های خود، تعداد زیادی از آن‌ها را کشت.

۷- گرفتن و کشتن گاو وحشی واقع در کریت.

۸- گرفتن مادیان‌های دیومدس.

۹- به دست آوردن کمربند هیپولیتا، ملکه آمازون‌ها (که درحقیقت کار آسانی نبود).

۱۰- گرفتن گله گروئون. او جنگجویی غول‌پیکر بود دارای سه سر، سه بدن و شش دست که در مجموع برروی پاهایی سوار بودند. او دارای گله گاوی باشکوه به رنگ قرمز بود که توسط یک چوپان و سگی دوسر به نام ارثروس (که برادر سربروس بود) محافظت می‌شد. هرکول هردو آن‌ها را کشت و سپس به جنگ با گروئون پرداخت و او را با تیری زهرآلود از پای درآورد.

۱۱- به دست آوردن سیب‌های زرین از باغ هسپریدس، که همیشه بوسیله اژدهای صدسر لادون نگهبانی می‌شد. هرکول اطلس را با پیشنهاد نگه داشتن زمین فریب داد تا سیب‌ها را برایش بیاورد. وقتی او با سیب‌ها بازگشت، هرکول از او خواست که زمین را برای چند لحظه نگه دارد تا او بتواند بالینی برای درد شانه‌هایش بیاورد. اطلس این کار را کرد، و هرکول با سیب‌هایش آنجا را ترک کرد.

۱۲- آوردن سربروس، سگ سه سر هادس، بر روی سطح زمین.

بالاخره، بعد از دوازده سال و دوازده‌‌خوان، هرکول یک انسان آزاد بود.

 

 

ماجراجویی‌های دیگر هراکلس

 

هرکول بعد از پشت سر گذاشتن دوازده‌‌خوان به آرگونوت‌ها برای پیدا کردن پشم زرین پیوست. در این بین هرکول شیفتهٔ پرنسس یولا، دختر ائوروتوس گشت. شاه ائوروتوس یک کماندار ماهر بود و به پسرانش چگونگی کارکردن با تیر و کمان را آموزش داده بود. ائوروتوس قول داده بود که هر فردی که بتواند بر پسرانش در رقابت کمانداری غلبه کند، دخترش را به او می‌دهد. هرکول در این رقابت برنده شد، اما ائوروتوس به قول خود عمل نکرد. هرکول نیز شاه و تمام پسرانش به غیر از یکی از آن‌ها به نام ایفیتوس را کشت و یولا را نیز ربود. ایفیتوس تبدیل به یکی از بهترین دوستان هرکول گشت اما یکبار دیگر هرا او را دچار جنون نمود و هرکول ایفیتوس را از دیوارهای شهر تیرینس به پایین پرتاب کرد و موجب مرگ او شد. در نسخه‌های دیگر ائوروتوس متوجه شد برخی از اسب‌های او ربوده شدند و او هراکلس را مسئول این ماجرا می‌دانست. ایفیتوس که حرف‌های پدرش را باور نداشت تصمیم گرفت برای آشکار ساختن این موضوع نزد هراکلس برود. هراکلس نیز او را برای شام به خانه‌ی خود دعوت کرد اما به طور اتفاقی او را کشت. به دلیل اینکه در یونان، کشتن میهمان در خانه جرمی نابخشودنی به شمار می‌رفت، او مجرم شناخته شد. هرکول دوباره برای رهایی از این عذاب به نزد یکی از پیشگوهای معبد دلفی به نام «Xenoclea» رفت، اما او حاضر به صحبت کردن با فردی بی‌دین نبود. هراکلس که به شدت خشمگین شده بود او را تهدید کرد و صندلی سه‌پایه را به سمت او پرتاب کرد. کشیش آپولون را به معبد فراخواند. آپولون با هراکلس که به خدایان حمله کرده بود روبرو شد و در این حین زئوس مجبور شد با آذرخش خود جلوی پسرانش را بگیرد. پادشاه خدایان اعلام کرد هراکلس یکباره دیگر برای قتل یک انسان و اهانت به معبد آپولون محکوم به مجازات است و قرار شد به مدت سه سال به بردگی اومفال، ملکه لیدیه درآید. ملکه او را از هرمس، ایزد پیام رسان یونانی به عنوان برده خریداری کرد. هرکول مجبور بود یکسال بردهٔ او باشد، و به ناچار کارهای مخصوص زنان را انجام می‌داد و همچنین جامهٔ زنانه به تن می‌کرد، در حالی که خود ملکه پوست شیر نیمیان را برتن داشت و گرز چوب زیتونی هرکول را با خود حمل می‌کرد. اما پس از مدتی، اومفال او را آزاد کرد و همسرش شد و صاحب چندین فرزند شدند. این درست زمانی بود که شکار گراز کالیدونیان در حال انجام بود، و هراکلس از این شکار بلندآوازه‌ جاماند.

ماجرای بعدی او با رفتن به لیبی باستان آغاز شد، مکانی که آنتایوس در آنجا فرمانروایی می‌کرد. آنتایوس فرزند گایا و پوزئیدون بود و قدرت خارق‌العاده‌ای داشت که از تماس با مادرش (زمین) به دست می‌آورد. او با هر بیگانه‌ای که به سرزمینش وارد می‌شد کشتی می‌گرفت و چون زمین می‌خورد قدرت تازه می‌یافت و برهمه چیره می‌گشت، اما هراکلس سرانجام او را از زمین بلند کرد و آن‌قدر فشار داد تا کشته شد. پس از شکست آنتیوس، هراکلس لیبی را که در آن زمان با حیوانات وحشی احاطه شده بود تسخیر کرد. او قسمت‌های بزرگی از بیابان را برای کشت و زراعت به ارمغان آورد و آن زمین‌ها را تبدیل به زمین کشت، باغ‌های انگور و زیتون نمود. از طرفی حاکمان خودکامه‌ای که فقط به فکر خود و شهرشان بودند و همچنین کسانی را که به قانون احترام نمیزاشتند را مجازات می‌کرد و چنین شد که لیبی باستان به رفاه و کامیابی رسید. او سپس به مصر رفته، جایی که بوزیریس فرمانروا بود و عادت داشت بیگانه‌ها را قربانی کند. اما هراکلس او را نیز با گرزش کشت.

بر طبق گفته‌های هزیود و آیسخولوس، هراکلس کسی بود که با کشتن عقاب، پرومته را از عذابی که توسط زئوس برای دزدین آتش از خدایان و دادن آن به انسان‌های فانی دچار شده بود، نجات داد. هر روز عقابی می‌آمد و جگر پرومته را می‌خورد و شب جگر از نو می‌رویید. هراکلس به کوه‌های قفقاز رفته و با پرتاب تیری عقاب را کشته و پرومته تیتان را از بند زنجیرهایش نجات داد. پرومته نیز در عوض او را در انجام ماموریت‌هایش یاری نمود.


هراکلس و حمله به تروا

پیش از جنگ تروآ، هراکلس سفری دیگر به تروا داشت. لائومدون، پادشاه تروا مورد خشم پوزئیدون و آپولون قرار گرفته بود، به همین علت آپولون برای انتقام تروا را به طاعون مبتلا کرد و پوزئیدون نیز هیولایی دریایی به این شهر فرستاد. لائومدون پس از مشورت با پیش‌گو، قرار شد برای خلاص شدن از دست هیولا، دخترش هسیونه را به عنوان قربانی به صخره ببندد و پیشکش هیولا کند. اما هراکلس هسیونه را پیدا کرد و نجاتش داد، سپس در مقابل گرفتن دو اسب شگفت‌انگیزش که از زئوس در قبال ربودن پسرش گانومده به او داده بود قبول کرد هیولا را از بین ببرد. لائومدون قبول کرد و هراکلس به کمک آتنا هیولا را کشت. لائومدون بسیار سپاسگزاری نمود اما سعی کرد هراکلس را فریب دهد. او دو اسب معمولی را به جای اسب‌های شگفت‌انگیزش به هراکلس داد. پودارسز پسر لائومدون، با صدای بلند به اعتراض پرداخت اما لائومدون به او توجه نکرد. پس هراکلس با لشکری برای گرفتن انتقام به تروا حمله کرد، لائومدون را کشت و پسرش پودارسز به جای او نشست و نام خود را به پریاموس تغییر داد.

بعد از این ماجراها، هراکلس برای باز پس گرفتن سلطنت و قدرت در برابر گیگانت‌ها، به زئوس و دیگر المپ‌نشینان پیوست. مشارکت او در این جنگ الزامی بود، بدلیل پیشگویی که شده بود برای شکست دادن هیولاها فقط به یک فانی نیاز بود. المپ‌نشینان با کمک هراکلس توانستند گیگانت‌ها را شکست دهند و هر یک را در زیر آتشفشانی در سرتاسر جهان به خاک سپردند.

هرکول تصمیم گرفت دیگر زمان انتخاب همسری دیگر فرارسیده، به همین منظور به روستای تبس رفت تا با دیانیرا دختر پادشاه کالیدون اوینئوس، ازدواج کند. او با خدای رودها آکلوس برسر دیانیرا مبارزه کرد و او را شکست داد. آن‌ها در صلح و صفا در کالیدون زندگی می‌کردند تا اینکه روزی هرکول به اشتباه ساقی‌ای را به قتل رساند و آن‌ها مجبور شدند به تراخیس فرار کنند. دیانیرا فرزندان زیادی برای هرکول به دنیا آورد. مدتی بعد یک سانتور مرد (حیوان افسانه‌ای با بالاتنهٔ انسان و پایین تنه اسب) به نام نسوس دیانیرا را ربود، اما هرکول با پرتاب تیر زهرآلودی به قلب نسوس او را آزاد کرد. نسوس هنگام مرگ به دیانیرا گفت قسمتی از خون او را نگه دارد و وقتی حس کرد دارد هرکول را از دست می‌دهد، از آن به عنوان داروی عشق برروی هرکول استفاده کند. بعداز گذشت چندین ماه دیانیرا فکر کرد زن دیگری وارد زندگی او و هرکول شده‌است، بنابراین دیانیرا یکی از لباس‌های هرکول را با خون نسوس شست و به او داد تا به تن کند. نسوس به او دروغ گفته بود و خون همچون زهر در تن هرکول اثر کرد. بعداز این ماجرا هرکول به المپ برده شد و به او وعده زندگی ابدی دادند و با دیگر خدایان زندگی کرد. او در المپ با هبه ایزدبانوی جوانی، فرزند زئوس و هرا ازدواج کرد.

 

 

هراکلس در آثار هنری

 

در هنر یونانی، هراکلس یکی از نخستین قهرمانان اساطیری است که چهره‌اش در سده ۸ پیش از میلاد تصویر شده‌است، و بر روی سکه‌های ایالات و شهرها نیز چهرهٔ او نقش گردیده که معمولاً در گهواره است و ماری را خفه می‌کند. او به عنوان نماد وطن‌پرستی ملی، تنها قهرمانی است که در سراسر یونان ستوده می‌شود و همچنین تنها قهرمانی است که به جاودانگی نایل شد.

 

 

 

 

امید محمدی بازدید : 162 جمعه 29 اسفند 1393 نظرات (0)

تقسیمات کشوری ایران پیش از اسلام

شامل دوره‌های تاریخی مادها، هخامنشیان، اشکانیان و ساسانیان است.

مادها

سرزمین مادها شامل: ماد کوچک (آذربایجان) و ماد بزرگ (شامل کرمانشاهان وری وکردستان وهمدان)) و شمال آن رودخانه ارس، شرق ابواب خزر، غرب کوههای زاگرس (لکستان )و جنوب آن کویر و محدوده اصفهان بود.

هخامنشیان

در دوره هخامنشیان سرزمین ایران از شرق رود سیحون، غرب دریای اژه، شمال دریای خزر و دریای سیاه و کوههای قفقاز و از جنوب به دریای عمان و خلیج فارس منتهی می‌شد. بعضی از ایالتهای آن: ایالت نیمه جنوبی پارس با مرکز پارسه، ایالت جنوب غربی شوش با مرکز شهر شوش، ایالت ماد در شمال غرب با شهر مهم اکباتان (همدان)ودر مسیر جاده شاهی سرزمین لکستان، ایالت هیرکانی یا گرگان در محدوده شمال و ساحل دریای خزر و شهر مهم آن هیرکانا یا جرجان (گرگان)، ایالت پارت یا خراسان و قومس (سمنان) امروزی، ایالت زرنگ، نیمروز، سکستان یا سیستان در جنوب شرق، ایالت کرمانیا در ساحل خلیج فارس، ایالت گدروزیا (بلوچستان) در مشرق کرمان و جنوب سیستان.

اشکانیان

در زمان اشکانیان محدوده ایران از جانب غرب به رودخانه فرات منتهی گردید. قبل از آن سلوکیان هشتاد سال بر قلمرو ایران فرمانروایی داشتند و پایتخت آنها سلوکیه بر کرانه رود دجله بود. قلمرو پارتها یا اشکانیان ۷۲ بخش بود. ملاک آنها در تقسیم بندی برای اداره کشور شهرها بودند که خودمختاری نسبی داشتند. از پایتختها آن به ارشک، صددروازه، هگمتانه، تیسفون و دیگر شهرها مهم آن به نسا، تاپه، دارابگرد، گور (فیروزآباد) می توان اشاره کرد.

ساسانیان

در زمان ساسانیان تقسیمات کشوری ایران به قرار سرزمین (ایالت)، خوره (استان) و تسوگ (شهرستان) و رُستاگ (دهستان) بود.

در زمان ساسانیان ایران دارای چهار ایالت بزرگ شامل: ایالت شمالی (اپاختر)، ایالت جنوبی (نیمروز)، ایالت شرقی (خراسان)، ایالت غربی (خوروران) و ماوراء النهر، قسمتهایی از افغانستان، بین النهرین و آسیای صغیر هم جزء این ایالتها بود و تصمیم گیری حکومتی متمرکز بود. از شهرهای مهم آن جندی شاپور، بیشاپور، شاپورخواست، تیسفون بود.

تقسیمات کشوری ایران پس از اسلام

دوره آغارین اسلام

ایران در آغاز دوره اسلامی به نه منطقه یا ایالت تقسیم می‌شده‌است که بسیار همسان با تقسیم ایالتی دوره پایانی ساسانیان بوده است.

  • آذربایجان و ارمینه و اران
  • جبال یا عراق عجم( منطقه لکستان جزو ایالت جبال بوده است)
  • فارس
  • خراسان
  • قومس
  • دیلم و طبرستان (گیلان و مازندران)
  • خوزستان
  • کرمان
  • سیستان و بلوچستان

دوره عباسی


تقسیمات سیاسی ایران در زمان خلفای عباسی

تقسیم بندی قلمروی عباسی در قرن چهارم بدین شکل بود:

  1. بصره در دست محمدبن رائق با مرتبه امیرالامرایی،
  2. خوزستان در دست ابوعبداللّه حسن بن بریدی،
  3. فارس در دست عمادالدوله علی بن بویه،
  4. ری و اصفهان و جبل در دست رکن الدوله حسن بن بویه و دیگران،
  5. موصل و دیار بکر و دیار مُضَر و دیار ربیعه در دست حمدانیان،
  6. مصر و شام در دست محمدبن طُغْجْ اخشید،
  7. خراسان و ماوراءالنهر در دست سامانیان،
  8. طبرستان و گرگان در دست دیلمیان،
  9. بحرین و یمامه در دست قرامطه.

غزنوی

در دوره غزنوی که از قرون چهارم تا ششم بطول انجامید، عمید یا والی امور ایالاتی را که به طور منطم تحت اداره حکومت بودند مانند سیستان، تخارستان، خراسان و برای مدت کوتاهی ری و جبال، را بر عهده داشتند. در مناطق نا آرامتر مثل هندوستان شمالی ارتش مامور دریافت مالیات بود و حکومت غیرنظامی قادر به اجرای این کار نبود. بعد از سال ۴۳۰، ولایات دور از غزنهٔ خراسان و جبال و ری به دست دیوانهای مستقر در ری و نیشابور اداره می‌شدند. در هر کدام از این ولایتها، دبیری ایرانی به عنوان یک عمید غیر نظامی، مسئول امور نظامی و سیاسی، و غلامی ترک به عنوان سپهسالار حضور داشتند.

سلجوقیان

در دوره سلجوقیان بزرگ که از ۴۲۹ تا ۵۵۴ بطول انجامید حکومت مشتمل بر ولایاتی عیناً منطبق با واحدهای امپراطوری ساسانی بود. این حکومت دو بخش داشت، نواحی مستقیماً زیر نظر سلطان و نواحی در اختیار امرا و دیگران. تا پایان دوره ملکشاه، نواحی زیر نظر مستقیم او گسترش یافته و بعداً کوچک شدند. تقسیمات اداری سلجوقیان کاملاً با تقسیمات ایالات منطبق نبود ولی پس از تجزیه این حکومت، واحدهایی جغرافیایی پدید آمدند که ولایات بزرگتر خراسان و آذربایجان و عراق و کرمان و فارس مرکز ثقل آن بودند. این تقسیمات کوچکتر از ولایات مرکزشان مهمترین شهر ناحیه بود و وسعت متغیری داشتند. این سلاطین از تجربه اداره کشورهای متمدن بی بهره بودند برای همین از کارگزاران ایرانی بهره بردند که در بین آنها شهرت نظام الملک از همه بیشتر است. در دوره وزارت او در دربار الب ارسلان، مستوفی ریاست دیوان استیفا را بر عهده داشت و او برای هر ولایت کشور نایبی منصوب می‌کرد. در دورهٔ آنان نظام اقطاع، که در بین قبایل ترک مرسوم بود و طبق آن بازمانده رییس قبیله بین خویشان مرد وی تقسیم می‌شد، با اعطای ولایات و نواحی به عنوان حصه و سهم ملکی به اعضای خاندانشان توسعه پیدا کرد. حکومت سلجوقی در نیمه دوم قرن پنجم وسعت زیادی داشت و واگذاری قدرت اداری به حکومتهای محلی از سوی دولت مرکزی دوراندیشانه به نظر می‌رسد. در قرن بعدی امرا در ولایات خود با دولت مرکزی به مخالفت مشغول شده و اهداف خود را به پیش بردند.

ایلخانیان

در حکومت ایلخانان مغول بین ۶۵۴ تا ۷۵۰، دبیران و وزیران ایرانی چون شمس الدین جوینی و رشید الدین فضل الله نظام اداری ایران را پس از دوره‌ای پریشانی، بهبود دادند. آنان به دیوان رونق داده آن را به پایگاه اداره کشور تبدیل کردند.

دوره قاجار

در اوایل دوره قاجار ایران به پنج حکمرانی و دوازده حاکم‌نشین تقسیم می‌شد:

  • حکمرانی آذربایجان (که آذربایجان و زنجان را شامل می‌شد) مقر ولیعهد و تحت فرمان او بود.
  • حکمرانی دوم شامل ایالت‌های کردستان، کرمانشاه، سرحد عراقین و لرستان
  • حکمرانی سوم فارس بود که علاوه بر ایالت فارس، بندر بوشهر و بنادر و جزایر خلیج فارس، کهگیلویه، بختیاری و خوزستان را در بر می‌گرفت.
  • حکمرانی چهارم عبارت از خراسان و سیستان بود
  • حکمرانی پنجم را کرمان و بلوچستان تشکیل می‌داد.

عهد ناصری

از آغاز قرن سیزدهم هجری شمسی این تقسیم‌بندی تغییر کرد و قلمرو بعضی از حکمرانی‌ها تقسیم شد. در اواسط سلطنت ناصرالدین شاه قاجار ایران دارای چهار ایالت و ۲۳ ولایت بود:

  • ایالت آذربایجان
  • ایالت خراسان و سیستان
  • ایالت فارس
  • ایالت کرمان و بلوچستان

تقسیمات کشوری ایران در دوره معاصر

این دوره با اندیشه های ترقی جویانه مشروطیت همراه می باشد و از جهات سیاسی، ایران شاهد اولین تقسیمات قانونی و رسمی کشوری است.

اولین قانون تقسیمات کشوری

پس از نهضت مشروطیت در اولین دوره قانون‌گذاری به سال ۱۲۸۵ هجری شمسی قانونی تحت عنوان قانون تشکیلات ایالات و ولایات به تصویب رسید. ماده ۲ قانون مزبور واژه‌های ایالت و ولایت را تعریف و اسامی ۴ ایالت را که عبارت بودند از آذربایجان، کرمان و بلوچستان، فارس و بنادر و نیز خراسان و سیستان مشخص نمود.

در تعریف ایالت و ولایت چنین آمده‌است: «ایالت قسمتی از مملکت است که دارای حکومت مرکزی و ولایت حاکم‌نشین جزء است؛ و ولایت قسمتی از مملکت است که دارای یک شهر حاکم‌نشین و توابع باشد، اعم از اینکه حکومت آن تابع پایتخت یا تابع مرکز ولایتی باشد.» واحدهای دیگر تقسیماتی مشخص شده در قانون؛ بلوکات و ناحیه بوده‌است.

گرچه اسامی ولایات در قانون نیامده بود، ولی در عمل ۱۲ ولایت وجود داشت که عبارت بودند از: استرآباد، مازندران، گیلان، زنجان، کردستان، لرستان، کرمانشاهان، همدان، اصفهان، یزد، خوزستان و عراق (اراک).

در سال ۱۲۴۱ هجری قمری ایران به ۸ ایالت بزرگ تقسیم شد که اسامی آنها عبارتند بودند از: آذربایجان، گیلان، مازندران، استرآباد، خراسان (ولایت شرقی قائنات و قهستان و سیستان جزو آن محسوب می‌شدند). ایالت کرمان مشتمل بود بر بلوچستان و مکران و بنادر دریای عمان، فارس که کهگیلویه، بوشهر و بنادر خلیج فارس از مضافات آن بود و خوزستان. حدود ایالات، ولایات و بلوکات به موجب اصل سوم متمم قانونی اساسی (۱۴ ذیقعده ۱۲۸۵ هـ . ش) ثابت و تغییر در آنها بحکم قانون بوده‌است.

دومین قانون تقسیمات کشوری

تا ۱۶ آبانماه سال ۱۳۱۶ هجری شمسی که قانون تقسیمات کشور و وظایف فرمانداران و بخشداران به تصویب می‌رسد، تغییرات عمده‌ای در محدوده تقسیمات کشوری به عمل نمی‌آید. الحاق ابرقو به یزد و خلجستان به قم از موارد معدود تغییرات تقسیماتی است. البته طی سالهای مذکور تغییرات متعددی در تغییر نام عناصر و واحدهای تقسیمات کشوری به وجود می‌آید که از آن جمله می‌توان به موارد زیر اشاره کرد: «تغییرنام علی آباد به شاهی، ترشیز به کاشمر، منصورآباد به مهران، ناصری به اهواز، مشهد سر به بابلسر، اشرف به بهشهر و ... .»

استان های ششگانه

همزمان با تصویب قانون مذکور، اسامی واحدهای تقسیماتی و همچنین مسئولان واحدها تغییر می‌یابد. براساس مصوبه‌ای نامهای استان، شهرستان، بخش و دهستان، اسامی جدید واحدهای تقسیماتی گردیده و در ماده یک قانون تقسیمات کشوری و وظایف فرمانداران و بخشداران، کشور ایران مطابق نقشه و صورت ضمیمه به ۶ استان و ۵۰ شهرستان تقسیم می‌شود. هر استان مرکب از چند شهرستان و هر شهرستان مرکب از چند بخش و هر بخش مرکب از چند دهستان و هر دهستان مرکب از چند قصبه.

استان‌های کشور با توجه به موقعیت جغرافیایی استقرار آنها و جهات اربعه، نامگذاری گردید:

  • استان شمال غرب شامل شهرستان‌های خوی، رضائیه (ارومیه)، مهاباد، تبریز، اردبیل ، میانه و مراغه.
  • استان شمال شامل گیلان، مازندران، تهران، اصفهان، مرکزی، زنجان و سمنان فعلی
  • استان غرب شامل شهرستان های: کردستان، گروس، کرمانشاهان، باوندپور، پشت کوه، (لکستان) و لرستان، بروجرد، همدان، خرمشهر و آبادان، خوزستان، کهکیلویه
  • استان جنوب شامل نواحی بوشهر، کرمان، هرمزگان، فارس و یزد
  • استان شمال شرق شامل خراسان و شاهرود
  • استان مکران شامل سیستان و بلوچستان فعلی.

استان‌های ده‌گانه

نخستین استان‌های ایران برپایهٔ قانون اصلاح‌شدهٔ تقسیمات کشوری.

در نوزدهم دیماه سال ۱۳۱۶، با اصلاح قانون تقسیمات کشوری و براساس ماده یک آن، کشور ایران مطابق نقشه و صورت ضمیمه به ۱۰ استان و ۴۹ شهرستان تقسیم شد. در این اصلاحیه نیز، هر استان مرکب از چند بخش و هر بخش مرکب از چند دهستان و هر دهستان مرکب از چند قصبه و ده ‌است. استان‌های ده‌گانه کشور و شهرستان‌های تابعه:

  • استان یکم به مرکزیت رشت شامل شهرستان‌های:

۱ـزنجان ۲ـ قزوین ۳ـ ساوه ۴ـ سلطان‌آباد (اراک) ۵ـ رشت ۶ـ شهسوار (تنکابن)

  • استان دوم شامل شهرستان‌های:

۱ـ قم ۲ـ کاشان ۳ـ تهران ۴ـ سمنان ۵ـ ساری ۶ـ گرگان

  • استان سوم شامل شهرستان‌های:

۱ـ اردبیل ۲ـ تبریز

  • استان چهارم شامل شهرستان‌های:

۱ـ خوی ۲ـ رضائیه (ارومیه) ۳ـ مهاباد ۴ـ مراغه ۵ـ بیجار

  • استان پنجم شامل شهرستان‌های:[۶]

۱ـ ایلام ۲ـ شاه‌آباد (اسلام‌آباد غرب) ۳ـ کرمانشاهان (کرمانشاه) ۴ـ سنندج ۵ـ ملایر ۶ـ همدان

  • استان ششم شامل شهرستان‌های:

۱ـ خرم‌آباد ۲ـ گلپایگان ۳ـ اهواز ۴ـ خرمشهر
توجه :منطقه لکستان در میان استانهای پنجم وششم تقسیم شده است .

  • استان هفتم شامل شهرستان‌های:

۱- بهبهان ۲ـ شیراز ۳ـ بوشهر ۴ـ فسا ۵ـ آباده ۶- لار

  • استان هشتم شامل شهرستان‌های:

۱ـ کرمان ۲ـ بم ۳ـ بندرعباس ۴ـ خاش ۵ـ زابل

  • استان نهم شامل شهرستان‌های:

۱ـ بیرجند ۲ـ تربت‌حیدریه ۳ـ مشهد ۴ـ قوچان ۵ ـ بجنورد ۶ـ گناباد ۷ـ سبزوار ۸- جویمند

  • استان دهم شامل شهرستان‌های:

۱ـ اصفهان ۲ـ یزد

طی تبصره مندرج در ماده ۲ قانون، جزایر مجاور هر یک از شهرستان‌ها، تابع آن شهرستان می‌باشد. در صورت ضمیمه قانون اصلاح قانون در تقسیمات کشوری نام ۴۹ شهرستان و ۲۹۰ بخش قید شده‌است.[۷]

تغییرات تدریجی استان‌های دهگانه

از سال ۱۳۱۶ به بعد تغییراتی در تفسیمات کشوری به استناد تبصره ماده ۲ قانون سال ۱۳۱۶ به وجود می‌آید. در سال ۱۳۲۵ استان سوم و چهارم تبدیل به یک استان به نام استان آذربایجان گردیده و سال ۱۳۲۶ حوزه بلوچستان به مرکزیت زاهدان و ۳ فرمانداری تابعه تحت نظر یک نفر مأمور عالی‌رتبه به نام فرمانداری کل که هم‌ردیف با استاندار است اداره، و در سال ۱۳۲۶ علاوه بر تأسیس فرمانداری کل بلوچستان، استان مرکزی (به مرکزیت تهران) نیز در تاریخ ۲۳ مهر ۱۳۲۶ با ترکیب شهرستان‌های قزوین، ساوه، قم و دماوند و محلات ایجاد شد.

در سال ۱۳۳۳، فرمانداری‌های کل بنادر و جزایر خلیج‌فارس و بنادر و جزایر دریای عمان و در سال ۱۳۳۶ فرمانداری کل خرم‌آباد و همچنین استان بلوچستان و سیستان ایجاد و فرمانداری کل بختیاری و چهارمحال و همچنین استان کردستان و استان‌های سوم و چهارم در سال ۱۳۳۷ تأسیس شدند.

در تغییر دیگر در قانون تقسیمات کشوری در ۱۳۳۹ استان‌ها به جای عدد با اسامی اصلی و تاریخی شان نامیده شدند و بر این اساس کشور به ۱۴ استان و ۶ فرمانداری کل و ۱۳۹ فرمانداری و ۴۴۹ بخشداری تقسیم شد. بخش بزرگی از استان مرکزی فعلی در استان مرکزی آن زمان به مرکزیت شهر تهران قرار داده شد.

در سال ۱۳۴۰ فرمانداری‌های کل سمنان، همدان، و لرستان ایجاد و فرمانداری کل بویراحمدی و کهگیلویه به مرکزیت یاسوج در سال ۱۳۴۲ تاسیس شد. فرمانداری‌های: کل ایلام و لرستان پشتکوه در سال ۱۳۴۳ و فرمانداری‌های کل بنادر و جزایر بحر عمان و خلیج‌فارس منحل و استان ساحلی بنادر و جزایر خلیج‌فارس و دریای عمان به مرکزیت بندرعباس تأسیس می‌شود.

در سال ۱۳۴۸ فرمانداری‌های کل بوشهر، زنجان و یزد ایجاد گردیده و در سال ۱۳۵۲، استان‌های بوشهر، یزد و چهارمحال و بختیاری، لرستان، زنجان و همدان تأسیس می‌یابد. در سال ۱۳۵۵، فرمانداری‌های شمیرانات و ری منحل و در محدودة شهرستان تهران، شمیرانات و ری شهرستان‌های جدیدی به مرکزیت شهر تهران از ترکیب بخش‌های حومه، ری، فشاپویه، لواسانات و رودبار قصران تأسیس شد. در همان سال استان‌های بویراحمد و کهگیلویه و سمنان تأسیس یافته و نام استان ساحلی و بنادر و جزایر خلیج‌فارس و دریای عمان به استان هرمزگان تغییر می‌یابد. در سال ۱۳۵۶، مرکز استان مرکزی از تهران به اراک انتقال یافته، شهرستان قزوین به استان زنجان الحاق، و فرمانداری‌های تهران و کرج در محدودة شهرستان‌های مربوطه مستقیماً زیر نظر وزارت کشور قرار گرفت. در سال ۱۳۵۷، در محدوده شهرستان تهران و کرج و ورامین، استان تهران به مرکزیت شهر تهران ایجاد شده و شهرستان‌های شمیران و ری بار دیگر تاسیس گردید.

در سال ۱۳۵۷ و تا پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، کشور ایران دارای ۱۶۵ شهرستان و ۴۷۵ بخش بوده‌است.

تقسیمات کشوری دوره انقلاب اسلامی

پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، در سال ۱۳۵۸ عمده تغییرات، در تغییر نام عناصر و واحدهای تقسیمات کشوری بود. در همان سال علاوه بر تغییر نام‌ها و انتزاع و الحاق‌ها، شهرستان‌های مهریز، خوانسار، شادگان، قائنات، ترکمن، رامسر، دلیجان، مشیز، علی‌آباد، فریدون‌شهر و آستانه اشرفیه تأسیس و در سال ۱۳۵۹ شهرستان‌های کهنوج، فلاورجان، دیر، تاکستان، لردگان فارسان، شیروان و چرداول، سوادکوه، کردکوی، سربند، کنگاور، سرپل ذهاب، گیلان‌غرب و اندیمشک ایجاد و شهرستان کیش به بخش تبدیل شد. در سال ۱۳۶۱، شهرستان ابوموسی ایجاد شده و از سال مذکور به بعد به علت انجام مطالعات مربوط به تهیه و تدوین قانون جدید تقسیمات کشوری، کلیه تغییرات تقسیماتی متوقف گردید.

سومین قانون تقسیمات کشوری

قانون تعاریف و ضوابط تقسیمات کشوری در سال ۱۳۶۲ به تصویب مجلس شورای اسلامی رسید. چارچوب این قانون همان چارچوب قانون مصوب ۱۹ دی ۱۳۱۶ بوده بدین‌گونه که واحدهای تقسیماتی و سطوح موجود در هر دو قانون، عبارت بودند از استان، شهرستان، بخش و دهستان. در قانون تعاریف و ضوابط تقسیمات کشوری برای هر یک از سطوح تقسیماتی تعاریف، معیارها و ضوابط معینی برای شناسایی و ایجاد و تأسیس آنها در نظر گرفته شد. این معیارها شامل پارامترهای جمعیت با درنظرگرفتن تراکم، و شاخص‌های اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و ... مناطق است.

در اجرای مراحل اولیه قانون، نزدیک به ۲۳۲۰ دهستان و ۸۱۰ بخش تأسیس شده، ولی ایجاد و تأسیس شهرستان تا سال ۱۳۶۶ متوقف بود. شهرستان جاسک به عنوان اولین شهرستان پس از تصویب قانون تعاریف و ضوابط تقسیمات کشوری در ۱۲ دی ۶۶ به تصویب رسیده، و از آن پس:

در سال ۱۳۶۷ با ایجاد شهرستان‌های دلفان و کوه‌دشت در استان لرستان بار دیگر تاسیس شهرستان‌ها آغاز شد.

در سال ۱۳۶۸ شهرستان‌های دورود در لرستان هریس و کلیبر و بناب و شبستر در آذربایجان شرقی، ساوجبلاغ و شهریار در تهران، جوانرود در باختران، مینودشت و بابلسر در مازندران، شوش در خوزستان، کبودرآهنگ در استان همدان، برخوار و میمه در اصفهان سرخس، نهبندان، خواف و چناران در استان خراسان، لامرد در استان فارس، نیک‌شهر در سیستان و بلوچستان، رودان در هرمزگان و بوکان در آذربایجان غربی ایجاد و تأسیس شد.

در سال ۱۳۶۹ شهرستان‌های اردل در چهارمحال و بختیاری، اسدآباد در همدان، مبارکه در اصفهان، میبد در یزد، باغ‌ملک در خوزستان، شاهین‌دژ و تکاب در استان آذربایجان غربی ایجاد و تأسیس گردید.

در سال ۱۳۷۰ شهرستان‌های بیله‌سوار و پارس‌آباد در آذربایجان شرقی و همچنین فریمان در خراسان، بهار و رزن در همدان، صحنه در باختران و حاجی‌آباد در هرمزگان به تصویب رسیدند. در سال (۱۳۷۲) طی یک ماده واحده، قانون تأسیس استان اردبیل تصویب، و طی آن به دولت اجازه داده می‌دهد نسبت به تأسیس استانی تحت عنوان اردبیل به مرکزیت شهر اردبیل در محدوده شهرستان‌های پارس‌آباد، بیله‌سوار، گرمی، اردبیل، مشگین‌شهر و خلخال اقدام نماید.

این روند در سال ۱۳۷۳ نیز ادامه یافته و شهرستان‌های دیواندره و کامیاران در استان کردستان، اسلامشهر در تهران، سلسله، ازنا و پلدختر در لرستان و ابرکوه در استان فارس بوجود آمد.

در سال ۱۳۷۴ شهرستان‌های بردسکن در خراسان، جلفا در آذربایجان شرقی، محمودآباد، نکا و چالوس در مازندران، ملکان در آذربایجان شرقی، آبدانان در ایلام، بوانات در فارس، دیلم در بوشهر و تفت در یزد و نیز آران و بیدگل در اصفهان، نمین و کوثر در اردبیل، ماه‌نشان در زنجان، امیدیه در خوزستان، رباط‌کریم، فیروزکوه و بوئین‌زهرا در تهران، راور در کرمان و چالدران در آذربایجان شرقی ایجاد و تأسیس گردید.

در سال ۱۳۷۵ قانون ایجاد استان قم به مرکزیت شهر قم و متشکل از بخش‌های مرکزی جعفرآباد، خلجستان، سلفچگان و نوفل لوشاتو به تصویب مجلس شورای اسلامی رسید. علاوه بر آن در سال مذکور شهرستان‌های جاجرم در خراسان، رضوانشهر، املش و سیاهکل در گیلان، ایجرود و طارم در زنجان، خرم‌بید در فارس، جویبار در مازندران، تیران و کرون در اصفهان، ارسنجان در فارس، اسکو و آذرشهر در آذربایجان شرقی، پاکدشت در تهران، صدوق در یزد و بندرگز در مازندران به تصویب رسید.

در سال ۱۳۷۶ دو استان گلستان و قزوین به تصویب مجلس شورای اسلامی رسید. استان گلستان مشتمل بر شهرستان‌های گرگان، گنبدکاووس، مینودشت، بندرترکمن، کردکوی، علی‌آباد، بندرگز و استان قزوین متشکل از شهرستان‌های قزوین، بوئین‌زهرا و تاکستان.

در سال ۱۳۷۸، شهرستان‌های زرین‌دشت و خاتم در استان یزد و کلاله و آق‌قلا در گلستان، سرباز در سیستان و بلوچستان، چاراویماق در آذربایجان شرقی بستک در هرمزگان، دنا در کهگیلویه و بویراحمد، مانه و سملقان، در خراسان ایجاد و تأسیس شد.

در سال ۱۳۸۰ شهرستان‌های آزادشهر و ارسباران و عجب‌شیر در استان آذربایجان شرقی، رامیان در گلستان، کوهرنگ در چهارمحال و بختیاری، آبیک در قزوین، مهر، قیر و کارزین در استان فارس به تصویب رسیدند.

در سال ۱۳۸۱ شهرستان‌های ثلاث باباجانی در استان کرمانشاه، سروآباد در کردستان، منوجان در کرمان، چادگان در اصفهان، زرندیه و کمیجان در استان مرکزی، جم در بوشهر، نظرآباد در تهران، فراشبند در استان فارس و رشتخوار در خراسان به تصویب رسیده و ایجاد گردیدند.

در سال ۱۳۸۲ شهرستان‌های کلات، سربیشه و خلیل‌آباد در خراسان، عنبرآباد در کرمان، لالی و هندیجان در خوزستان و سمیرم سفلی در اصفهان به تصویب رسیدند.

در سال ۱۳۸۳ شهرستان‌های فاروج، گاوبندی، روانسر، لیکک، خمیر، کوهبنان، الوند و خنج تاسیس و استان‌های خراسان شمالی و خراسان جنوبی به تصویب مجلس شورای اسلامی رسیدند.

در سال ۱۳۸۴ نیز شهرستانهای اسدیه، فیض‌آباد، کرندغرب، سعادت شهر، گتوند، رامشیر، کنارک، گلوگاه، سرایان، زهک، رودبار و قلعه گنج به تصویب رسیدند.

در سال ۱۳۸۴ کشور ایران دارای ۳۳۶ شهرستان، ۸۸۹ بخش، ۲۴۰۰ دهستان و ۱۰۱۶ شهر می‌بوده‌است.

با توجه به تغییرات ایجاد شده، تعداد عناصر و واحدهای تقسیمات کشوری تا ۲۷ مهرماه ۱۳۸۷ از قرار ۳۶۳ شهرستان، ۹۲۰ بخش، ۲۴۳۰ دهستان و ۱۰۶۸ شهر بوده است.

تقسیمات کنونی

براساس آخرین وضع تقسیمات کشوری در بهمن ۱۳۸۹ خورشیدی، کشور ایران از ۳۱ استان، ۳۹۴ شهرستان، ۹۷۳ بخش، ۲۴۸۶ دهستان و ۱۱۳۳ شهر تشکیل یافته‌است.

منابع

  1. یاقوت حموی ج ۱ ص ۴۱.
  2. جغرافیای تاریخی شهرها، عبدالحسین نهچیری، انتشارات مدرسه، چاپ سوم، تهران (۱۳۸۰).
  3. امیراحمدیان، بهرام. «تقسیمات کشوری». در دانشنامه جهان اسلام. بایگانی‌شده از نسخهٔ اصلی در ۲۰ فوریه ۲۰۱۳.
  4. http://www.dastour.ir/brows/?lid=%20%20%20%20%2024519
  5. اصلاح تقسیمات کشوری، استانهای دهگانه، 1316 پایگاه اطلاعات قوانین و مقررات کشور
  6. http://www.dastour.ir/brows/?lid=%20%20%20%20%2024589
  7. اصلاح تقسیمات کشوری، استانهای دهگانه، 1316 پایگاه اطلاعات قوانین و مقررات کشور
  8. http://www.chap.sch.ir/pdf/040-054-C236-3.pdf و صفحه ۴۳
  9. پایگاه اطلاع‌رسانی وزارت کشور، جدول عناصر و واحدهای تقسیمات کشوری بهمن‌ماه ۱۳۸۹
  • سیر تقسیمات کشوری در ایران از گذشته تا کنون- پایگاه اطلاع رسانی وزارت کشور
  • جغرافیای تاریخی شهرها، عبدالحسین نهچیری، انتشارات مدرسه، چاپ سوم، تهران (۱۳۸۰).
امید محمدی بازدید : 83 جمعه 29 اسفند 1393 نظرات (0)

محققان دانشگاه توبینگن آلمان در حفاری‌های خود در حاشیه رشته کوه زاگرس در ایران موفق به کشف آثار و بقایای جوامع کشاورزی مربوط به عصر حجر شدند.

به گزارش سرویس علمی خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، این یافته‌های باستان شناسی کاملترین تصویری است که از دوره‌های اولیه کشاورزی انسان‌ها یافت شده و نشان می‌دهد که مردمان ساکن فلات قاره ایران در کشف و توسعه کشاورزی نقش مهمی داشته‌اند. این یافته‌ها نشان می‌دهند که مردمان ساکن این مناطق از دوازده هزار سال پیش جو، عدس و لوبیا پرورش می‌داده‌اند.

این یافته‌های باستان شناسی کاملترین تصویری است که از دوره‌های اولیه کشاورزی انسان‌ها یافت شده و نشان می‌دهد که مردمان ساکن فلات قاره ایران در کشف و توسعه کشاورزی نقش مهمی داشته‌اند.

تاکنون فرضیه رایج دربین مورخان این بود که کشاورزی در بخش‌های غربی منطقه‌ای که «هلال حاصلخیز» نام گرفته است یعنی بخش‌هایی از غرب ترکیه، سوریه، عراق، اردن و فلسطین آغاز شده است چون تمام شواهد مربوط به دوره‌های اولیه کشاورزی در آن نقاط کشف شده بود؛ اما اکنون ثابت می‌شود که ایران یعنی بخش شرقی این هلال حاصلخیز نیز در همان زمان محل اولین تجارب کشاورزی انسان‌ها بوده است.

در دهه 1950 میلادی باستان شناسان موفق به کشف شواهدی از کشاورزی اولیه در سرزمین‌های اشغال فلسطین شدند و مدعی شدند که کشاورزی نخستین بار در منطقه ای بین اردن و سرزمین های اشغالی شکل گرفته است.

پژوهش‌های باستان شناسی اخیر از سال ۲۰۰۹ و به ریاست نیکلاس کنراد از دانشگاه «توبینگن» آلمان در دامنه‌های رشته کوه زاگرس و در جوار مرز با عراق آغاز شد. در ماه‌های اخیر به توصیه همکاران ایرانی این پژوهشگر، آنها حفاری در چند تپه کم ارتفاع را شروع کرده و به سرعت مجموعه‌ای از اشیا بسیار قدیمی از جمله باقی‌مانده ظرف‌های سفالی و نقاشی‌هایی از حیوانات و پیکر انسان را پیدا کردند.

بخش دیگری از یافته‌های باستان شناسان ابزارهای سنگی را شامل می‌شود که برخی از آنها مخصوص خرد کردن دانه‌های غلات و حبوبات بوده است. علاوه بر این مقداری هم دانه‌های غلات و حبوبات کشف شده که به گفته باستان شناسان نیم سوز شده‌اند ولی با وجود این محتویات این دانه‌ها به خوبی حفظ شده است.

نیکلاس کنراد با وجودی که در رشته زیست شناسی دانش چندانی ندارد ولی می‌گوید که تشخیص این دانه‌های غلات و حبوبات کار دشواری نیست و می‌گوید که آنها شبیه دانه‌های عدس و یا جو هستند که امروز همه ما با آنها سر و کار داریم.

مطالعات صورت گرفته در این منطقه حاکی از وجود نشانه هایی از ساختمان های مسطح یا بازسازی شده، ابزار مختلف و سازه های سنگی هستند که حضور گروه اجتماعی بزرگی را نشان می دهد. این گروه تحت شرایط اقتصادی نسبتا پایدار در این منطقه ساکن بوده اند.

همچنین هزاران نمونه جو و گندم وحشی، عدس و نخود در این منطقه شناسایی شده اند که به عنوان نشانه هایی از کشاورزی اولیه در جهان محسوب می شود.

بر اساس سطوح ایزوتوپ های رادیواکتیو یا اتم های عناصر یکسان با وزن مولکولی متفاوت، حضور انسان در این منطقه از رشته کوه زاگرس بین 9 هزار و 800 تا 12 هزار سال قبل تخمین زده می شود.

در اوایل این دوره مردم اقدام به جمع آوری گونه های وحشی گیاهان مانند جو و گندم وحشی می کردند، اما در پایان این دوره کشت محصولات زراعی مانند شکل اولیه ای از گندم های امروزی شکل گرفت.

نکته مهم در نتایج این آزمایش‌ها این است که این جوامع کشاورزی مشغول کشت نمونه‌های وحشی این نوع گیاهان بوده‌اند که بعدا حبوبات و غلات امروزی از آنها ریشه گرفته‌اند.

به عبارت دیگر دوازده هزار سال پیش انسان همان گیاهان وحشی را که در طبیعت وجود داشته کشت می‌کرده است.

کارشناسان کشاورزی باستان از نتایج این پژوهش‌ها استقبال کرده‌اند.

گزارش کامل این تحقیقات در شماره اخیر مجله «ساینس» منتشر شده است.

امید محمدی بازدید : 97 جمعه 29 اسفند 1393 نظرات (0)

این محوطه در جریان عملیات راه سازی طرح چهارخطه نورآباد به خرم آباد شناسایی و در آن استخوان های یک حیوان ناشناخته کشف شد.

 

به گزارش سلام دلفان-دکتر علی باقری بیان کرد: با مکاتبه ها و پیگیری های فراوان و اعزام کارشناسان میراث فرهنگی این اثر با شماره ۳۱۱۳۶ به ثبت ملی رسیده است.

وی افزود: این اثر مربوط به دوره پلیوسن – پلیستوسن و دوره پارینه سنگی است که ارزش تاریخی بسیاری دارد.

فرماندار دلفان بیان کرد: به دست آمدن فسیل­های مربوط به دوره پلیوسن – پلیستوسن در محوطه دره دیمه به شناخت زیست بوم و پوشش حیوانی منطقه کمک زیادی می ­کند.

پلیستوسن (Pleistocene) یکی از دوره های زمین شناسی است که از ۱٫۸ میلیون تا ۱۰ هزار سال پیش را پوشش می دهد.

پارینه سنگی یا پالئولیتیک (Paleolithic) قدیمی ترین دوران ماقبل تاریخ انسان و فرهنگ مادی انسانی و دورانی است که در آن انسان برای نخستین بار از ابزار سنگی دست ساز استفاده کرد.

محوطه دره دیمه با عرض ۱۴۰ متر و طول ۱۵۰ متر و ارتفاع تقریبی ۱۵ متر از سطح جاده نورآباد به خرم­آباد واقع است.

این محوطه یک تپۀ آبرفتی تشکیل شده از لایه­ های مختلف دوره پلیوسن – پلیستوسن و دوره پارینه سنگی است که از شمال و غرب دارای شیب ۱۵ درجه، از سمت جنوب متصل به یک تپۀ آبرفتی دیگر و از سمت شرق مشرف بر جاده آسفالته است.

بخش وسیعی از یال شرقی به دلیل فعالیت جاده سازی و خاک برداری­های زیاد به صورت پرتگاهی است که لایه­ های زمین­شناسی با دانه­ بندی­های مختلف در برش آن قابل ملاحظه است.

 

امید محمدی بازدید : 87 پنجشنبه 28 اسفند 1393 نظرات (0)

آناهيد يکی از چهار عنصر مقدس آب و آتش و هوا و خاک است . در معنی می توان گفت که پاک و با عفت و با تقوی است که ارمنيان درست آن را تلفظ ميکنند . اين زيارتگاه پس از آذرگشسب از بزرگ ترين مکانهای باستانی و مقدس ايران بوده است که ازدوره شاهنشاهی اشکانی (پارتيان ) باقی مانده است . در شهر کنگاور در مسير کرمانشاهان قرار دارد . ستون ها و پلکان اين معبد هنوز پس از بيش از 2000 سال باقی و مستحکم است . اين مکان در شهر لک نشين ايران بوده است و در نزد کردان آريايی دارای احترام خواصی می باشد . کردستان ايران و منطقه اورامان آن يکی از مشهور ترين مناطق اصيل ايران است که هنوز بسياری زرتشتی دارد و به زبان پهلوی سخن می گويند . ريشه زبان کردی امروزی نيز پهلوی باستانی ايران است . پير شهريار يا پيرشاليار از افراد مشهور هورامان کردستان است که وی موبدی زرتشتی بود و چند کتاب از وی بر جای مانده است . ابن فقيه در کتاب مشهور البلدان نوشته است : هيچ ستونی شگفت انگيز تر از ستونهای معبد آناهيتا کنگاور نيست.

امید محمدی بازدید : 90 پنجشنبه 28 اسفند 1393 نظرات (0)

طبق یافته های باستان شناسی نخستین خط جهان در تمدن بین النهرین کشف شد اما مجیدزاده باتوجه به لوح های گلی که روی آنها چند شکل هندسی کشیده شده بود به این نتیجه رسید که نخستین خط جهان متعلق به تمدن پنج هزار ساله جیرفت است. او در بسیاری از کنفرانس های علمی و معتبر باستان شناسی جهان سعی داشت تا این کشف جدید را هرچه بیشتر معرفی کند و همین امر باعث سفر باستان شناسان و پژوهشگران زیادی به جیرفت شد.

مجیدزاده در این باره پیش از این گفته بود که برخلاف تصور موجود درخصوص بی سوادی مردم ایران تا زمان هخامنشیان کتیبه ها و الواح کشف شده در این منطقه نشان می دهد مردم ایران شاهد تمدنی پیشرفته بوده اند که همزمان با دو تمدن بزرگ بین النهرین و مصر به نگارش مشغول بوده اند.

او با اشاره به اینکه دو هزار و 700 سال قبل از میلاد مردم در این منطقه از خط استفاده می کردند می گوید: «خطی که مردم کنار صندل از آن استفاده می کردند هیچ شباهتی با خط های تمدن های مصر و بین النهرین ندارد و خطی منحصر به فرد است».

امید محمدی بازدید : 102 پنجشنبه 28 اسفند 1393 نظرات (0)

پیش از اسلام

مدتها چنین اندیشه می‌شد که کهن ترین تمدن جهان در سومر عراق پای گرفته است؛ اما کشف یک زیگورات (معبد) با قدمت بیش از پنج هزار سال، آثار سنگی بسیار و همچنین کتیبه‌های آجری به خطی ناشناخته از منطقه جیرفت ایران باعث شد باستان شناسان دربارهٔ دانسته‌ها و ادعاهای پیشین خود تجدید نظر کنند. در این زمان تمدنی کشف شد که قدیمی تر و وسیع تر از تمدن بین‌النهرین بوده است همچنین مطالعات و کاوش‌ها نشان می‌دهد که جیرفت بزرگ ترین مرکز تجاری جهان بوده است «شرایط مطلوب آب و هوایی در جیرفت و وجود انواع محصولات کشاورزی موجب شد تمدنی در این منطقه شکل بگیرد که در دوره باستان بهشت جهان محسوب می‌شده است».

آنان با بررسی دوبارهٔ کتیبه‌هایی که از پیش در مناطق مهم باستانی کشف شده بودند، سعی کردند اطلاعات بیشتری دربارهٔ این تمدن عظیم و ناشناخته به دست آورند و در نهایت پس از تحقیقات فراوان، به تعدادی کتیبه دست یافتند. در یکی از این اسناد که از خرابه‌های شهر اوروک (در جنوب بین‌النهرین) به دست آمده است، داستان کشمکش میان پادشاه سومر با فرمانروای سرزمین ثروتمندی به نام ارت ثبت شده بود و در کتیبه دیگر، پادشاه سومری سعی کرده بود با گذر از شهر شوش و ۷ رشته کوه، به سرزمین ارت حمله کند. بررسی دقیق این کتیبه‌ها و آثار کشف شده این فرضیه را به اثبات نزدیک می‌کند که شهر افسانه‌ای و گمشدهٔ ارت که در شرق ایران قرار داشته، به احتمال زیاد همان شهر جیرفت است.

از آثار کشف شده در حوزهٔ تمدن جیرفت می‌توان به ظروف و پلاک‌های سنگی با نقوش بسیار ظریف از موجوداتی چون عقاب، عقرب و پلنگ اشاره کرد که نظیر آنها در هیچ‌یک از محوطه‌های باستانی جهان کشف نشده است. شاید ادامهٔ اکتشافات و تحقیق روی آثار کشف شده، باستان شناسان به این نتیجه برسند که از این پس به جای بین‌النهرین عراق، می‌بایست جیرفت ایران را مهد کهن ترین تمدن بشری در جهان نامید.

پروفسور هالی پیتمن، عضو گروه باستان‌شناسی تمدن جیرفت می‌گوید: ((در آمریکا از کاوش‌های جیرفت، به عنوان بزرگ‌ترین طرح باستان‌شناسی خاورمیانه یاد می‌شود. در فرانسه، انگلستان، ایتالیا و دیگر کشورهای جهان نیز اهمیت تمدن جیرفت پذیرفته شده و بحث‌ها بیشتر روی جزئیات آن است، مقالات و پژوهش‌های درج شده در نشریات و مجلات معتبر و چاپ کتاب‌های متعدد، تاییدکننده این رویکرد است. بسیاری از پژوهشگران، مورخان و کارشناسان اعتقاد دارند اگر در ۵۰ سال آینده قرار است اتفاق مهمی در باستان‌شناسی جهان رخ دهد، به یقین در جیرفت و منطقه جنوب شرقی ایران خواهد بود))

در حمله اسکندر به ایران طبق گفته اریستوبولوس اسکندر در گذر از هند به فارس، از این منطقه گذر کرده است و در جیرفت با نئارکوس در یاسلار خود دیدار داشته و از آبادانی شهر، منطقه و کاخ‌ها و نیایشگاههای آن نام می‌برد.

پس از اسلام

جیرفت در زمان خلافت عمر (دومین خلیفه پس از پیامبر)، خلیفه دوم (سال ۲۳ هجری قمری) به دست اعراب (به فرماندهی سهیل‌بن عَدی) فتح شد. جیرفت در این زمان مرکزِ ولایت کرمان به‌شمار می‌رفت. بار دیگر در زمان خلافت عثمان، خلیفه سوم (۲۳ـ ۳۵ هجری قمری) مجاشع بن مسعود سُلَمی آن را گشود.

در سده اول، ولایت کرمان، به ویژه شهر جیرفت، از عمده‌ترین مراکز خوارج به‌شمار می‌رفت و مُهَلّب بن ابی‌صُفره اَزْدی، در سال ۷۷ هجری قمری در آنجا با خوارج جنگید که منجر به شکست و رانده شدن آنان از جیرفت شد. درسال ۱۳۰ هجری قمری، جیرفت نبردگاه عامر بن ضُباره با شَیبان بن عبدالعزیز یشکُری، به سبب مخالفت شیبان با مروان بن‌محمد، آخرین خلیفه اموی، بودکه‌به‌شکست‌شیبان‌انجامید.

تا قرن سوم هجری جیرفت محل نزاع و کشمکش مخالفین علیه حکومت مرکزی بود. تا اینکه یعقوب لیث صفاری و برادرش عمر، پس از سرکوبی اهالی جیرفت و قوم کوفچ، آنجا را تسخیر کرد. مقارن حکومت صفاریان، بر آبادانی جیرفت افزوده شد. شاید بتوان بیشترین اهمیت جیرفت را در این دوره و حتی پس از آن، قرارگرفتن شهر در محل‌اتصال دو راه اصلی دانست: یکی راه هندوستان از طریق جالق، و دیگری راه خلیج‌فارس، از طریق بندرعباس. در این زمان کالاهای تجاراز قُمادینِ جیرفت به دیگر نقاط کشورصادرمی‌شد.

جیرفت در سده چهارم، مجمع تجار، بزرگ‌تر از اصطخرِ فارس و بسیار آباد بود. دژی با چهار دروازه به نامهای شاپور، بم، سیرجان و مصلی داشت و دارای مسجدجامع، بازار، حمامهای پاکیزه، میوه‌های سردسیری و گرمسیری چون خرما و جوز و ترنج، و معادن بسیار، به ویژه نقره، بود و در جویهای آن زر یافت می‌شد. جغرافی‌نویسان این دوره، از دیورود (هلیل‌رود)» در جیرفت، که قدرت گرداندن شصت آسیاب را داشت مطالبی آورده‌اند. کوره جیرفت دارای شهرهای بسیار بود و شهری به نام هرمزملک، (نباید آن را با هرمزکنونی یکی دانست) متعلق به دوره ساسانی، در راه جیرفت ـ بم قرار داشت. پس از عمر و لیث بعد از مدتی سامانیان جیرفت را در تصرف داشتند.

درسال ۳۲۴ هجری قمری، جیرفت که همچنان مرکز ولایت کرمان محسوب می‌شد، به‌دست معزالدوله دیلمی افتاد. درسال ۳۶۰ هجری قمری عضدالدوله دیلمی آنجا را تصرف کرد. در زمان تسلط آل بویه بر جیرفت این شهر مرکزیت سیاسی زمستانی را مانند دوران سلجوقی داشته‌است. مرگ عضدالدوله و ضعف آل بویه تا قرن پنجم هجری زمینه را برای تهاجم بیگانگان به جیرفت فراهم نمود. درسال ۳۹۰ هجری قمری ابونصربن عزالدوله بختیار (از امرای دیالمه) و سپس بهاءالدوله (فرزند عضدالدوله) و سال بعد طاهربن احمد صفاری (حاکم سیستان) جیرفت را تسخیر کردند. در اواسط سده پنجم، به سبب ضعف امرای دیلمی، بیشتر نواحی کرمان و از جمله جیرفت را اقوام کوفچ غارت می‌کردند.

در سال ۴۴۳ هجری قمری شخصی به نام ملک قارود پسر چغری بیگ سلجوقی به جیرفت حمله کرده و با مقاومت کوچ نشینان کوفچ روبرو شده و کوفچیان سخت در مقابل او مقاومت کردند. اینها مردمانی بودند که به واسطه پناهگاه‌های سخت به کسی باج نمی‌دادند؛ ولی در نهایت ملک قارود با حیله آنها را شکست داد.

ملک قارود پس از قلع و قمع طوایف قفص (کوچ) و استیلای بر عمان و سواحل خلیج فارس و ایجاد امنیت در جیرفت، پایتخت قشلاقی خود را در سه ماه زمستان تا اردیبهشت ماه به مدت چهار تا پنج ماه در جیرفت انتخاب کرد. زیرا این منطقه بسیار آباد و حاصلخیز بوده‌است.

در دوره حکومت سلجوقیان، به‌ویژه در دوره محمدبن ارسلانشاه بر آبادانی جیرفت افزوده شد و به دستور وی کاروان سراها، مساجد و مدارس بسیاری درجیرفت احداث شد. در همین دوره برای نخستین بار از شهرکی به‌نام قُمادین یاد شده که‌آن را محله‌ای خارج از شهر و مسکن عمده تجار خارجی دانسته‌اند، قمادین مخزن نفایس چین، ختا، هندوستان، حبشه، زنگبار، روم، مصر، ارمینیه، آذربایجان، ماوراءالنهر، عراق، خراسان‌وفارس بود.


 

جیرفت تا اوایل نیمه دوم سده ششم، شهری نیکو بود و ام‌القرای کرمان محسوب می‌شد. بعد از ارسلانشاه و جانشینان او، دوران فترت و سستی حکومت سلجوقیان شروع شد. در سال ۵۶۲ هجری قمری به سبب شایع شدن بیماری و مرگ، طغرل شاه‌بن محمد و ترکان و غلامان شهر را غارت کردند. طغرل شاه بیشتر دوران سلطنت را به دلیل علاقه به جیرفت در این شهر گذرانده بود. در بیستم فروردین سال ۵۶۵ هجری قمری در همین شهر وفات یافت.

بعد از مرگ طغرل شاه در اثر رقابت و جنگ‌های فرزندان وی جیرفت رو به ویرانی نهاد، چنان‌که درسال ۵۶۶هجری قمری، بهرام‌شاه، قمادینِ جیرفت را غارت و شهر و روستاهای آن را ویران کرد. این اختلافات و جنگ‌های خانگی باعث شد، غزها در نبردی سپاه کرمان را در باغین شکست دادند و متوجه جیرفت گردیدند. در سال۵۷۵ هجری قمری آنها بدون برخورد با هیچ مانعی جیرفت را به تصرف درآوردند و با حمله‌ای وحشیانه جیرفت را به کلی نابود کردند. چنانکه محمدبن ابراهیم در تاریخ سلجوقیان و غزها(ص ۱۳۷-۱۲۹) نوشته‌است: و بیچاره اهل جیرفت، غافل و بیخبر ناگاه به سرایشان فرود آمدند و صد هزار نفس را به انواع تعذیب و شکنجه هلاک کردند و سر در ولایت نهادند و هر کجا ناحیتی معمور بود یا خطه‌ای مسکون دیدند، آثار آن مطموس و مدروس گردانیدند.

پس از آن جیرفت مدتی، در دوره ملک دینارغز در آرامش نسبی به سر برد. در آن دوره، دارالملک کرمان بود و به دلیل آب و هوای مطبوع لقب جَنَّه اَرْبَعَةِ اَشهُر (بهشت چهار ماه) داشت. در سال ۶۰۰ هجری قمری، امیرقطب‌الدین مبارز، از ملوک شبانکاره، دور جیرفت حصار کشید و قدرت دفاعی شهر را بالا برد. درسال ۶۱۹ هجری قمری، منطقه به دست قراختاییان افتاد.

امید محمدی بازدید : 101 پنجشنبه 28 اسفند 1393 نظرات (0)

تمدن جیرفت نام یافته‌های باستانشناسی تازه‌ای‌ است که در استان کرمان در نزدیکی شهر جیرفت و هلیل‌رود به دست تیم‌های چند ملیتی باستانشناس در دست بررسی و پژوهش است. یافتن چنین نقطه‌ای، افقی تازه در یافته‌ها و نگره‌های باستان‌شناسان دربارهٔ تمدن خاورمیانه گشوده است.این تمدن مربوط به هزارهٔ پنجم پیش از میلاد است و این مردم، در دشت خوش آب و هوا و حاصلخیز هلیل رود سکنا داشته‌اند.

اشیاء و ظروف زینتی از جنس کانی کلینوکلر و با نقش برجسته‌های قابل توجه و مبتکرانه متعلق به هزاره پنجم پیش از میلاد مربوط به تمدن جیرفت تاکنون کشف گردیده است.

 

 

آثار بدست آمده


اشیاء به دست آمده از این تپه باستانی تا به امروز بیشتر ظروف سفالی و سنگی، قطعات سنگ صابون و گاه وسایل مفرغی را شامل می‌شود. اهم صنعت منطقه همان کنده‌کاری روی سنگ صابونی است که دارای ظرافت خاص است و موارد کاربردی و زیبایی شناختی را در بر می‌گیرد. در روی این قطعات تصاویری از قبیل انسان، بز و گوسفند، نخل، مار و عقرب وجود دارد که البته تصاویر مار و عقرب معمول تر است. نکته دیگری که قطعات سنگ صابونی این منطقه را از سایر مناطق و تمدنهای دیگر جدا می‌کند چشم درخشان و مرصع کاری روی قطعات است که در برخی از طرح ها دیده می‌شود. در دور تا دور ظروف حیوانات در هم تنیده حک شده است که برای کنار هم قرار دادن آنها نیاز به محاسبات پیچیده بوده است. به نظر باستان شناسان یافته های جیرفت همهٔ قضاوت‌های باستان شناسی گذشته را تحت تأثیر قرار داده است که آیا تمدن جیرفت همان تمدن اراتا است؟ بسیاری از آثار غارت شده تمدن جیرفت بویژه سنگ نگاره های صابونی منحصر به‌فرد است.

 

تمدن ناشناخته

 

تا مدت‌ها چنین تصور می‌شد که کهن‌ترین تمدن جهان در سومر عراق پای گرفته است؛ اما کشف یک زیگورات عظیم با قدمت بیش از ۵۰۰۰ سال، آثار سنگی بسیار و همچنین کتیبه‌‌های آجری به خطی ناشناخته از منطقهٔ جیرفت ایران باعث شد باستان‌شناسان دربارهٔ دانسته‌ها و ادعاهای پیشین خود تجدید نظر کنند.

آنان با بررسی دوبارهٔ کتیبه‌هایی که از پیش در مناطق مهم باستانی کشف شده بودند، سعی کردند اطلاعات بیشتری دربارهٔ این تمدن عظیم و ناشناخته بدست آورند و در نهایت پس از تحقیقات فراوان، به تعدادی کتیبه دست یافتند. در یکی از این اسناد که از خرابه‌های شهر اور وک بدست آمده است، داستان کشمکش میان پادشاه سومر با فرمانروای سرزمین ثروتمندی بنام ارت ثبت شده بود و در کتیبهٔ دیگر، پادشاه سومری سعی کرده بود با گذر از شهر شوش و هفت رشته کوه، به سرزمین ارت حمله کند.

بررسی دقیق این کتیبه‌ها و آثار کشف شده این فرضیه را به اثبات نزدیک می‌کند که شهر افسانه‌ای و گمشدهٔ ارت که در شرق ایران قرار داشته، به احتمال زیاد همان شهر جیرفت است. از آثار کشف شده در حوزهٔ تمدن جیرفت می‌توان به ظروف و پلاک‌های سنگی با نقوش بسیار ظریف از موجوداتی چون عقاب، عقرب و پلنگ اشاره کرد که نظیر آنها در هیچ یک از محوطه‌های باستانی جهان کشف نشده است. شاید با ادامهٔ اکتشافات و تحقیق روی آثار کشف شده، باستان‌شناسان به این نتیجه برسند که از این پس بجای میانرودان عراق، می‌بایست جیرفت ایران را مهد کهن‌ترین تمدن بشری در جهان نامید!

 

 

داستان جنگ پادشاه سومر

 

در این داستان حماسی که در اوایل هزارهٔ پنجم پیش از میلاد و به خط میخی سومری روی یک سفال نگاشته شده، چنین آمده است: روزی انمرکار با فرستادن نماینده‌ای، از حاکم ارت می‌خواهد تا استادان هنرمند و سنگ‌های گران‌بها را برای ساخت معبد به اوروک بفرستد. حاکم ارت هم در ازای فرستادن سنگ‌ها، از پادشاه اوروک تقاضای غلّه می‌کند. انمرکار دوباره قاصدی به سرزمین ارت می‌فرستد و تقاضای خود را تکرار می‌کند. عاقبت دو پادشاه به تفاهم می‌رسند و حاکم ارت، هنرمندان و سنگ‌های زینتی را به سومر می‌فرستد.

متن این کتیبه‌ها بیانگر آن است که حدود پنج‌هزار سال پیش، میان بازرگانان ارت و میانرودان ارتباط پیوسته‌ای وجود داشت و هنرمندان چیره دست ارت در ساخت کاخ‌ها و معابد به سوموی‌ها کمک کرده‌اند.

 

امید محمدی بازدید : 116 پنجشنبه 28 اسفند 1393 نظرات (0)

از میان همه هنرها، شاید عالی‌ترین دستاورد سومریان ادبیات بوده باشد. پژوهشگران ادبیات سومری را به هشت مقوله تقسیم کرده اند: اساطیر، داستان‌های حماسی، سروده ها، مرثیه ها، اسناد تاریخی، رسالات، احکام (دستورات اخلاقی) و ضرب المثل ها. نوشته‌های سومری در سراسر خاور نزدیک باستان ترجمه و نسخه برداری شدند و بر نوشته‌های عبری و یونانی تاثیر نهادند. از میان اساطیر متعدد سومری، سه اسطوره به داستان‌های عهد عتیق شباهت دارند. یکی از این اسطوره‌ها داستان آدمیانی را می‌گوید که از گل آفریده شده بودند و در سرزمینی پر بار موسوم به دیلمون می زیسته اند که در آن نه بیماری بود و نه مرگ، ولی از آب شیرین هم خبری نبود. انکی فرمان می‌دهد آب شیرین را از زمین، چونان نهری که از باغ بهشت جاری است بیاورند. بدین سان دیلمون باغی ملکوتی می‌شود. این اسطوره از زنی می‌گوید که به انکی گیاهانی پیشکش می‌کند که نفرین برایش می‌آورند و سبب درد دنده اش می‌شوند. آن گاه یک «بانوی دنده» برای درمان آن خلق می‌شود. دو داستان دیگر توفان نوح و صبر ایوب هستند.

امید محمدی بازدید : 284 پنجشنبه 28 اسفند 1393 نظرات (0)

زبان سومری یک زبان پیوندی است.زبانشناسان زبان سومری را جزء زبان های تک‌خانواده (منفرد) یعنی بدون خویشاوندی در میان زبان‌های امروزی دسته بندی کرده‌اند

دانشنامه بریتانیکا می‌نویسد: «زبان سومری، زبانی منفرد و کهن‌ترین زبان مکتوب موجود است. این زبان برای نخستین بار در حدود ۳۱۰۰ پ.م در جنوب میانرودان گواهی گردیده و در طول هزاره سوم پ.م. رشد و توسعه یافته‌است. در حدود ۲۰۰۰ پ.م، زبان سومری به عنوان زبانی محاوره‌ای، با زبان سامی اکدی (آشوری- بابلی) جای گزین شد اما کاربرد کتبی آن کمابیش تا پایان حیات زبان اکدی، در حوالی آغاز عصر مسیحیت، ادامه داشت. زبان سومری هرگز بسیار فراتر از مرزهای اصلی خود در جنوب میان رودان توسعه نیافت؛ شمار اندک گویندگان بومی این زبان، تناسبی با اهمیت عظیم و تأثیرات زبان سومری بر توسعه تمدن میان رودان و تمدن‌های دیگر، در همه مراحل آنان، نداشت».

امید محمدی بازدید : 92 پنجشنبه 28 اسفند 1393 نظرات (0)

سومریان از میان رفتند، ولی مدنیت و فرهنگ آنان برجای ماند. از سومر و اکد هنوز صنعتگران و شاعران و هنرمندان و حکیمان و قدیسان برم ی خاست. تمدن شهرهای جنوبی در امتداد نهرهای فرات و دجله به شمال انتقال یافت و، همچون میراث اصلی تمدن بین النهرین، به سرزمین بابل و آشور رسید.

 

پایۀ این فرهنگ و تمدن بر روی خاکی گذاشته شده بود که فیضان سالانۀ دو نهر، در نتیجۀ ریزش بارانهای زمستانی، سبب حاصلخیزی آن بود. زیاد شدن آب سودمند بود، ولی خطر هم داشت؛ اما سومریان از دیرباز دریافته بودند که، با کندن مجاری فراوان در سراسر زمینهای خود، می توانند از این آب به شکل مطمئنی برای آبیاری
استفاده کنند؛ همان مردم، با داستانهایی از یک طوفان بزرگ، و اینکه چگونه سرانجام زمین از سیلابها جدا گردید و آدمیان رهایی یافتند، یاد آن نخستین خطرهای زیاد شدن آب دو نهر را جاودانه ساخته اند. سازمان منظم آبیاری، که تاریخ آن به ۴۰۰۰ سال قبل از میلاد م ی رسد، از بزرگترین کارهای تولیدی تمدن سومری به شمار م ی رود؛ شک نیست که این سازمان، خود، پایۀ آن مدنیت و فرهنگ بوده است. از زمینهایی که خوب آبیاری م ی شد ذرت، جو، گندم، خرما، و سبزیهای گوناگون و فراوان بدست می آمد. در زمانهای بسیار دور، در این قسمت از جهان، گاو آهن روی کار آمد که به وسیلۀ آن با گاو زمین را شخم م ی کردند، و تا چند سال پیش در امریکا نیز دیده م ی شد و به آن لولۀ سوراخداری پیوسته بود که به وسیلۀ آن دانه را بر زمین می افشاندند. برای کوبیدن خرمن، چرخهای بزرگ چوبی به کار م ی بردند که دندانه هایی از سنگ چخماق داشت، و به این ترتیب، در ضمن آنکه دانه جدا می شد، کاه نیز برای علوفۀ چهارپایان به دست می آمد.
این تمدن، از جهات گوناگون، بسیار ابتدایی بود. سومریان پاره ای از موارد استعمال مس و قلع را م ی دانستند و از مخلوط کردن آن دو با یکدیگر مفرغ م ی ساختند، و گاه به گاه نیز، با آهن، اسبابهای بزرگ درست م ی کردند. با همۀ این احوال، فلز در نزد آنان عنوان تجملی داشت و بسیار نادر بود. ابزار کار سومریان بیشتر با سنگ چخماق ساخته می شد و برخی از آنها، از جمله داس دروگری، را با گل رس م ی ساختند و چیزهای باریک، مانند سوزن و درفش، را با عاج یا استخوان. پارچه بافی صناعت رایجی بود، و کسانی که از طرف شاه معین م ی شدند بر آن نظارت م ی کردند؛ درست همان گونه که اکنون هم صناعتهای بزرگ زیر نظر دولتها اداره م ی شود. خانه های خود را با نی م ی ساختند و روی آن را کاهگل م ی مالیدند، و این کاهگل در آفتاب خشک م ی شد؛ چنین خانه ها را، در جایی که روزی سرزمین سومر بوده است، هم اکنون بآسانی م ی توان دید. کلبه ها دری چوبین داشت که روی پاشنه ای سنگی م ی چرخید؛ کف اطاق معمولا گلی بود؛ سقف کلبه را با خم کردن و اتصال سر نیها به شکل قوسی می ساختند، یا اینکه نیها را گل اندود می کردند و روی تیرهای عرضی سقف م ی کشیدند. گاو و گوسفند و بز و خوک در خانه ها با مردم به سر می بردند. برای آب آشامیدنی از چاه استفاده م ی شد.
بیشتر کالاها از راه آب حمل و نقل می شد. چون سنگ در سومر بسیار کمیاب بود، آن را از راه خلیج فارس یا از قسمتهای شمالی دو نهر با قایق می آوردند و به وسیله ترعه ها به بارانداز شهرهای کنار نهرها م ی رساندند. حمل و نقل از راه خشکی نیز در کار پیشرفت بود؛ هیئت اکتشافی دانشگاه آکسفرد، بتازگی، در کیش کهن ترین وسیلۀ نقلیۀ چرخدار جهان را اکتشاف کرده است. از جاهای مختلف، مهرهایی به دست آمده که نشان م ی دهد در آن زمان میان سومر و هند و مصر روابط بازرگانی وجود داشته است. در آن هنگام هنوز پول را نمی شناختند؛ به همین جهت، بازرگانی معمولا به صورت مبادلۀ جنس به جنس صورت می گرفت؛ ولی، حتی در آن زمان دور هم، سیم و زر برای سنجش بهای کالا به کار می رفته و آنها را به صورت شمش یا حلقه، و بیشتر از روی وزن، در داد و ستد مقابل کالا می پذیرفته اند. بیشتر لوحه های گلیی که به دست ما رسیده، و بر آنها خط سومری نوشته شده، اسناد بازرگانی است؛ این، خود، می رساند که فعالیت تجارتی در آن زمان زیاد بوده است. در یکی از این لوحها، با عبارتی که نماینده آن سخن رفته است. از روی اسناد برم ی آید که « شهر و ناراحتی و سر صدای » ناخرسندی و خستگی است، از
قراردادها را با نوشتن و گواهی لازم مؤکد می کردند. آیین وام گرفتن نیز در نزد آنان معمول بوده، و کالا یا زر و سیم را به قرض می گرفته و، در برابر، سودی سالانه از همان جنس، میان ۱۵ تا ۳۳ درصد، به وام دهنده می داده اند. از آنجا که استقرار و آرامش هر جامعه با نرخ تنزیل در آن نسبت معکوس دارد، می توان چنین حدس زد که کسب و کار سومریان هم در آن زمان، مانند کسب و کار ما، از لحاظ سیاسی و اقتصادی، وضعی آمیخته با نگرانی و عدم ثبات  داشته است.
از گورهای آن زمان طلا و نقره زیاد به دست آمده؛ این طلا و نقره تنها به صورت زینت آلات نیست، بلکه صورت ظرف و سلاح و اسباب تجمل و افزار کار هم دارد. توانگران و درویشان همه به طبقه ها و پایه های مختلف تقسیم می شدند؛ برده فروشی رواج فراوان داشت و حقوق مالکیت محترم بود. میان ثروتمندان و بیچیزان، طبقۀ میانه ای وجود داشت که تشکیل می شد از بازرگانان کوچک و دانشمندان و پزشکان و کاهنان. فن پزشکی رواج داشت و برای هر دردی درمانی می شناختند، ولی پزشکی هنوز با آداب دینی درهم آمیخته بود؛ چنان تصور می کردند که اساس مرض به واسطۀ وجود ارواح خبیثه است که به بدن بیمار داخل می شود، و تا این روح خبیث از بدن بیرون نرود بیمار شفا نخواهد یافت. تقویمی داشتند که، نمی دانیم چگونه و در کجا ایجاد شده، بنابر آن تقویم، سال به دوازده ماه قمری منقسم می شد؛ پس از هر سه یا چهار سال، ماهی بر آن می افزودند تا این تقویم با فصول سال و گردش خورشید توافق پیدا کند. هر شهری این ماهها را به نام خاصی می نامید.

امید محمدی بازدید : 101 چهارشنبه 27 اسفند 1393 نظرات (0)

سومر (به اکدی:شومرو Šumeru؛ به سومری: کی‌اِن‌گیر (ki-en-ĝir) تقریباً به معنی سرزمین اربابان متمدن یا سرزمین مادری) تا چهار هزار سال پیش از میلاد دارای ۱۰ دولت‌شهر مستقل بود که توسط کانال‌ها و سنگ چین‌ها از یکدیگر مجزا شده بودند.هر کدام از این دولت‌شهرها گرداگرد یک معبد که به خدای خاص که محافظ شهر بود و یک فرماندار مذهبی (انسی) یا یک پادشاه (لوگال) که بصورت تنگاتنگی با مناسک مذهبی شهر گره خورده بودند تشکیل شده بودند.

پنج شهر اول سومری:   

  1. اریدو (ابو شهراین)
  2. باد-تیبیرا (احتمالاً المدائن امروزی)
  3. لارسا (سنکره)
  4. سیپپارا (ابو حباح)
  5. شوروپپاک (فرا)

سایر شهرهای اصلی:

  1. اوروک (وارکا)
  2. کیش (اوحیمیر & اینقرار)
  3. اور (المقیر)
  4. نیپپور (آفاق)
  5. لاگاش (الحیبا)
  6. گیرسو (تلوه یا تلو)
  7. اوما (جوخا)
  8. همازی 1
  9. آداب (بیسمیا)
  10. ماری (حریری) 2
  11. آکشاک 1
  12. آککاد 1
  13. ایسین (ایشان البحریات)

(1منطقه نامشخص)
(2دور از مرکز در شمال میان رودان)

شهرهای کوچکتر (از جنوب به شمال):

  1. کوآرا (اللحم)
  2. زابالا (ایبزیخ)
  3. کیسوررا (ابوحتاب)
  4. ماراد (وننات اس سدوم)
  5. دیلبات (اد-دولیم)
  6. بورسیپا (بیرس نیمرود)
  7. کوتها (ابراهیم)
  8. دِر (البدره)
  9. اشنونا (اسمار)
  10. ناگار (براک) 2

(2دور از مرکز در شمال میان رودان)

 

امید محمدی بازدید : 96 چهارشنبه 27 اسفند 1393 نظرات (0)

درباره خاستگاه سومریان پیش از آمدن ایشان به میانرودان هیچ سند و گواه و راهنمای تاریخی وجود ندارد . ولی بر پایه کاوش‌های باستان‌شناسی سومریان حدوداً ۴۵۰۰سال پ.م نخستین تمدن درخشان بشری را پایه گذاری کردند و دولت شهرهای باشکوهی چون اور، اوروک، نیپور، کیش، لاگاش، اریدو و غیره بنا نهادند، لازمه ایجاد چنین تمدنی اینست که سومریان حداقل ۵۰۰ سال قبل از به وجود آوردن دولت شهرها، در منطقه حضورداشته باشند یعنی می‌توان گفت سومریان ۴۵۰۰-۵۰۰۰ سال پ.م در منطقه میانرودان بوده‌اند.این باور که چرا سومریان را نخستین قوم شکل یافته می‌خوانند چند علت دارد.ابتدایی‌ترین و برترین آثار کشاورزی که نشانه زندگی اجتماعی آنان است، ابزار سازی ودانش استفاده از فلزات، خط و نوشته که مهم‌ترین اختراع بشری است(خط سومریان میخی بوده و حدود ۴۵۰۰_۵۰۰۰ سال قدمت دارد.)و وجود شهرهای مستقل.

امید محمدی بازدید : 125 چهارشنبه 27 اسفند 1393 نظرات (0)

اصطلاح سومری به ساکنان غیرسامی جنوب میان رودان توسط اکدیان سامی داده می‌شد.سومریان خود را با نام اوگ ساگ گیگا ( ùĝ saĝ gíg-ga ) به معنی مردمان سیاه سر می‌نامیدند. واژه سومر در زبان اکدی ممکن است گویش آن منطقه جغرافیایی باشد.اما رواج اصطلاح اکدی سومر (šumerû) نامشخص است. اصطلاح شینار در کتاب مقدس ، Sngr در مصری، شانهار ((Šanhar(a) در هیتی می‌تواند نوع گویش غربی شومر (Shumer) باشد.

امید محمدی بازدید : 101 چهارشنبه 27 اسفند 1393 نظرات (0)

سومریان از اقوام باستانی ساکن در جنوب سرزمین کنونی عراق یعنی میانرودان (سرزمین میانِ دو رود دجله وفرات) و شمال خلیج فارس بودند. ایشان از جمله در شهر باستانی بابل سکنی داشتند و تمدنی پرمایه را پی‌ریزی نمودند.

شهرهای سومر/شومر عبارت بود از «اور»، «اوروک »، یا «ارخ »، «نیب پور»، «لارسا». در سفر پیدایش این ناحیه را سرزمین «شنعار» نامیده اند.حکومت آن در حدود ۳۰۰۰ ق .م . تشکیل گردید و در هزاره ٔ دوم (۲۱۱۵ ق .م .) منقرض شد و قلمرو آنان ضمیمه ٔ آشور و بابل گردید.

سومری‌ها قومی بودند که خود شاخه‌ای جدا از نظر نژادی و زبانی تشکیل می‌دادند و با هیچ‌یک از اقوام امروزی خویشاوندی ندارند. زبان آن‌ها نیز تک‌خانواده است.

امید محمدی بازدید : 90 چهارشنبه 27 اسفند 1393 نظرات (0)

ﭘﺮﻓﺴﻮﺭﺟﯿﻨﻮﺁﻟﻔﺮﺩ: ﺍﺻﺎﻟﺖ ﺭﻗﺺ ﺩﺭﺩﻧﯿﺎﻓﻘﻂ ﻭﻓﻘﻂ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻟﺮﻫﺎ
ﻣﯿﺒﺎﺷﺪﻭﺑﻘﯿﻪ ﺭﻗﺼﻬﺎ ﺩﺭ ﺩﻧﯿﺎ ﻫﯿﭽﮕﻮﻧﻪ ﺍﺻﺎﻟﺘﯽ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ ﭼﻬﺎﺭ ﻭﯾﮋﮔﯽ ﺍﺻﻠﯽ
ﺭﻗﺺ ﻟﺮﮐﻪ ﺩﺭ ﻫﯿﭽﮑﺪﺍﻡ ﺍﺯ ﺩﯾﮕﺮ ﺭﻗﺼﻬﺎﯼ ﺩﻧﯿﺎ ﻭﺟﻮﺩ ﻧﺪﺍﺭﺩ :
:1 ﭼﺮﺧﺎﻧﺪﻥ ﺩﺳﺘﻤﺎﻝ ﺩﺭ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻧﺸﺎﻧﻪ ﺁﺯﺍﺩﯼ ﺁﻧﻬﺎ ﻣﯿﺒﺎﺷﺪ :2ﮐﻮﺑﯿﺪﻥ ﭘﺎﻫﺎ
ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﺯﻣﯿﻦ ﻧﺸﺎﻧﻪ ﻭﻃﻦ ﺩﻭﺳﺘﯽ ﻭ ﻭﺍﺑﺴﺘﮕﯽ ﺁﻧﻬﺎﺑﻪ ﺧﺎﮎ ﻣﯿﻬﻦ ﺧﻮﯾﺶ
ﻣﯿﺒﺎﺷﺪ :3ﯾﮑﯽ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﺯﻥ ﻭﻣﺮﺩﺩﺭ ﺻﻔﻮﻑ ﺭﻗﺺ ﻧﺸﺎﻧﻪ
ﺗﺴﺎﻭﯼ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﯿﻦ ﺯﻥ ﻭﻣﺮﺩ ﻣﯿﺒﺎﺷﺪ :4ﻭﺩﺭ ﺁﺧﺮ ﺩﺳﺖ ﺩﺭ ﺩﺳﺖ ﻫﻢ
ﺩﺍﺷﺘﻦ ﻧﺸﺎﻧﻪ ﺍﺗﺤﺎﺩ ﻭﻣﻬﺮﻭ ﺩﻭﺳﺘﯽ ﺁﻧﻬﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺩﺭ ﻫﯿﭻ ﺭﻗﺺ ﺩﯾﮕﺮﯼ
ﺍﯾﻦ ﺧﺼﻮﺻﯿﺎﺕ ﺍﺭﺯﺷﻤﻨﺪ ﻭ ﭘﺮ ﻣﻌﻨﺎ ﺭﺍ ﻧﺪﯾﺪﻡ

امید محمدی بازدید : 86 چهارشنبه 27 اسفند 1393 نظرات (0)

ســفـره هـــفــت ســيـن یـا خـوان نــوروزی مــا ایــرانــیــان:
١- سـبـزه. ٢- سـنـجـد. ٣- سـیـر. ٤- سـمـاغ. ۵- سـركـه. ٦- سـمـنـو. ٧- سـیـب.
سـفـره هــفــت سـيـن ایـرانـی بـایـد دارای ویـژگی‌هـای زیـر بـاشـد:
١- پـارسـی بـاشـد.
٢- خـوردنـی بـاشـد.
٣- نـام مـركـب بـاشـد.
٤- بـا بـنـد واژه «س» آغـاز شـود.
۵- ریـشـه‌ گـیـاهـی داشـتـه بـاشـد.
٦- بـرای تـن و روان سـودمـنـد بـاشـد.
براین پایه هرآنچه كه دارای این ویژگی ها نباشد اگرچه با بندواژه‌«س» هم‌‌ آغاز شده باشد نمیتوان جزو هفت سین به شمار آورد. در زبان پارسی، تنها هفت چیز هستند كه این ویژگی‌ها را دارند:
١- سـیـر = به نام و نشانه اهورمزدا.
٢- سـیـب = به نام به نشانه سپندارمز.
٣- سـبـزه = به نام فرشته‌ اردیبهشت.
٤- سـنـجـد = به نام فرشته‌ خرداد.
٥- سـركـه = به نام فرشته‌ امرداد.
٦- سـمـنـو = به نام فرشته‌ شهریور.
٧- سـمـاغ = به نام فرشته‌ بهمن.
نـسـکـهـای(کتاب) سـفـره هـفـت سـیـن: نـسـک گـاتـهـا - اوسـتـا - شـاهـنـامـه.

امید محمدی بازدید : 173 شنبه 23 اسفند 1393 نظرات (0)

تشابه آیین زردشت با اسلام

دکتر فاروق صفی زاده

ماهنامه سراسری تخصصی، آموزشی، پژوهشی، تحلیلی پادنگ
سال دهم، شماره های 105 تیر و 106 مرداد 1392 ص 7

 

بر روی ادامه مطلب کلیک کنید


امید محمدی بازدید : 118 یکشنبه 17 اسفند 1393 نظرات (0)

نسل من شاهد ویرانی آثار تاریخی بزرگ خودش هست، آثاری که شاید اونها رو حتی نمی شناسه، آیا تا به حال فکر کرده اید، که باید چکار کرد ؟

با عرض تاسف و تسلیت به مردم ایران بزرگ:
شهر هترا از معدود آثار بجا مانده از دوران اشکانی و با قدمتی بیش از دو هزار سال ، توسط دولت اسلامی عراق و شام ( داعش ) با خاک یکسان شد.

عکس مربوط به:
معبد شمش ( خدای خورشید ) / شهر هترا ( الحضر ) / موصل / عراق

امید محمدی بازدید : 226 یکشنبه 17 اسفند 1393 نظرات (0)

یکی از جاذبه های طبیعی دلفان مهراب کوه است.

کوه مهراب با ارتفاع ۲۴۰۰ متر در ۵۴ کیلومتری شهر نورآباد مرکز شهرستان دلفان واقع گردیده است. صخره های سر به فلک کشیده مهراب، چون اسیران به زنجیر کشیده ای است، که به امر سلطانی قهار به نظام ایستاده اند. این کوه، چون صورت فلکی دو پیکر، از دو نیمه مهراب کوچک و مهراب بزرگ شکل گرفته است، که هر کدام پوشیده شده است ازدرختان کهنسال سبز قبایی چون گردو، سماق، زالزالک، آلو، انگور ، انجیر ، سیب و گلابی وحشی باغ سیری جان و…

کوه مهراب با وجود غارهای تنگ قلا، داله لان، غار باغ سیری جان و دهها غار کوچک و بزرگ دیگر از ایران باستان جایگاهی برای اختفای گنجینه سلاطین و محلی برای دامداران رهگذری بوده و همواره حافظ جان و مال مردم دره مهرگان بوده است.

دل صخره های سر به فلک کشیده آن که در زبان این دیار تاپو نامیده می شود، محل نگه داری آذوقه مردمان این منطقه وکوچندگانی بوده، که قدمت آن به هزاره های پیشین و مردم غار نشین می رسد.
همچنین بلندترین آبشار شهرستان دلفان نیز در دامنه کوه مهراب واقع شده است. این آبشار که در زبان این دیار به آن داله لانه (آشیانه عقاب ها) گویند با ارتفاع یکصد متر زیبایی این کوه را دو چندان نموده است.

امید محمدی بازدید : 17452 یکشنبه 17 اسفند 1393 نظرات (0)

منم کوروش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه دادگر، شاه بابل،شاه سومر و اکد، شاه چهار گوشه جهان.پسر کمبوجیه، شاه بزرگ، شاه انشان ،نوه کوروش، شاه بزرگ، ...، نبیره چیش پیش، شاه بزرگ ، شاه انشان ... از دودمانی که همیشه شاه بوده اند و فراماروائی اش را « ِ‌بل »و « نبو » گرامی می دارند و [از طیب خاطر، و]با دل خوش پادشاهی او را خواهانند .آنگاه که بدون جنگ و پیکار وارد بابل شدم، همه مردم مقدم مرا با شادمانی پذیرفتند. در بارگاه پادشاهان بابل...

 

منشور کوروش کبیر با ترجمه به زبانهای انگلیسی , فرانسوی , آلمانی , اسپانیائی , ایتالیائی وروسی


درباره ما
نه تو می مانی و نه اندوه و نه هیچیک از مردم این آبادی ... به حباب نگران لب یک رود قسم، و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت، غصه هم می گذرد، آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند ... لحظه ها عریانند. به تن لحظه خود، جامه اندوه مپوشان هرگز.
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    عملکرد نماینده ی کنونی سلسله و دلفان (جناب آقای حجت الله سوری)چقدر برایتان رضایت بخش بوده است؟
    دلیل شما برای حمایت از مذاکرات هسته ای و به نتیجه رسیدن آن چیست
    آمار سایت
  • کل مطالب : 632
  • کل نظرات : 23
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 61
  • آی پی امروز : 39
  • آی پی دیروز : 102
  • بازدید امروز : 47
  • باردید دیروز : 166
  • گوگل امروز : 1
  • گوگل دیروز : 12
  • بازدید هفته : 911
  • بازدید ماه : 911
  • بازدید سال : 38,150
  • بازدید کلی : 390,207