loading...
سروش لکستان
محمد رشیدیان سیکه وندی بازدید : 235 پنجشنبه 09 مهر 1394 نظرات (0)

برنامه هفتگی پایه اول ابتدایی

 

زنگ

روز

زنگ اول

زنگ دوم

زنگ سوم

زنگ چهارم

زنگ پنجم

شنبه

قرآن

فارسی

فارسی کتاب کار

ریاضی

علوم تجربی

یکشنبه

فارسی

فارسی کتاب کار

ریاضی

هنر

ورزش

دوشنبه

ریاضی

علوم تجربی

فارسی

املا

فارسی کتاب کار

سه شنبه

فارسی

فارسی کتاب کار

ریاضی

هنر

قرآن

چهارشنبه

فارسی

ریاضی

علوم تجربی

املا

ورزش

 

محمد رشیدیان سیکه وندی بازدید : 233 پنجشنبه 09 مهر 1394 نظرات (0)

برنامه هفتگی پایه دوم

 

 زنگ

روز

زنگ اول

زنگ دوم

زنگ سوم

زنگ چهارم

زنگ پنجم

شنبه

قرآن

ریاضی

املا

ورزش

علوم تجربی

یکشنبه

فارسی

انشا

ریاضی

هدیه های آسمان

هنر

دوشنبه

قرآن

املا

ریاضی

ورزش

علوم تجربی

سه شنبه

ریاضی

فارسی

انشا

هدیه های آسمان

هنر

چهارشنبه

فارسی

املا

ریاضی

علوم تجربی

قرآن

 

محمد رشیدیان سیکه وندی بازدید : 221 پنجشنبه 09 مهر 1394 نظرات (0)

برنامه هفتگی پایه سوم ابتدایی

 

زنگ

روز

زنگ اول

زنگ دوم

زنگ سوم

زنگ چهارم

زنگ پنجم

شنبه

قرآن

ریاضی

فارسی

املا

علوم تجربی/هنر

یکشنبه

فارسی

ریاضی

انشا

مطالعات اجتماعی

هنر

دوشنبه

ورزش

ریاضی

هدیه های آسمان

علوم تجربی

فارسی

سه شنبه

قرآن

علوم تجربی

املا

فارسی

ریاضی

چهارشنبه

مطالعات اجتماعی

ورزش

انشا

هدیه های آسمان

قرآن

 

محمد رشیدیان سیکه وندی بازدید : 183 پنجشنبه 09 مهر 1394 نظرات (0)

برنامه پایه پنجم ابتدایی

 

زنگ

روز

زنگ اول

زنگ دوم

زنگ سوم

زنگ چهارم

زنگ پنجم

شنبه

قرآن

ریاضی

فارسی

هدیه های آسمان

املا

یکشنبه

ورزش

علوم تجربی

قرآن

فارسی

مطالعات اجتماعی

هنر

دوشنبه

فارسی

ریاضی

هدیه های آسمان

انشا

هنر

سه شنبه

ریاضی

ورزش

فارسی

مطالعات اجتماعی

علوم تجربی

چهارشنبه

ریاضی

علوم تجربی

املا

قرآن

مطالعات اجتماعی

 

محمد رشیدیان سیکه وندی بازدید : 283 پنجشنبه 09 مهر 1394 نظرات (0)

برنامه هفتگی پایه چهارم

 

 زنگ

روز

زنگ اول

زنگ دوم

زنگ سوم

زنگ چهارم

زنگ پنجم

شنبه

قرآن

هدیه های آسمان

ریاضی

فارسی

هنر

یکشنبه

ریاضی

علوم تجربی

ورزش

فارسی

مطالعات اجتماعی

دوشنبه

قرآن

مطالعات اجتماعی

ریاضی

املا

فارسی

سه شنبه

فارسی

ریاضی

ورزش

علوم تجربی

مطالعات اجتماعی/ هنر

چهارشنبه

علوم تجربی

قرآن

انشا

املا

هدیه های آسمان

 

محمد رشیدیان سیکه وندی بازدید : 249 پنجشنبه 09 مهر 1394 نظرات (0)

برنامه هفتگی پایه ششم

 

زنگ

روز

زنگ اول

زنگ دوم

زنگ سوم

زنگ چهارم

زنگ پنجم

شنبه

قرآن

ریاضی

ورزش

فارسی

کاروفناوری

یکشنبه

ریاضی

علوم تجربی

فارسی

هدیه های آسمان

مطالعات اجتماعی

دوشنبه

مطالعات اجتماعی

ریاضی

فارسی

هنر

قرآن

سه شنبه

ریاضی

علوم تجربی

هدیه های آسمان

فارسی

تفکر و پژوهش

چهارشنبه

فارسی

قرآن

مطالعات اجتماعی

هنر

ورزش

 

محمد رشیدیان سیکه وندی بازدید : 127 شنبه 13 تیر 1394 نظرات (0)

ازدواج های زرتشتی در قدیم.(رد اتهام ازدواج با محارم)


1.پادشاهی زن
زمانی که دختری به سن 15 سالگی می رسید و به صلاح و دید خانواده خود به ازدواج مردی در می آمد در دفتر ثبت به نام پادشاه زن ثبت میشده و در این ازدواج زن از حقوق کامل برخوردار بوده و تا آخر زندگی و حتی بعد از مرگ روان وی با شوهر اول خود پیمان بسته میشده.
2.چَاکر زن:
اگر زن بیوه که شوهر خود را از دست داده می تواند بار دیگر ازدواج کند که در دفتر ثبت به نام چَاکر زن ثبت میشده این زن در ازدواج خود تمام مزایای کامل ازدواج پادشاهی زن را دارد اما در خانه شوهر جدید خود نقش کدبانو دارد.و بعد از مرگ این بانو خانواده شوهر اول باید هزینه کفن دفن را پرداخت کند به دلیل آن که روان وی با شوهر اول پیوند بسته و فقط جسم وی با شوهر دوم پیمان بسته است.
3.سَتر زن:
در ایران باستان اگر پسری بالغ بدون آن که ازدواج کند و بچه دار شود از دنیا برود برای آن که نام وی حفظ شود زنی به نام وی با خرج خود به عقد جوانی در می آوردند تا هم به خانواده های فقیر کمکی باشد برای ازدواج و هم نام آن فرد پاس داشته شود و اولین فرزند پسری که از این خانواده به دنیا می آید به خانواده در گذشته داده میشود تا نام آن درگذشته را حفظ کند.
4.ایوک زن:
اگر در یک ازدواج حاصل آن ازدواج تعداد زیادی دختر شود و فرزند پسری حاصل نشود کوچکترین دختر زمانی که ازدواج میکند اولین فرزند پسر را که به دنیا می آید به جای شهرت به نا پدر خود به نام فرزند خواندگی جد مادری خویش در آمده و شهرت می یابد .این ازدواج باعث پیدا شدن شبهه در ذهن غیر زرتشتی ها شد . آن را ازدواج با محارم نسبت دادن در صورتی که اصلا آمیزشی بین پدر و دختر به وجود نمی آید بلکه حاصل ازدواج دختر و شوهر که یک پسر می شد به نام پدر بزرگ مادری خود شهرت می یافت.
5.خودرای زن:
زن در دین زرتشت از آزادی کامل برخوردار بوده و کسی نمی توانسته مانع علایق وی شود و اگر دختر علاقه به ازدواج با پسری را داشته باشد و پدر وی با این ازدواج مخالفت کند وی میتواند بدون اجازه پدر و مادر خود ازدواج کند و در دفتر ثبت به نام خودرای زن ثبت میشده .اما دیگر دختر از والدین خود هیچ ارثی نمیبرد
باشد که باعث اگاهی شود و دیگر سخنی از ازدواج با محارم پیش نیاید.
نوشته میدوم ماه


محمد رشیدیان سیکه وندی بازدید : 117 پنجشنبه 28 خرداد 1394 نظرات (0)

نام و نسبت زمانی ماههای سال در تقویمهای مختلف

 

 

ماههای بابلی

ماههای یهودی

ماههای پارسی

ماههای ایرانی

ماههای میلادی

 

Nisannu

Nisan

آدوکانیش - Adukanaiša

فروردین

مارچ - آوریل

I

Ajaru

Iyyar

ثوراواهار - Thûravâhara

اردیبهشت

آوریل - می

II

Simanu

Sivan

ثایگرثیش -Thâigaciš

خرداد

می - جون

III

Du'ûzu

Tammuz

گرماپد- Garmapada

تیر

جون - جولای

IV

Âbu

Ab

درن بازیش - Turnabaziš

مرداد

جولای - آگوست

V

Ulûlu

Elul

کارباشیا - Karbašiyaš

شهریور

آگوست - سپتامبر

VI

Tašrîtu

Tishri

باگایادیش- Bâgayâdiš

مهر

سپتامبر - اکتبر

VII

Arahsamna

Marheshvan

(ورگزن)مرکزن - Markâsanaš

آبان

اکتبر - نوامبر

VIII

Kislîmu

Kislev

آثریاد - Âçiyâdiya

آذر

نوامبر - دسامبر

IX

Tebêtu

Tebeth

آنامک - Anâmaka

دی

دسامبر - ژانویه

X

Šabatu

Shebat

سامیا - Samiyamašش

بهمن

ژانویه - فوریه

XI

Addaru

Adar

ویاخنا - Viyaxana

اسفند

فوریه - مارچ

X

 

اخترشناسان 2500 سال پیش قواعد حرکت خورشید ماه و سیاره ها و ستارگان را می شناختند و دوره های ساروسی را استخراج کرده بودند و می توانستند پدیده هایی مانند خورشید گرفتگی یا ماه گرفتگی را پیش بینی کنند.در کتیبه ای که از داریوش اول به تازگی به دست آمده حتی محل رویت خورشیدگرفتگی نیز پیش بینی شده است. یکی از اختر شناسان آن دوره نابوریمانو بوده است او در دوران پادشاهی کمبوجیه فعالیت خود را آغاز کرد و کتیبه معروف کمبوجیه 400 که به رصد ماه و مشتری و زهره و زحل و مریخ پرداخته اثر اوست. کتیبه ها حاکی از آن است که در سالهای 550 تا 330 پیش از میلاد علم ستاره شناسی به اوج خود رسیده است و در همه سرزمینهای تابعه ایران تاثیر داشته است.در زمان داریوش اول دانشمندی ایرانی به مصر اعزام شد و مامور تشکیل بنیادهای علمی در مصر بود. دانشمندان یونانی زیادی در قرن ششم پیش از میلاد به ایران سفر کردند که در میان آنها فیثاغورث نیز بوده است.آنها پس از بازگشت در اسپارت آفتاب سنج نیز ساختند

در زمان کمبوجیه مشتری رصد شد و پی به حرکت آن سیاره بردند و اسن مطلب در زمان داریوش اول منتشر شد و به دنبال آن زحل و مریخ نیز رصد شدند و گردش آنها به اثبات رسید

در زمان غارت اسکندر برادرزاده ارسطو نیز عضو ارتش او بوده و برای عمویش متون نجومی هخامنشی را هدیه می برد. سپاه اسکندر متونی را که به نظرشان بی ارزش می آمده را از بین می بردند و آنهایی را که برایشان اهمیت داشت را به یونان میبردند. سالهای بعد اختر شناسی به دست افراد سود جو افتاد و با جادو و خرافات آمیخت و از حالت علم طبیعی خارج شد

فرضیه ای توسط آقای رضا مرادی غیاث آبادی اعلام شده است که بنایی که ما آنرا به نام کعبه زرتشت می شناسیم و در نقش رستم قرار دارد رصد خانه بوده است. برای اطلاعات بیشتر به کتاب ایشان به نام رصد خانه خورشیدی نقش رستم رجوع کنید

محمد رشیدیان سیکه وندی بازدید : 77 چهارشنبه 27 خرداد 1394 نظرات (0)

مقبره یو هوانگ در چین یکی از دورترین محلهای کشف شده در شرق آسیا است که پیوندی با فرهنگ زرتشتی دارد. این مقبره توسط باستان شناسان در سال 1999 به دقت حفاری شد. یو هوانگ در سال 593 میلادی در سن 59 سالگی مرده و مقبره اش شامل یک اتاق به سبک چینی در زیر زمین است که دورتادور آنرا طرحهایی بر روی سنگ مرمر تزیین کرده است. طرحهای شکار، مذهبی و استراحت با فرهنگ چین غریبه هستند و ریشه ساسانی-زرتشتی دارند ، هرچند زرتشتیان قبر خود را درون خاک نمیکندند.مقبره به صورت اتفاقی توسط یک کشاورز کشف شده است. در حفاری ها معلوم شد که مقبره یکبار در سالهای بین 713 تا 741 میلادی غارت شده است

 

یو هوانگ در سال 533 میلادی در آسیای مرکزی متولد شده و در سال 13 سالگی به ایران فرستاده شد و در تمام عمر خود پست های رسمی در دولت چین داشت. یو هوانگ و همسرش درون مقبره دفن بودند. بیشتر افراد موجود در طرح ها را ساکنان استپ های آسیای مرکزی ، کشور تاجیکستان و ازبکستان کنونی تشکیل میدهند. در یکی از این تصاویر یک فرد با لباس ترکی سوار بر شتر مشغول شکار است. بقیه افراد ایرانی هستند که لباس ، تاج ، ریش و شال ساسانی دارند. یوهوانگ نماینده دولت چین در سرزمینهای غربی بود و با ایرانیان و ساکنان ترک شمال شرق ایران در تماس بود

 

طرحها بر روی سنگ مرمر صیقل داده شده کنده یا نقاشی شده اند. اثری از طرحهای سیاه رنگ بر روی سنگها باقی مانده که نشان میدهد قبل از کنده کاری، طرح را روی سنگ میکشیده اند. در نقاشی ها از رنگ سبز قرمز و طلایی برای بیان لباس و گیاهان استفاده شده است

 

می دانیم که بهرام چوبین در سال 591 در نبرد ناموفق خود با خسرو پرویز به سمت شرق فرار کرد و در آسیای میانه به تحریک خسرو و توسط ترکها کشته شد. شاید فردی که در صحنه بزم در یکی از طرحها دیده میشود و کاملا لباس ساسانی دارد بهرام چوبین باشد. صحنه همچون حجاری های تاق بستان است و تاج شاه همچون بهرام چوبین. در این صورت میتوان آنرا شرقی ترین طرح از یک شاه ساسانی دانست

 

مقبره یو هوانگ در چین

 

 

مقبره یو هوانگ در چین

 

تصاویر مقبره یو هوانگ

سه نفری که در حال رقص هستند احتمالا در حال ساخت شراب هستند. دو نفر دیگر نیز دارند خمره های شراب را آماده می کنند. در پایین نیز شیری به اسبی حمله میکند که اسب به جای پا، دمی همانند ماهی دارد

 

محمد رشیدیان سیکه وندی بازدید : 335 شنبه 23 خرداد 1394 نظرات (0)

واژه آئی ai در اوستا به معنای آهای آمده است، در گویش لکی نیز واژه ی «آی» به همان معنای آهای می باشد مانند : « آی مردم » که به معنای «آهای مردم» است

در زبان اوستایی واژه ی آئیتی بر  aiti-bar  به معنای پیش بردن آمده است، در گویش لکی معادل آن واژه آئیتی ور به معنای جلو انداختش می باشد .

در زبان پهلوی واژه ی آبوس  abus  به معنای آبستن آمده است ، آبستن در گویش لکی به صورت آوس  awes  کاربرد دارد، قرابت واژه ها چه از نظر نگارش و چه از نظر معنوی مشخص است.

در زبان اوستایی واژه ی اَثَت  asat  به معنای آن هنگام آمده است، در گویش لکی رایج اثه asa  یا اسه  asa  دقیقاً به همان معنی آن هنگام و آن موقع کاربرد دارد.

در گات ها واژه ارم aram  و رم  ram  به معنای آسائیدن و آرامیدن است ، در گویش لکی واژه ی آروم  arom  معادل آن ها به همان معنای آرامیدن و آسائیدن است.

 

منبع : گویش لکی بازمانده ای از زبانهای باستان، سید حشمت الله موسوی

محمد رشیدیان سیکه وندی بازدید : 119 شنبه 23 خرداد 1394 نظرات (0)
ایرنا: دلفان از دیرباز با داشتن روغن حیوانی مرغوب و معطر زبانزد  بوده و مسافران با سفر به این دیار فرآورده دامی را به عنوان سوغات و تحفه به ارمغان می‌برند. وجود مراتع و چمن زارهای مرغوب، کوههای انباشته از پوشش جنگلی مناسب و گونه‌های گیاهی معطر موجب شده که روغن حیوانی تولیدی عشایر و دامداران دلفان از مرغوب‌ترین روغن‌های حیوانی کشور باشد.

روغن حیوانی دستاورد دیرینه زنان سخت کوش عشایر است که پس از جمع‌آوری شیر گوسفندان، آن را درون یک دیگ بزرگ ریخته و می‌جوشانند.
پس از مدتی آن را از روی آتش برمی‌دارند و تا کمی ولرم شود و با اضافه کردن مقداری مایه ماست، شیر را خوب هم می‌زنند و در جای مناسب آن را خوب می‌پوشانند.
زنان سخت کوش دلفان ماست تهیه شده را درون مشک ریخته و باافزودن مقداری آب و نمک، آن را به دوغ و کره تبدیل کرده و کره طبیعی آن را به مدت چند روز جدا می‌کنند.
پس از آن کره جدا شده را داخل دیگ بزرگی روی آتش قرار داده تا به میزان کافی بجوشد و پس از تصفیه کردن، روغن سفید و خالص با عطر خاص به نام "روغن حیوانی" تولید می‌شود.
روغن حیوانی که در زبان لکی به نام "روغن دان" معروف است برگرفته از شیر گاو و گوسفند و به رنگ‌های زرد و سفید است.
زنان عشایر با پختن نان محلی به نام "کلیره ‪ "KOLEERAH‬که در واقع همان نان مقدس در ایران باستان بوده و بامخلوط کردن آن با روغن حیوانی، خوراکی به نام محلی "چزنک" تهیه می‌کنند.
براساس تحقیقات "اسیدآراشیدونیک" روغن حیوانی موجب افزایش ‪ HDL‬ لیپوپروتئین‌ها با وزن بالا و کاهش ‪  LDL‬لیپوپروتئین با وزن سبک می‌شود. از نظر طب سنتی روغن حیوانی دارای خواص فراوانی ازجمله در زمینه‌های استخوان‌سازی ، کاهش غلظت خون ، چربی‌های زایدشکم، شادابی و سفیدی پوست و  سم زدایی از بدن است.
 روغن حیوانی تولید دام‌های عشایر دلفان به دلیل تعلیف گوسفندان از گیاهان متنوع مرتعی، سرشار از اسیدهای چرب خوش بو و خوش طعم با انرژی بسیار بالاست.
محمد رشیدیان سیکه وندی بازدید : 77 چهارشنبه 20 خرداد 1394 نظرات (0)

 

 

دلفان اسم خود را از ابودلاف که «ملک» وی از قرن سوم تا نهم واقع در شمال لرستان بوده‌است گرفته‌است.والبته در نقشه ایران دو هزار سال قبل از میلاد این منطقه به نام دلفان ذکر شده است و بعید نیست نام این منطقه از آن اقتباس شده باشد .

به روایت دیگری دلفان در اصل پیشینه آن بر گرفته از واژه باستانی"DEL+PANAG" یعنی دل به اضافه پسوند مکان در مفهوم خوشایند است که پس از آن در فارسی میانه به (DEL+PAN )یعنی جایگاه دلنشین  بدل شده که نهایتا واژه پان مانند وازگان پارسی چون گوسپند، پیل و بسیاری واژگان دیگر حرف "پ" آن به حرف "ف" تبدیل و بصورت "دلفان" درآمده است

نام قبلی نورآباد دم آیزه بوده است که به گفته قدیمی ترها این کلمه یعنی دم آیزه روسی است و به معنی سرزمین باد می باشد.در واقع روسهایی کهبرای بستن عهد نامه صلح ، بدون اسلحه وارد خاک دلفان می شوند وقتی به  مکان فعلی نورآباد  میرسند بادهای شدیدی در حال وزیدن بوده است و آنها این روستا را دم آیزه می خوانند.(این نظر سند معتبری نداردو به روایت دیگری در سالنامه های آشور ناسیراپال در مسیر جنگ آشورناسیراپال(. بر علیه پیشوای قبیله ناسیکو به نام آکدی نورآداد در عبور از این منطقه  چند نقطه مسکونی وجود داشته که یکی بنام اوزه uze  بوده که با  آیزه شباهت دارد.

 

محمد رشیدیان سیکه وندی بازدید : 187 پنجشنبه 14 خرداد 1394 نظرات (0)

کتیبه‌های داریوش و ساخت کانال سوئز در مصر

سرزمین مصر در سال ۵۲۵ پیش از میلاد به تصرف کبوجیه/ کمبوجیه دوم، دومین پادشاه هخامنشی در آمد. با اینکه مصریان چندین بار شوریدند تا استقلال خود را باز یابند و یکبار نیز برای کوته زمانی موفق به این کار شدند، اما دوران فرمانروایی هخامنشیان بر مصر که به غلبه اسکندر مقدونی پیوسته شد، دوران پایان تمدن درخشان و دیرینهٔ مصر و پادشاهی بومی فراعنه بود.

از دوران فرمانروایی هخامنشیان بر مصر، آثار و یادمان‌های پرشماری برجای مانده است که بیشترین آنها از زمان داریوش یکم است. یکی از مهم‌ترین آثار بجای مانده از زمان داریوش در مصر، آبراهی است که رود نیل را به دریای سرخ پیوند می‌دهد. در طول مسیر این آبراه، تاکنون پنج ستون سنگی یادمانی از این پادشاه شناسایی شده است.

ساخت آبراهی که دریای سرخ (احمر) را به رود نیل و دریای مدیترانه متصل کند، سرگذشتی طولانی دارد. فراعنه مصر دستکم از هزاره دوم پیش از میلاد (و شاید از هزاره سوم) در اندیشه ساخت چنین آبراهی بوده‌اند و در زمان فرعون نخائو/ نخو (۶۰۹ تا ۵۹۴ پیش از میلاد) ساخت آبراه تا اندازه زیادی پیش رفته بود.

ابوریحان بیرونی در «تحدید نهایات الاماکن»، از نخستین فرعونی که فرمان ساخت آبراه را داد با نام «ساسسطراطیس» یاد می‌کند؛ در حالیکه هرودوت (کتاب دوم، بندهای ۱۵۸ و ۱۵۹) نخائو را آغازگر ساخت آبراه می‌داند. هرودوت همچنین نقل می‌کند که کار ساخت آبراه را داریوش به پایان رسانید؛ اما بیرونی و دیودور سیسیلی (کتاب یکم، بند ۳۳) آورده‌اند که داریوش از بیم اینکه تفاوت سطح دریاها موجب آب‌گرفتگی مصر شود، از ادامه کار خودداری کرد و آبراه را نیمه‌تمام گذاشت. این دو تاریخ‌نگار متفقاً گزارش کرده‌اند که ساخت آبراه در زمان بطلمیوس دوم/ فیلادلفوس (۲۸۵ تا ۲۴۶ پیش از میلاد) دومین پادشاه سلسله بطالسه (بطلمیوسیان) به پایان رسید. اما گزارش هرودوت مطابق با سنگ‌نبشته داریوش است و از پایان ساخت آبراه و روان شدن کشتی‌ها در زمان همین پادشاه حکایت می‌کند.

نظر استرابون در این باره مطابق با بیرونی است. او گزارش می‌دهد که حفر این آبراه را نخستین بار «سوستریس» پیش از جنگ‌های تروا آغاز کرد و داریوش آنرا دنبال نمود. اما به همان دلیل پیش‌گفته از ادامه کار خودداری کرد (کتاب هفدهم، بند ۲۵). نام پادشاهی که استرابو نقل می‌کند، شباهت فراوانی با نامی دارد که بیرونی آورده است.

چنانکه در نقشه دیده می‌شود، بخشی از مسیر این آبراه باستانی با مسیر فعلی کانال سوئز (در عربی «قناه السُوَیْس») که در سال ۱۸۶۹ میلادی ساخت آن به پایان رسید، متفاوت است. کانال فعلی سوئز از شهر سوئز در شمال خلیجی به همین نام که در انتهای بن‌بست دریای سرخ/ احمر (دریای قلزم) واقع است، آغاز می‌شود و پس از عبور از دریاچه‌های تلخ و تمساح به بندر پورت سعید در کنار دریای مدیترانه (دریای مغرب) می‌رسد. اما مسیر آبراه باستانی فقط تا دریاچه تمساح با مسیر فعلی کانال مطابقت دارد و از این دریاچه به سمت غرب می‌پیچد و به شهر زقازیق (بوباستیس) می‌رسد که در کنار شاخابه‌ای از رود نیل واقع است.

تفاوت مسیر آبراه باستانی با امروزی در اهداف سازندگان آنها نهفته است. هدف از ساخت این آبراه در دوران باستان- برخلاف منظور سازندگان کانل سوئز امروزی- تنها پیوند دریای مدیترانه با دریای سرخ و اتصال آب‌های آزاد سرزمین‌های شرق و غرب نبوده است. بلکه هدف اصلی‌تر، پیوند دریاییِ شهرها و روستاهای بزرگ و پرشمار مصر و حاشیه رود نیل با سرزمین‌های شرقی و ایجاد راه آبی تجاری بوده است. به همین دلیل نیز هست که مسیر آبراه، دریای سرخ و رود نیل را به یکدیگر متصل می‌سازد.

آبراه سوئز و سنگ نبشته های داریوش بزرگ

مسیر آبراه باستانی و محل کتیبه های داریوش، بازنگاری از غیاث آبادی، ۱۳۸۸

آبراهی که در زمان فراعنه و داریوش برای اتصال دریای سرخ به رود نیل و دریای مدیترانه ایجاد شده است، دارای چهار بخش طبیعی و سه بخش مصنوعی است. بخش‌های طبیعی آبراه عبارتند از: ۱- دریاچه بزرگ تلخ، ۲- دریاچه تمساح، ۳- شاخابه‌ای از رود نیل، ۴- رود نیل. بخش‌های مصنوعی و حفاری شدهٔ آبراه عبارتند از: ۱- فاصله میان شهر سوئز تا دریاچه تلخ، ۲- فاصله میان دریاچه تلخ تا دریاچه تمساح، ۳- فاصله میان دریاچه تمساح تا شاخابه نیل که از وادی تومیلات می‌گذرد و به کنار شهر زقازیق می‌رسد. از اینجا به بعد کشتی‌ها از طریق شاخابه نیل به سوی رود نیل می‌رفته‌اند و سپس سوار بر نیل به شهرهای گوناگون عزیمت کرده و یا به دریای مدیترانه وارد می‌شده‌اند.

نظریه‌‌ای نیز وجود دارد که دریاچه‌های تلخ و تمساح بخشی از مسیر نبوده‌اند و آبراهه از کنار این دریاچه‌ها می‌گذشته است. در این باره استرابو نظر دیگری دارد. او نقل می‌کند که چون دریاچه تلخ بخشی از مسیر آبراه بوده است، آب شیرین رود نیل موجب رفع تلخی آن و عزیمت ماهی‌ها و پرندگان به آنجا شده است (کتاب هفدهم، بند ۲۵).

اکنون بخشی از این آبراه باستانی در ساخت کانال آبرسانی اسماعیلیه بکار رفته است.

داریوش پنج کتیبه بر روی سنگ گرانیت سرخ‌رنگ (سنگ سماق) در کنار این آبراه مهم نگاشته است که یادمانی از انجام این برنامه بزرگ و شگفت مهندسی و زمین‌پیمایی در عصر باستان است. سنگ‌ها بلندایی در حدود ۳ متر دارند و بومی استقرارگاه خود نیستند؛ بلکه از جای دیگری تهیه شده و پس از پایان سنگ‌تراشی در محل فعلی خود نصب گردیده‌اند. ظاهراً هر پنج نسخه رونوشتی از یکدیگر هستند و تفاوتی در مضمون با هم ندارند.

نخستین کتیبه در ابتدای آبراه و در نزدیکی شهر فعلی سوئز قرار دارد. دومین کتیبه در شهر شَلوف/ الشَلوفه است که امروزه در میانهٔ میدانی در این شهر جای دارد. سومین کتیبه در ابتدای دریاچه تلخ و در محل شهر فعلی کبریت/ کِبرِِت برپا شده است. چهارمین کتیبه در نزدیکی شهر سرابیوم/ سرابه‌اوم و پنجمین کتیبه نیز در نزدیکی تل مسخوطه/ تل‌المسخوطه قرار دارد.

هیچیک از این پنج کتیبه سالم باقی نمانده‌اند و آگاهی از محتوا و مضامین آنها با قیاس با یکدیگر و اصلاح بخش‌های منهدم شده هر کدام با بخش‌های سالم‌ مانده در نسخه‌ای دیگر ممکن می‌شود.

نخستین کتیبه را شارل دولسپس Charles du Lesseps در سال ۱۸۶۶ میلادی و در روند ساخت کانال سوئز شناسایی کرد و رونوشت‌های دیگر آن به مرور تا سال ۱۹۱۳ میلادی به دست آمدند.

سنگ‌های یادمانی داریوش بجز کتیبه‌ و فرمان او، دربردارندهٔ نقوش و نگاره‌هایی نیز هستند. شخص داریوش در یک سمت سنگ یادمان‌ها در جامه ایرانی و در برابر خدای ایرانی (اهورامزدا) و در سمت دیگر، در جامه فراعنه مصر و در برابر خدای مصری (خدابانو «نـوت/ نِت») دیده می‌شود. در هر دو سوی سنگ یادبودها، نشان خورشید/ گوی بالدار بر بالای سر او و خدایان در اهتزاز است. در بخش مصری کتیبه و در زیر نقش داریوش و نوت، نگاره‌هایی از نمایندگان سرزمین‌های تحت حاکمیت او در حالیکه زانو بر زمین زده‌اند، همراه با نام سرزمین متبوعه آنان به خط و زبان مصری ثبت شده است. مشابه این نگاره‌ها در پایهٔ تندیس سنگی داریوش که در مصر ساخته شد و در شوش بدست آمد نیز دیده می‌شود.

حضور داریوش در سنگ یادمان‌ها با تشریفات دوگانه ایرانی و مصری، و نیز یادکرد توأمان او از خدایان ایرانی و مصری، نشانه‌ای از کوشش او برای کسب مقبولیت در میان مصریان است.

سنگ‌نبشته‌های یادمانی داریوش در کنار این آبراه با نام کلی کتیبه داریوش در سوئز و با نشان DZ شناخته می‌شوند. هر تخته‌سنگ دو رو دارد که در یک روی آن کتیبه‌هایی به خط‌ها و زبان‌های میخی فارسی باستان، عیلامی، اَکَدی (بابلی نو) و در روی دیگر، کتیبه‌ای به خط هیروگلیف و زبان مصری نویسانده شده است. متن‌های اکدی که در پایین‌ترین بخش سنگ‌ها قرار داشته‌اند، تقریباً بطور کامل از میان رفته و متن‌های عیلامی نیز بسیار آسیب دیده است. در متن هیروگلیف مصری که بخش‌هایی از آن سالم مانده است، مضامین و تعابیری وجود دارد که در متن فارسی باستان دیده نمی‌شود.

سالم‌ترین متن بازمانده به هیروگلیف در میان کتیبه‌های داریوش، نسخه‌ای است که در نزدیکی تل مسخوطه قرار دارد.

سنگ‌نبشته داریوش در آبراه سوئز، نسخه تل مسخوطه، متن هیروگلیف

سنگ‌نبشته داریوش در آبراه سوئز، نسخه تل مسخوطه، متن هیروگلیف
طرح‌ از کتاب داریوش و ایرانیان، نوشته والتر هینتس، ترجمه پرویز رجبی به نقل از پوزنر G. Posener
از آقای دکتر پرویز رجبی برای اهدای این کتاب و از آقای بهزاد فرهانیه برای آماده‌سازی و گرافیک آن سپاسگزارم.

در این متن، نام داریوش به آوای مصری آن یعنی «تریوش» در یک قاب بیضوی در میان تصویر او و تصویر خدابانو «نوت» نوشته شده است. او خود را و خدای خورشید را پسران نوت می‌خواند و یادآور می‌شود که به یاری و پشتیبانی نوت و کمانی که او تقدیم داشته، توانسته است همه دشمنانش را شکست دهد و همگان برایش خراج آورند و در خدمتش باشند. او همچنین تبار خود را یادآور می‌شود و می‌افزاید که نوت دستان خود را برای یاری‌اش دراز کرده است.

نام داریوش به هیروگلیف مصری: تریوش

نام داریوش به هیروگلیف مصری: تریوش. بخش بزرگ شده‌ای از کتیبه بالا

در ادامهٔ متن هیروگلیف نام شماری از پادشاهان پیشین مصر و ایران و از جمله نام کورش آمده است که البته تا حد زیادی از میان رفته‌اند.

اما سالم‌ترین متن فارسی باستان در میان رونوشت‌های گوناگون این کتیبه متعلق به نسخه‌‌های شَـلوف و کبریت است.

سنگ‌نبشته داریوش در آبراه سوئز، نسخه کبریت، متن فارسی باستان و عیلامی

سنگ‌نبشته داریوش در آبراه سوئز، نسخه کبریت، متن فارسی باستان و عیلامی
طرح‌ از همان منبع به نقل از منان J. Ménanat

بخش نخستِ این متن، یک سطر و یک واژه دارد که همانا نام داریوش به تنهایی است. این نام همانند متن هیروگلیف در یک قاب بیضوی در میان تصویر او و تصویر خدا (در اینجا اهورامزدا) نوشته شده است.

بخش دوم دارای هفت سطر به فارسی باستان در سمت راست نگاره‌ها و پشت سر داریوش، و نیز چهار سطر به عیلامی و سه سطر به اکدی است که در سمت چپ نگاره‌ها و پشت سر اهورامزدا نوشته شده است.

بخش سوم که در بر گیرنده متن اصلی فرمان ساخت آبراه است در زیر نگاره‌ها، دارای دوازده سطر به فارسی باستان و هفت سطرِ بازمانده به عیلامی است که ادامه متن عیلامی به همراه کل متن اکدی آن از میان رفته است. روی دیگر این تخته سنگ به مانند نسخه تل‌مسخوطه دارای متنی آسیب دیده به هیروگلیف است.

نخستین آوانویسی‌ و ترجمه‌ها از متن فارسی باستان را کایتان آندره‌ویچ کاسوویچ C. Kossowicz در سال ۱۸۷۲ در سن پترزبورگ، تولمن H. C. Tolman در سال ۱۹۰۸، ویسباخ F. H. Weissbach در سال ۱۹۱۱ و کنت R. G. Kent در سال ۱۹۴۲ به زبان‌های فرانسه، انگلیسی و آلمانی منتشر کردند. این آوانویسی و ترجمه‌ها تا زمان رونالد کنت به مرور درست‌تر و تکمیل‌تر شده‌اند. ترجمه این نگارنده به ویژه بر خوانش کاسوویچ از متن اصلی و پیشنهادهای والتر هینتس W. Hinz برای تلفظ واژگان فارسی باستان و بازنگری در برگردان پیشین خود در کتاب کتیبه‌های هخامنشی (چاپ چهارم، ۱۳۸۸) استوار است.

ترجمهٔ فارسی سنگ‌نبشتهٔ فارسی باستان داریوش بزرگ در سوئز:

بخش نخست (DZa)، بند ۱:
داریوش [فارسی باستان: دارَیَـوَهـوش].

بخش دوم (DZb)، بند ۱، سطرهای ۱ تا ۷:
شاه بزرگ، شاهانْ شاه، شاه سرزمین‌ها، شاه در این زمین بزرگ، پسر ویشتاسپ [ویـسْـتـاسْـپَـه]، هخامنشی [هَـخـامَـنـیـشـیَـه].

بخش سوم (DZc)، بند ۱، سطرهای ۱ تا ۴:
خدای بزرگ است اهورامزدا [اهـورامَـزداه]، که بیافرید آن آسمان را. که بیافرید این زمین را، که بیافرید آدمی را، که بیافرید از برای آدمی شادی را، که داریوش را شاهی فرا داد، که داریوش را شهریاری‌ای فرا داد بزرگ، با اسبان خوب، با مردمان خوب.

بخش سوم، بند ۲، سطرهای ۴ تا ۷:
من داریوش، شاه بزرگ، شاهانْ شاه، شاه سرزمین‌هایی با گوناگون مردمان، شاه در این زمین بزرگ، پهناور و دورکرانه، پسر ویشتاسپ، هخامنشی.

بخش سوم، بند ۳، سطرهای ۷ تا ۱۲:
گوید داریوش شاه، من پارسی‌ام، از پارس [پـارسَـه] مصر [مودرایَه] را گرفتم، من فرمان دادم به کندن این آبراه [یَــوْیـا]، از رودی به نام نیل [پـیـراوَه] که در مصر روان است، به سوی دریایی که از پارس می‌رود، پس آنگاه این آبراه کنده شد، چنانکه فرمان من بود، و کشتی‌ها [نـاوْیـا] در این آبراه از مصر به سوی پارس رفتند، چنانکه خواست من بود.

مقدمه داریوش در این کتیبه تفاوت‌هایی با دیگر کتیبه‌های او دارد. برای نمونه در اینجا آفرینش آسمان پیش از آفرینش زمین آمده است و یا اینکه از آوردن عبارت معروفش «یک شاه از بسیاران، یک فرمانروا از بسیاران» خودداری شده است.

داریوش در کتیبه سوئز با آوردن عبارت «از رودی به نام نیل که در مصر روان است، تا دریایی که از پارس می‌رود» ابتدا و انتهای آبراه را که رود نیل و دریای سرخ باشد، مشخص کرده است. در اینجا خواننده انتظار دارد که بجای «تا دریایی که از پارس می‌رود»، جمله «تا دریایی که به پارس می‌رود» نوشته شده باشد. اما گویا این متن در حالی دیکته شده که داریوش در پارس (ایران) بوده و بجای واژه «اَبــیــیْ»، واژه «هَــچــا» را بکار برده است. در نتیجه متن کتیبه در یکجا از دید گویندهٔ مقیم در مصر و در جای دیگر از دید گویندهٔ مقیم در ایران نوشته شده است.

نکته دیگر در کتیبه داریوش اشارهٔ او به «گرفتن» مصر است؛ در حالیکه می‌دانیم مصر در زمان کبوجیه/ کمبوجیه دوم تصرف شده بود. این نه یک اشتباه است و نه انتساب دستاورد پیشینیان به نفع خود. بلکه این سخن داریوش اشاره به تصرف دوباره مصر پس از مرگ مشکوک کمبوجیه و نبردش با حاکم ایرانی مصر دارد.

منابع:

بیرونی، ابوریحان، تحدید نهایات الاماکن لتصحیح مسافات‌المساکن، ترجمه احمد آرام، دانشگاه تهران، ۱۳۵۲.

Feierabend, Peter, Egypt, Konemann, Germany, 2005.
Hinz, Walther, Neue Wege im Altpersischen, Wisbaden, 1973.
Kent, Ronald G., Old Persian, Second Edition, American Oriental Society, New Haven, 1953.
Perry. Cheryl, Egypt- Land and Lives of the Pharaohs Revealed, Global Book Publishing, Willoughby, Australia, 2005.

 

محمد رشیدیان سیکه وندی بازدید : 97 سه شنبه 12 خرداد 1394 نظرات (0)

سپاس کلمه ای صد در صد ایرانیست و یادگار زرتشت که همواره میگفت سه چیز را پاس بدارید:

پندار نیک "پاس یک"

کردار نیک "پاس دو"

گفتار نیک "پاس سه" "پاس = پاسداشت و پاسداری از سه نیک"

و با گفتن سه پاس "سپاس" به همدیگر یادآور این سه مورد مهم میشدند.

 

معنای واژه سپاس

 

محمد رشیدیان سیکه وندی بازدید : 369 سه شنبه 12 خرداد 1394 نظرات (0)

 

کتیبه داریوش هخامنشی در سوئز

 

کتیبه داریوش کبیر در کانال سوئز

 

سه کتیبه از داریوش در آبراه سوئز کشف شده است (  DZ , a , b , c )  ؛ مهم ترین آن ها  DZc است و 12 سطر دارد و مطالب آن پس از ستایش اورمزد ، معرفی داریوش و دستور کندن آبراه میان رود نیل و دریای سرخ است تا امکان رفت و آمد کشتی ها از نیل به فارس فراهم شود. این کتیبه بر یک لوحه از سنگ گرانیت نوشته شده و در فاصله 33 کیلومتری سوئز اندکی متمایل به جانب غربی آبراه کنونی به دست آمده و در زیر روایت فارسی باستان آن روایت ایلامی آن نیز باقی مانده است .


متن کتیبه داریوش در آبراه سوئز ( DZc  ) :

بند 1- بغ بزرگ اورمزد <است> که آن آسمان را داد (= آفرید) ، که این بوم (= زمین) را داد، که مردم را داد، که شادی مردم را داد، که داریوش را شاه کرد، که شهریاری نیک و دارای اسبان نیک و مردان نیک را به داریوش فرا داد (= بخشید) . من داریوش، شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه دهیوهای دارای همه قبیله ها، شاه در این بوم بزرگ بسیار دور، پُسِ (= پسر ) گشتاسپ، هخامنشی.

بند 2- گوید داریوش شاه : « من پارسی ام ، از پارس مصر را گرفتم، فرمان کندن این آبراه را دادم از رودخانه ای نیل نام که در مصر جاری است به جانب دریایی که از پارس می آید. پس این آبراه کنده شد، آن گونه که من فرمان دادم و کشتی ها از مصر رفتند، از مصر از این آبراه، به سوی پارس، آن گونه که خواست من بود.»

 

برای مشاهده متن میخی هخامنشی کتیبه داریوش کبیر در سوئز بر روی ادامه مطلب کلیک کنید .


محمد رشیدیان سیکه وندی بازدید : 93 پنجشنبه 07 خرداد 1394 نظرات (0)

زرتشتیان به دو نشان شناخته می شوند.
******************************
: 1نشانه درونی (اندیشه و گفتار و کردار نیک)
: 2نشانه برونی یا ظاهری (سدره و کشتی)
سدره با نام اوستایی "وهومنه وَستره" به معنای لباس نیک اندیشی و کشتی با نام اوستایی" اَئیویاونگهن" به معنای کمربند، گواه ظاهری زرتشتیی بودن و شناسنامه دینی است. سدره ، باید نخستین جامعه ای باشد که بدن را بپوشاند و از جنس پنبه، کتان یا ململ و به رنگ سپید است. سپیدی آن نشانه ی پاکی، سادگی و فروتنی است. سدره از 9 تکه فراهم شده است که 9 اصل و باور دین زرتشتی را به گونه ای نمادین یادآور می سازد و بهدین با پوشیدن سدره، این 9 پیام اهورایی را همواره بر تن و جان خود حس کرده و در زندگی به کار می بندد. این باورها عبارتند از:
: 1باور به یکتایی اهورامزدا
: 2باور به پیامبری اشوزرتشت
: 3باور به قانون اشا (راستی و پاکی)
: 4باور به دو گوهر همزاد (سپنتامینو و انگره مینو)
: 5باور به امشاسپندان
: 6باور به جاودانگی روان
: 7باور به داد و دهش و نیکوکاری
: 8باور به سپندینگی و ارجمندی چهار آخشیج
: 9باور به فرشکرت و تازه گردانیدن جهان
سدره پیراهنی گشاد و بی یقه با آستین کوتاه و دارای دو کیسه کوچک یکی در جلو سینه(به نام گریبان) و دیگری در پشت (به نام گُرده) است. کیسه پشتی نشانه و نماد وظیفه هایی است که هرفرد به عنوان یک زرتشتی بر عهده دارد و باید به درستی انجام دهد و کیسه جلویی که به کیسه کِرفه یا کیسه کار نیک معروف است، یادآور پرهیزکاری های یک بهدین است که روی هم انباشته شده و او را خوشبخت میکند.
کشتی، بندی سپیدرنگ از جنس پشم گوسفند است که از 72 رشته نخ به هم بافته شده و نماد 72 هات یسنا است. این 72 نخ را در هنگام بافتن به 6 بخش( به نشانه شش چهره گَهَنبار) تقسیم می کنند که هر یک 12 نخ ( به نشانه 12 ماه سال) دارد و آنها را به هم می بافند. زرتشتیان کشتی را بر روی سدره سه دور به کمر می بندند که نشانه پیروی از اندیشه،گفتار و کردار نیک است و چهار گرهای که زده می شود، به نشانه یادآوری تقدیس و ارجمندی چهار آخشیج و پاک نگاه داشتن محیط زیست است. با خواندن دو بار یَتااهو، دو گره در جلو زده میشود و در دور سوم با خواندن یک بار اوستای اَشِم وُهو دو گره در پشت سر زده میشود.
دین پذیری در باور اشوزرتشت، امری است که به اختیار انسان و برپایه دانش و بینش انجام می پذیرد. بر پایه یک روش کهن و پذیرفتنه شده باستانی، آنگاه که دختر یا پسر به سن هوشیاری و رشد فکری رسید و توانایی گزینش نیک از بد در خود یافت (امروزه بین 8 تا 15 سالگی است) و اوستاهای بایسته را فراگرفت، پدر و مادر می توانند آیین سدره پوشی را برای او انجام دهند تا فرزند، به جرگه زرتشتیان بپیوندد.
سدره پوشی برای او به مانند زایش تازه در دین است. در این هنگام فرد عهد و پیمانی نو با اهورامزدا می بندد و هر روز با باز کردن و بستن دوباره کشتی بر روی سدره (نوکردن کشتی) پیمان خود را یادآوری و نو می کند. این آیین که در گذشته معمولا در بامداد انجام می شده ، امروزه در ایران پس از نیمروز ( به خطر دشواری همکیشان برای شرکت در ساعات اولیه روز) در خانه، تالار ، آدریان ویا یک نیایشگاه انجام می شود. آیین سدره پوشی گاهی نیز به صورت همگانی برپا می شود، یعنی چند نوجوان با هم در یک جشن به وسیله موبد سدره پوش می گردند.
پیش از آغاز مراسم، سدره پوش شونده باید تن خویش را شستشو داده، سدره و جامه ی سپید بپوشد و همراه موبدان در کنار سفره سدره پوشی حاضر شود. یک فرد که می خواهد زرتشتی شود با جامه کاملا سپید در برابر موبد می نشیند، موبد با زمزمه اوستای آتش نیایش و یا اورمزدیشت این آیین را آغاز می کند. پس از پایان برساد، او در حالی که گوشه آستین های موبد را در دست گرفته است، با او هم پیوند شده؛ اوستای کشتی بستن را زمزمه می کند؛ موبد کشتی را به کمر وی بر روی سدره می بندد؛ پس از آن، سروده مزدیسنو اهمی را به همراه موبد میخواند و اقرار خود را به مزداپرست زرتشتی بودن اعلام میدارد. سپس در برابر موبد می ایستد و با خواندن اوستای پیمان دین در برابر شرکت کنندگان، این پیمان اهورایی را می بندد که بر پایه پیام پاک اشوزرتشت و با راست ترین دانش خدا داده ، دین پاک مزدیسنا را با اندیشه نیک، گفتار نیک و کردار نیک بپذیرد و اقرار می کند به یکتایی دادار اورمزد و پیروی از دین بهی که اشوزرتشت مهراسپیتمان آورده است. در پایان، موبد برای سدره پوش شونده اوستای تندرستی خوانده و از اهورامزدا برای او آرزوی دیرزیوی ، درست زیوی و شادزیوی می نماید. بستن کشتی به کمر، نشانه ی آن است که هر زرتشتی با نو کردن کشتی، بار دیگر پیمان خود را با دین مزدیسنی به یادآورد و همواره آماده خدمت کردن به دین بهی و سود رساندن به مردم باشد که همان پایداری و استواری بر خواست اهورامزدا است.
بی هیچ تردید باید گفت: سدره پوشی، آیینی بسیار زیبا است که به زرتشتی اندیشیدن و به باور های زرتشتی عمل کردن را می آموزد و نشان می دهد که نوزوت در پیمودن راه راستی تنها نیست و دیگر زرتشتیان، اشوان و راستی جویان جهان نیز با او همازور و همراه اند.
سرچشمه : کتاب دینی دوره دبیرستان زرتشتیان ایران

محمد رشیدیان سیکه وندی بازدید : 137 پنجشنبه 07 خرداد 1394 نظرات (0)

ﺣﻜﺎﻳﺖ ﻋﺠﻴﺐ ﻛﻠﻤﺎﻛﺮﻩ:
ﺑﺮ ﺍﺳﺎﺱ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﻣﻴﺎﻥ ﻣﻨﻄﻘﻪ، ﻳﮑﻲ ﺍﺯ ﺍﻫﺎﻟﻲ ﮐﺎﻭﮐﺎﻟﻲ، ﺳﺎﻟﻬﺎ ﭘﻴﺶ ﺑﺮﺍﻱ ﻳﺎﻓﺘﻦ ﺷﮑﺎﺭ ﺑﻪ ﮐﻮﻩ ﻣﻬﻠﻪ ﻣﻲﺭﻭﺩ ﻭ ﺑﺮﺣﺴﺐ ﺗﺼﺎﺩﻑ، ﺑﻪ ﺩﺭﻩﺍﻱ ﻣﻲﺭﺳﺪ ﮐﻪ ﻏﺎﺭ ﺩﺭ ﺩﻝ ﺻﺨﺮﻩﻫﺎﻱ ﺁﻥ ﻗﺮﺍﺭﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ. ﺷﮑﺎﺭﭼﻲ ﺑﺮ ﺭﻭﻱ ﺻﺨﺮﻩﻫﺎﻱ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﻏﺎﺭ ﺑﻪ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺑﺰکﻮﻫﻲ مﻲﻧﺸﻴﻨﺪ ﮐﻪ ﺷﺎﻫﺪ ﻭﺭﻭﺩﺵ ﺑﻪ ﻏﺎﺭ ﺑﻮﺩﻩ ﻭ ﺑﺎ ﺩﻭﺭﺑﻴﻦ ﺷﮑﺎﺭﻱ، ﺍﺯ ﺩﻭﺭ ﻧﻈﺎﺭﻩﮔﺮ ﺩﺭﺏ ﻭﺭﻭﺩﻱ ﻏﺎﺭ ﻣﻲﺷﻮﺩ. ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﻲ مﺸﺎﻫﺪﻩ ﻣﻲﮐﻨﺪ ﮐﻪ «ﮐﻞ » ﺩﺭ ﺟﻠﻮ ﻏﺎﺭ ﻇﺎﻫﺮ ﺷﺪﻩ ﻭ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻧﮕﺎﻫﻲ بﻪ ﺩﺭﻩ ﻭ ﮐﻮﻩﻫﺎﻱ ﺍﻃﺮﺍﻑ، ﻣﺠﺪﺩﺍً ﺑﻪ ﺩﺍﺧﻞ ﻏﺎﺭ ﺑﺎﺯ ﻣﻲﮔﺮﺩﺩ .ﺷﮑﺎﺭﭼﻲ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ ﮐﻞ ﻣﻲﻣﺎﻧﺪ ﻭ ﭘﺲ ﺍﺯ ﭼﻨﺪ ﺩﻗﻴﻘﻪ، ﮐﻞ ﺑﺮمﻲﮔﺮﺩﺩ ﻭ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﺎ ﺣﺎﻟﺖ ﻏﺮﻭﺭ، ﻧﻈﺎﺭﻩﮔﺮ ﺟﻠﮕﻪ ﮐﺸﮑﺎﻥ ﻣﻲﺷﻮﺩ !شﮑﺎﺭﭼﻲ ﺍﻳﻦ ﺑﺎﺭ ﺑﺎ ﺩﻗﺖ ﺍﻳﻦ ﺣﻴﻮﺍﻥ ﺭﺍ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﻲﻛﻨﺪ ﻭ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﭼﺴﺒﻴﺪﻥ ﺭﻳﺶﻫﺎﻱ ﮐﻞ ﺑﻪ ﻫﻢ ﻣﻲﺷﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﻴﺎﻧﮕﺮ ﻭﺟﻮﺩ ﺁﺏ ﺩﺭ ﺩﺍﺧﻞ ﻏﺎﺭ ﺍﺳﺖ، زﻳﺮﺍ ﺭﻳﺶ ﮐﻞ ﺩﺭ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺁﺏ ﺧﻮﺭﺩﻥ، ﺧﻴﺲ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺑﻪ ﻫﻢ ﻣﻲﭼﺴﺒﺪ .ﺷﻜﺎﺭﭼﻲ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﻛﻞ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻱ ﺩﻭ ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﺭﻓﻘﺎﻳﺶ ﺑﺎﺯﮔﻮ ﻣﻲﮐﻨﺪ ﻭ ﺳﻪ نفﺮﻱ ﺗﺼﻤﻴﻢ ﻣﻲﮔﻴﺮﻧﺪ ﺑﺎ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﺍﺯ ﻃﻨﺎﺏ ﻭ ﻭﺳﺎﻳﻞ ﺍﻭﻟﻴﻪ، ﺧﻮﺩ ﺭﺍﺑﻪ ﺩﺍﺧﻞ ﻏﺎﺭ ﺑﺮﺳﺎﻧﻨﺪ ﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺮﺭﺳﻲ ﮐﻨﻨﺪ. ﺁﻧﻬﺎ ﻭﻗﺘﻲ ﺩﺍﺧﻞ ﻏﺎﺭمﻲﺷﻮﻧﺪ، ﭘﺲ ﺍﺯ ﺩﻳﺪﻥ ﻣﻨﺎﻇﺮ ﺳﺤﺮﺁﻣﻴﺰ ﺩﺍﺧﻞ ﻏﺎﺭ ﻭ ﺳﺘﻮﻥﻫﺎﻱ مﺮﻣﺮﻳﻦ ﺁﻥ، ﺩﺭ ﭘﺎﻱ ﻳﮑﻲ ﺍﺯ ﺳﺘﻮﻥﻫﺎ، ﺳﻜﻪﺍﻱ ﻗﺪﻳﻤﻲ ﭘﻴﺪﺍ ﻣﻲﮐﻨﻨﺪ ﻭﺩﺭ ﺣﺎﻟﻲ ﮐﻪ ﺗﺤﺖ ﺗﺄﺛﻴﺮ ﺷﮕﻔﺘﻲﻫﺎﻱ ﺩﺭﻭﻥ ﻏﺎﺭ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺮﻓﺘﻪﺍﻧﺪ، ﺑﺪﻭﻥ اﻳﻨﮑﻪ ﭼﻴﺰ ﺑﻴﺸﺘﺮﻱ ﺑﻴﺎﺑﻨﺪ، ﺁﻧﺠﺎ ﺭﺍ ﺗﺮﮎ ﻣﻲﮐﻨﻨﺪ.کﺸﻒ ﺍﻭﻟﻴﻦ ﮔﻨﺠﻴﻨﻪ : ﭼﻨﺪ ﻣﺎﻫﻲ ﮐﻪ ﻣﻲﮔﺬﺭﺩ، ﺷﮑﺎﺭﭼﻲ ﮐﺎﺷﻒ ﻏﺎﺭ،سﮑﻪ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻳﮑﻲ ﺍﺯ ﻋﺘﻴﻘﻪ ﻓﺮﻭﺷﺎﻥ ﺷﻬﺮ ﮐﻮﻫﺪﺷﺖ ﻧﺸﺎﻥ ﻣﻲﺩﻫﺪ .ﻋﺘﻴﻘﻪ ﻓﺮﻭﺵ، ﺧﺮﻳﺪﺍﺭ ﻣﺎﺑﻘﻲ ﺳﮑﻪﻫﺎ ﻣﻲﺷﻮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺷﮑﺎﺭﭼﻲ ﻣﻲﮔﻮﻳﺪ کﻪ ﺍﮔﺮ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺍﺧﻞ ﺯﻣﻴﻦ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺑﺎﺷﻲ، ﺑﺎﻳﺪ ﺗﻌﺪﺍﺩ ﺁﻥ ﺯﻳﺎﺩبﺎﺷﺪ ﻭ ﻫﻨﮕﺎﻣﻲ ﮐﻪ ﺷﮑﺎﺭﭼﻲ ﺍﻇﻬﺎﺭ ﻣﻲﺩﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﻓﻘﻂ ﻳﮏ ﺳﮑﻪ ﺭﺍﺭﻭﻱ ﺯﻣﻴﻦ ﭘﻴﺪﺍ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ، ﻋﺘﻴﻘﻪ ﻓﺮﻭﺵ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺭﺍﻫﻨﻤﺎﻳﻲ ﻣﻲﮐﻨﺪکﻪ ﺳﻘﻒ ﻣﺤﻠﻲ ﮐﻪ ﺳﮑﻪ ﺭﺍ ﭘﻴﺪﺍ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ، ﺑﺸﮑﺎﻓﺪ ﻭ ﻗﻄﻌﺎً ﮔﻨﺠﻴﻨﻪﺍﻱ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﻳﺎﻓﺖ. ﺷﮑﺎﺭﭼﻲ ﺑﻪ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﺶ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﻪ ﻏﺎﺭ ﺑﺮ ﻣﻲﮔﺮﺩﺩ ﻭ ﺍﻭﻟﻴﻦ ﮔﻨﺠﻴﻨﻪ ﻏﺎﺭ ﮐﻠﻤﺎﮐﺮﻩ ﮐﻪ ﺷﺎﻣﻞ ﺳﮑﻪﻫﺎﻱ نﻘﺮﻩﺍﻱ ﻭ ﺗﻌﺪﺍﺩﻱ ﻣﺠﺴﻤﻪ ﻧﻘﺮﻩﺍﻱ ﺍﺯ ﺍﺷﮑﺎﻝ ﺣﻴﻮﺍﻧﺎﺕ ﻭ ﺟﺎﻡﻫﺎﻱ نقﺮﻩﺍﻱ ﺍﺳﺖ، ﺍﺯ ﺳﻘﻒ ﻏﺎﺭ ﻳﺎﻓﺖ ﻣﻲﺷﻮﺩ.ﺧﺒﺮ ﻛﺸﻒ ﺳﻜﻪﻫﺎﻱ ﺗﺎﺭﻳﺨﻲ ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﻣﻲﭘﻴﭽﺪ ﺗﺎ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺁﺫﺭﻣﺎﻩ ﺳﺎﻝ1368 ﻏﺎﺭ ﻛﻠﻤﺎﻛﺮﻩ ﻣﻮﺭﺩ ﺑﺎﺯﺩﻳﺪ ﺍﮐﻴﭗ ﮐﺎﺭﺷﻨﺎﺳﺎﻥ ﻣﻴﺮ ﻓﺮﻫﻨﮕﻲ اﺳﺘﺎﻥ ﻟﺮﺳﺘﺎﻥ ﻭ ﺟﻤﻌﻲ ﺍﺯ ﮐﻮﻫﻨﻮﺭﺩﺍﻥ ﮐﺮﻣﺎﻧﺸﺎﻩ ﻗﺮﺍﺭ ﻣﻲﮔﻴﺮﺩ. ﭘﺲ اﺯ ﺁﻥ ﻣﺘﺄﺳﻔﺎﻧﻪ ﺑﻪ ﻋﻠﺖ ﻋﺪﻡ ﺣﻔﺎﻇﺖ ﮐﺎﻓﻲ، ﮔﻨﺠﻴﻨﻪ ﺍﺻﻠﻲ ﻭﮔﺮﺍﻧﺒﻬﺎﻱ ﻏﺎﺭ، ﻏﺎﺭﺕ ﻣﻲﺷﻮﺩ ﻭ ﺑﺴﻴﺎﺭﻱ ﺍﺯ ﻣﺠﺴﻤﻪﻫﺎﻱ ﺑﻲﻧﻈﻴﺮ ﻭفﻮﻕﺍﻟﻌﺎﺩﻩ ﺍﺭﺯﺷﻤﻨﺪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻗﺎﭼﺎﻗﭽﻴﺎﻥ ﺑﻪ ﺧﺎﺭﺝ ﺍﺯ ﮐﺸﻮﺭ ﻣﻨﺘﻘﻞ مﻲﻛﻨﻨﺪ . ﺑﻌﺪﻫﺎ ﻣﻌﻠﻮﻡ ﺷﺪ ﭼﻪ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺍﻓﺮﺍﺩﻱ ﻛﻪ ﺍﺯ ﻃﺮﻳﻖ ﻗﺎﭼﺎﻕ ﺍﺷﻴﺎﻱ ﻋﺘﻴﻘﻪ ﮐﻠﻤﺎﮐﺮﻩ ﺑﻪ ﺛﺮﻭﺕﻫﺎﻱ ﺍﻓﺴﺎﻧﻪﺍﻱ ﺩﺳﺖ ﻳﺎﻓﺘﻪﺍﻧﺪ، ﺍﻣﺎکﺴﺎﻧﻲ ﻫﻢ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻋﺪﻡ ﺁﺷﻨﺎﻳﻲ ﺑﺎ ﺍﺻﻮﻝ ﻏﺎﺭﻧﻮﺭﺩﻱ،ﺟﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻩﺍﻧﺪ.
ﻏﻨﺎﻳﻢ ﺟﻨﮕﻲ ﺳﺮﺩﺍﺭﺍﻥ ﺍﺳﻜﻨﺪﺭ : ﻣﺠﺴﻤﻪﻫﺎﻱ ﻏﺎﺭ ﻛﻠﻤﺎﻛﺮﻩ ﻋﻤﺪﺗﺎً
ﻧﻘﺮﻩﺍﻱ ﻭ ﺷﺎﻣﻞ ﺍﺷﮑﺎﻝ ﺣﻴﻮﺍﻧﺎﺕ ﻭﺣﺸﻲ، ﺗﻨﮓﻫﺎﻱ ﻧﻘﺮﻩﺍﻱ ﺑﺎ
ﺑﺮﺟﺴﺘﮕﻲﻫﺎﻱ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺯﻳﺒﺎ، ﺭﻳﺘﻮﻥ ﻭ ﺳﮑﻪﻫﺎﻱ ﻃﻼ ﻭ ﻧﻘﺮﻩ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ
ﺑﺨﺸﻲ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺩﺭ ﻣﻮﺯﻩ ﻓﻠﮏ ﺍﻻﻓﻼﮎ ﺷﻬﺮ ﺧﺮﻡ ﺁﺑﺎﺩ ﻧﮕﻬﺪﺍﺭﻱ
ﻣﻲﺷﻮﺩ . ﺗﺎﮐﻨﻮﻥ ﺭﺍﺯ ﻭ ﺭﻣﺰ ﺍﻳﻦ ﺍﺷﻴﺎﻱ ﻋﺘﻴﻘﻪ ﺩﺭ ﭘﺮﺩﻩﺍﻱ ﺍﺯ ﺍﺑﻬﺎﻡ
ﺑﺎﻗﻲ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﺳﺖ، ﺍﻣﺎ ﮔﻤﺎﻥ ﻣﻲﺭﻭﺩ ﻇﺮﻭﻑ ﻧﻘﺮﻩﺍﻱ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺍﺷﮑﺎﻝ
ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺍﺯ ﻏﺎﺯ ﮐﻠﻤﺎﮐﺮﻩ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ، ﺑﺎﻳﺪ ﻏﻨﺎﻳﻤﻲ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ
« ﮐﺎﺳﻴﺎﻥ» ﻳﻌﻨﻲ ﺳﺎﮐﻨﺎﻥ ﺍﺻﻠﻲ ﻟﺮﺳﺘﺎﻥ، ﺍﺯ ﻳﻐﻤﺎﮔﺮﺍﻥ ﻭ ﺳﭙﺎﻫﻴﺎﻥ
« ﺁﺗﻨﻲ ﮔﻮﻥ » ﺑﺎﺯﭘﺲ ﮔﺮﻓﺘﻪﺍﻧﺪ. « ﺁﺗﻨﻲ ﮔﻮﻥ » ﺍﺯ ﺳﺮﺩﺍﺭﺍﻥ ﺍﺳﮑﻨﺪﺭمﻘﺪﻭﻧﻲ ﺑﻮﺩﻩ ﮐﻪ ﺟﻬﺖ ﺩﺳﺘﻴﺎﺑﻲ ﺑﻪ ﻫﻤﺪﺍﻥ، ﺍﺯ ﮐﻮﻫﻬﺎﻱ ﻟﺮﺳﺘﺎﻥ ﻋﺒﻮﺭﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ .
بن مایه
تارنمای توریسم آنلاین

محمد رشیدیان سیکه وندی بازدید : 77 پنجشنبه 07 خرداد 1394 نظرات (0)

کار ، کوشش و آبادانی در آیین زرتشت
****************************
آیین زرتشت ، آیینی است که در آن هر شخص باور مند بایسته است تا برای زندگی خود تلاش کند و در راه آبادانی و پیشرفت جهان کوشا باشد.

تلاش و انجام کار نیک بارها در گاتها ستوده شده است و جایگاه ویژه ای در باور زرتشتیان دارد.
چنانکه در یسنا هات 30 بند 9 آمده است :

پروردگارا ! بشود مانند کسانی که جهان را به سوی تکامل و آبادی پیش میبرند از بندگان وفادار تو باشیم. ای خداوند جان و خرد و ای هستی بخش بزرگ بشود در پرتو ( راستی و پاکی ) از یاری تو برخوردار گردیم تا زمانی که ما دستخوش بدگمانی و دو دلی هستیم اندیشه و قلب ما یکپارچه به تو پیدا کند.

اشو زرتشت در گاتها از همه می خواهد که با پیروی از قانون اشا برای پیشرفت و آبادانی شهر ، کشور و جهان کوشش کنند از این روی کاهلی و تن پروری نکوهش شده است. در اوستا آمده است هر کشاورزی که زمین را بارور سازد راه اشویی را می پیماید. همگان میدانیم که در زمان های گذشته کشاورزی مهمترین راه برای ادامه زندگی بوده و هنوز هم میباشد . کشاورزی و آبادانی و پرورش چارپایان سودمند از آموزش های اشوزرتشت است. یک فرد زرتشتی میداند که با کوشش خود آسایش و پیشرفت را در آینده به ارمغان خواهد آورد، نگاه به آینده ای روشن و ساختن آن.
همچنین میخوانیم در هات 34 بند 14 :

ای خداوند خرد کسانی از آن پاداش گرانبها که نوید داده شده بهره مند خواهند گردید که کار را از روی خرد و منش پاک انجام دهند ، برای پیشرفت و آبادانی جهان کوشش نمایند، خواست خداوند هستی بخش را برآورده سازند و در پرتو راستی و پاکی در پیشرفت اراده الهی کوشا باشند.
همگی میدانیم که آرزوی زرتشت ساختن جهانی نوین است و خداوند این جهان را برای شادی ما آفریده است ، پس آیا میشود بدون کوشش و ساخت آینده ای بهتر در آن شاد بود ؟ ساخت جهانی نوین همراه با شادی ، کوشش و تلاش همگان را میخواهد ، در هر جایگاه و رتبه ای باشیم باید آن را به بهترین حالت ممکن به پیش بریم و از کم کاری و تنبلی دوری جوییم.

محمد رشیدیان سیکه وندی بازدید : 101 پنجشنبه 07 خرداد 1394 نظرات (0)

آفرینامه و ویسپوخاترم
****************
آفرینامه / آفرینامی :
برای شهریار و سرور كشور بالاترین توانایی و پیروزی آرزو داریم . برای او زندگانی دراز، تندرستی و سرافرازی را خواستاریم تا در نبرد با كژاندیشان و كینه توزان پیروز شود هیچگاه اندیشه ، گفتارو كردار بد به سراغ او نیاید .

ویسپوخاترم :
آرزو داریم كه همواره اندیشه ، گفتار و كردار نیك به سراغ ما آید تا ما نیز از زمره نیكوكاران روزگار خود باشیم .

آفرینامه - ویسپو خاترم ، بخشی از سرود خرده اوستا است كه به هنگام برگزاری جشن ها به ویژه گاهنبار خوانده می شود. دربخش آفرینامه موبد نخست یك شاخه مورد را با دست راست خود به سوی بالا برافراشته می كند و در قسمت دوم یعنی ویسپوخاترم دو شاخه از مورد را بالا می برد و در هر دو مورد باشندگان در مراسم انگشت نشانه دست راست و كناری آن را رو به آسمان بالا می گیرند تا در سخنانی كه موبد به زبان اوستایی می سراید هم كلام شده باشند سپس باور خود را با حركت دست خود می بوسند و بر دیده می گذارند .

برگرفته از تارنمای موبد کورش نیکنام

محمد رشیدیان سیکه وندی بازدید : 101 پنجشنبه 07 خرداد 1394 نظرات (0)

به خشنودی اهورامزدا
**************
این است ستایش دین بهی زرتشتی:
***************************

اندیشه نیک را میستایم.

گفتار نیک را میستایم.

کردار نیک را میستایم.

دین بهی مزدا پرستی را میستایم.

که یوغ بردگی را بر می اندازد و جنگ افزار را فرو می نهد.
که آزادگی بخش و راستین است.
که از دینهائی که هستند و خواهند بود،مهترین و بهترین و زیباترین است.
که خدائی است و زرتشتی.

راستی را چنین میستایم:
راستی بهترین نیکی است،خرسندی و خوشبختی‌ است.
خوشبختی‌ برای کسی است که راستی را برای بهترین راستی بخواهد
وبرای‌ خوشبختی‌ خود و دیگران تنها از راه راست و درست(اشا) پیروی کند.

زرتشتی کسی‌ است، که با عشق، در گسترش آئین راستی‌ در جهان بکوشد و با پیروی از راه اشا( راستی‌ و درستی‌ )، جهان را به سوی پیشرفت و آبادانی و شادمانی و خوشبختی‌ همگان، یار و راهنما باشد.

اهورامزدا ، پروردگار یکتا, دانا و توانا را سزاوار همه خوبیها میدانم.اوست خداوند جان و خرد.

این است ستایش دین بهی زرتشتی

محمد رشیدیان سیکه وندی بازدید : 161 پنجشنبه 07 خرداد 1394 نظرات (0)

سکه های هخامنشی
سکه‌های هخامنشی شامل سکه‌های دارای نشان شیر و گاو نر در دوره کوروش و کمبوجیه و سکه‌های دریک، سیگلویکه از دوره داریوش تا پایان هخامنشیان رواج داشت، می شود. در سده ۶ پیش از میلاد در ساردیس لیدیه ضرابخانه ای وجود داشته است که از فتح ساردیس بدست کورش در ۵۴۷، از آن برای ضرب سکه های هخامنشی استفاده شد. این سکه ها تصویر روبرویی از یک شیر و یک گاو نر را در روی سکه، که نمادی بوده که همراه نام پارسه وجود داشته، و دو چهارگوش حک شده بر پشت سکه داشتند در دورهداریوش نخست سومین پادشاه هخامنشی (۵۲۱ تا ۴۸۵ پیش از میلاد) به فرمان وی نخستین سکه‌های زرین «دریک» و سیمین سیگلوی که شهرت جهانی یافتند، ضرب گردید. سکه‌هایی که مردم می‌توانستند آنها را به آسانی در تمام سرزمین پهناور ایران یعنی از مصر تا هندوستان که بخش سترگی از جهان آنروز را پایه ریزی می‌داد به کار برند و از این بابت دشواری‌هایی که میان قوم‌ها و ایالت‌های گوناگون ایران در امر داد و ستد وجود داشت، بر طرف گردید. سکه دریک زرین تنها به فرمان شخص پادشاه ضرب می‌شد لیکن سکه‌های سیمین چنین وضعی نداشت. داریوش اجازه داده بود، تا ساتراپهای او سکه‌های سیمین مورد نیاز را در ضرابخانه‌های واقع درقلمرو فرمانروایی خود ضرب نمایند. سکه‌های دریک در کلیه کشورهای مجاور به ویژه یونان بسیار رواج داشت، به گونه‌ای که بانکداران بیگانه با رغبت بسیار پول هخامنشی را می‌پذیرفتند و قسمت مهمی از داد و ستدها بانکی خود را با آن انجام می‌دادند.

در دوره داریوش سوم، دو دریکی که به وزن ۸۰/۱۶ گرم و نیم دریکی که نصف دریک بود و از دید نقش نیز ناچیز تفاوتی با دریک و سیگلوی داشت، ایجاد گردید. بر پشت سکه‌های دریک و سیگلوی، بیشتر فرورفتگی نا به سامان چهارگوش یا چهارگوش مستطیل وجو دارد که دربعضی از این فرورفتگی ها اگر دقت شود نقش دیده می‌شود. برخی از سکه شناسان در پژوهش های خود اشاره به نقوشی مانند جانور خوابیده یا سر جانور، یا سر اسب یا پرنده یا ماهی نموده‌اند. در مجموعه سکه‌های «هخامنشی» (ارنست بابلون) سکه‌ای است که در فرورفتگی پشت آن به گونه روشنی نقش قسمت جلوی کشتی دیده می‌شود. این سکه ضرب شهر کاری، در آسیای کهین است، زیرا یک حرف که نشانه این منطقه‌است، بر روی آن فرورفتگی است.

بر روی شماری از سکه‌های شاهی هخامنشی نیز نشانه‌ها موجود است که بتوان آنها را به واسطه تفاوتی که با نشانه‌ها سکه‌های ضرب شده در شهرهای لیبی، یا مفیلی یا کیلیکیه دارند، ضرابخانه شهری را که سکه در آن ضرب گردیده تعیین نمود. به جز این نشانه‌ها، نشانه‌ها دیگر به همراه حروف نیز گاهی بر روی دو دریکی‌ها مشاهده می‌گردد که چون این نشانه‌ها بر روی سکه‌های ماژه که در بابل پس از دوران هخامنشی در مدت فرمانروایی خود ضرب زده و بر روی چند سکه اسکندر و سلوکوس نخست دیده شده‌است، می‌توان باور داشت که این سکه‌های دو دریکی پس از دوره هخامنشی ضرب زده شده و محل ضرب بابل بوده‌است. بر سکه‌های دو دریکی، یا شیارهای مواج با نقش دو هلال یا نقش قسمت جلو کشتی دیده می‌شود. و بر سکه‌های دریک داریوش سوم، تصویر کماندار، مانند کمانداران پیش از او نیزه به دست ندارد، بلکه به جای نیزه دشنه به دست گرفته‌است.

 

سکه هخامنشی

 


محمد رشیدیان سیکه وندی بازدید : 139 جمعه 11 اردیبهشت 1394 نظرات (0)

ارمنیان ایران
(به یادبود سالروز آغاز نسل کشی ارمنیان بدست ترکان عثمانی در 1915 میلادی)
In memory of Armenian Genocide by Ottomans ; 1915

پیوندهای تاریخی ایرانیان و ارمنیان ریشه در ژرفای تاریخ دارد. بررسی پیوندهای نژادی و زبانیِ این دو گروه مردمان، بسیار دیرین و کهن است و به پیش از تاریخ باز میگردد.
اما نخستین نشانه های نوشته شدۀ آن در سده ششم پیش از زایش مسیح بچشم میخورد. در ان روزگار ایران و ارمنستان همانند بسیاری از بخشهای دیگر آسیای میانه؛ یک کشور یگانه بشمار می آمدند و هر بخش و کشور یک ساتراپی(ایالت) از ایران بزرگ بود. شمار بسیاری از ارمنیان از افسران سپاه هخامنشی بشمار می آمدند و بازرگانان و پیشه وران بسیاری نیز از مردمان ارمنی و ارمنی تبار بودند، حتی گفته میشود که شیرین ؛ شاهبانوی خسرو پرویز نیز ارمنی بوده است.
در سده های سوم و چهارم میلادی مهاجرنشینهای بزرگ ارمنی در ایران پایه گذاری شدند. اما در سال 301 میلادی و بدنبال پذیرش دین مسیح در ارمنستان؛ که نخستین فرمانروایی بود که مسیحیت را دین رسمی اعلام نمود؛ پیوندهای میان ایران و ارمنستان تیره گشت که اینگونه مینماید که این تیرگیِ پیوندها رنگ و بوی دینی و آیینی و سیاسی داشته است نه مردمی، زیرا همواره زیاده خواهیهای سیاسی و اقتصادی گروهی، مشکلات و رنجهای بیشمار بر مردمان آشتی جو و ساده پدید می آوَرَد. ارمنستان بعنوان نخستین دولت مسیحی از دولت ساسانی ناوابسته(=مستقل) شد واین تیرگی روابط با دستور مهاجرتهای بایدی (اجباری) در روزگار اردشیر ساسانی (سده سوم) و شاپور ساسانی (سده چهارم) در پی لشکرکشی به ارمنستان انجام گردید. در این بازه زمانی چند صدهزار ارمنی به ایران آمدند که بیشتر آنان در خوزستان و جنوب باختری ایران جای گرفتند. این ارمنیان پس از یورش تازیان به ایران مانند دیگر ایرانیان ناچار از پذیرش آیین تازه شدند.
از سده یازدهم ؛ در پی لشکرکشیهای ترکان سلجوقی و مغولان به ایران؛ کوچ نشینهای تازه ای از ارمنیان در ایران پدید آمد. با توجه به ضعف دولتهای پس از عرب در ایران، قلمرو ایران بزرگ در دگرگونی پی در پی بود و مرتبا بخشهایی از ایران جدا و دوباره به آن بر میگشت. در سده یازدهم حکومت ارمنستان سقوط نمود و بسیاری از ارمنیان به آذربایجان خاوری و باختری؛ که در آن روزگار یگانه بودند کوچ نمودند. کوچ ارمنیان در روزگار مغولان و سلجوقیان همه از روی اجبار نبوده بلکه بسیاری از آنان به دلخواه خود و به دلیل رونق اقتصادی ایران در آن روزگار؛ به ایران آمد و شد داشتند و در ایران زندگی می کردند.
بسیاری تصور می کنند که شاه عباس صفوی مهاجر نشین ارمنی اصفهان را پدید آورده و ارمنیان در زمان او بزور به آنجا کوچانده شده اند، هرچند کوچهای اجباری در زمان صفویه انجام شد و ارمنیان بسیاری در اثر شرایط سخت مهاجرت دچار رنج و بیماری شده و بسیاری از آنان از میان رفتند، اما ارمنیان پیش از شاه عباس هم در اصفهان کوچ نشین بزرگ خود را داشتند.
گواهیِ تاریخ نگاران ارمنی چون آراکل داوریژتسی؛ هاروتیون ترهونانیانتس، و گریگورآقابابیان؛ از وجود این مهاجرنشین در اصفهان پیش از شاه عباس و حتی در زمان شاه اسماعیل خبر می دهد. جهانگردان اروپایی نیز در سده شانزدهم، از بازرگانان و پیشه وران ارمنی در اصفهان بسیار سخن گفته اند.
از آنجا که ترکان عثمانی در سده هفدهم، ایراوان را به اشغال درآورده بودند، در سال 1603 میلادی، سپاه ایران به فرماندهی شاه عباس وارد جلفا گردید و پس از تصرف نخجوان، ایروان را از دست ترکان عثمانی بیرون آورده، بخشی دیگر از سپاه ایران به قلمرو عثمانی وارد شد و ارمنیان را از شهرهای کارین(ارزروم)، وان ، مانازگرد، آلاشگرد، باس و خنوس بسوی ایران کوچ میدهد.
شاه عباس از این کار دو هدف را دنبال میکرد: نخست آنکه منطقه خالی از سکنه می شد و سپاهیان عثمانی در تهیه آذوقه و توشه که بزور از ارمنیان میگرفتند دچار مشکل می گردیدند، و دیگر آنکه ارمنیان موجب رونق پیشه وری و داد و ستد در ایران می شدند.
این مردمان کوچانده شده در همدان، گیلان، اصفهان و شیراز، چهارمحال ، کاشان و قزوین و شهرهای کوچکتر پیرامون آنها سکنی گزیدند.
بسیاری از این مهاجران از سختی راه درگذشتند. آنان که بازماندند، در شهرهای نامبرده برای خود خانه و کاشانه ساختند و پیشه و داد و ستد براه انداختند. آنان اجازه یافتند که کلیساها و دادگاههای خود را بنیاد نهند. بازرگانان ارمنی در سده های هفدهم و هجدهم در داد و ستد با هند، کشورهای اروپایی و روسیه نقش بزرگی داشتند.
در سالهای 1720 میلادی، بدنبال یورش اشرف افغان به اصفهان، جلفای نو دچار افول شد و بسیاری از ارمنیان توانمند به هند، عراق، کشورهای عربی و روسیه کوچ نمودند.
در سده نوزدهم میلادی، بدنبال عهدنامه ننگین ترکمانچای در زمان قاجار، بخشهایی از خاک ارمنستان به روسیه واگذار شد. در پی این رویداد، ارمنیان بسیاری از استانهای شمالی ایران به ایروان و نخجوان کوچ نمودند.
در دهه 1940 میلادی، همزمان با جنگ جهانی دوم بسیاری از ارمنیان ایران به قصد کوچ بزرگ به ارمنستان، به سوی تهران آمدند. اما بسیاری از آنان در تهران ماندند و به ارمنستان مهاجرت نکردند.
ارمنیان همچون دیگر ایرانیان، از دیرباز تاریخ در همه فعالیتهای علمی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی و نظامی این سرزمین حضور موثر و فعال داشته اند. همانند دیگر هم میهنان در جنگها با همه توان خود برای نگاهبانی از کشور جنگیده و دلیرانه جان باخته اند. آفرینشهای هنری، افتخارات ورزشی، کارهای بزرگ علمی و فرهنگی انجام داده و افتخار آفریده اند.
از سیاستمداران بانفوذ مانند میرزا ملکم خان، در جنبش مشروطه سردارانی چون یپرم خان که نقش بزرگی در فتح تهران و پیروزی جنبش مشروطه بازی کرده اند. مفاخری چون شادروان بانو آلینوش طریان مادر اخترفیزیک ایران، کارو لوکاس پدر دانش روباتیک ایران، مارتیک درآوانسیان پایه گذار ارتوپدی فنی در ایران،آرسن میناسیان پایه گذار نخستین داروخانه شبانه روزی و نخستین سرای سالمندان، هاراتون داویدیان از بیادگذاران روانپزشکی نوین در ایران، هنرمندانی چون میرزا یحیی تارساز، ادوارد زهرابیان طراح لوگوی هواپیمایی ملی ایران (هما)، موشق سارواریان از پیشگامان گرافیک نوین در ایران، آلکس آقابابیان پایه گذار هنر دوبله فیلمهای خارجی در ایران، شاهین سرکیسیان از پایه گذاران تئاتر مدرن، آوانس اوگاگیانس نخستین کارگردان سینمای ایران و بنیادگذار نخستین مدرسه بازیگری، روبن گریگوریان پایه گذار ارکستر سمفونیک تهران، و لوریس چکناوریان موسیقیدان برجسته جهانی و آفریننده اپرای بیمانند رستم و سهراب، و بسیاری دیگر که نام آنان در این نوشتارِ خُرد نمیگنجد و همه از بزرگان و مفاخر ایران در زمینه ورزش، هنر و دانش و فرهنگ بشمار می آیند.
بُنمایه ها:
1. نگاهی به تاریخ ارمنیان ایران، ادیک باغداساریان (ا. گرمانیک)، نشر احسان، تهران 1380
2. دانشنامهٔ ایرانیان ارمنی، به کوشش: ژانت د. لازاریان، مترجم: ژرژیک ابراهیمی (ژرژ آبراهامیان)، انتشارات: وی ام وی پرینت، ایروان، ۲۰۱۲
3. جامعه ارمنی ایران، ه. ل. پهلوانیان، ایروان 1989.

محمد رشیدیان سیکه وندی بازدید : 135 جمعه 11 اردیبهشت 1394 نظرات (0)

جشن در ایران باستان

واژه "جشن" ، از از یَسنَ Yasna اوستایی است که برابر با ستایش کردن است، در پهلوی بگونه "یَزِشن" (ش ساکن) آمده است و در پارسی نو به جشن دگرگون شده است.
در فرهنگ ایرانیان باستان؛ جشن و شادی خردمندانه بسیار نیکو شمرده میشده، چرا که نشانگر شادمانی و ستایش و سپاسداری آدمیان از آفریننده یکتا، و کوشش بسوی راستی و پاکی بوده است. مویه و زاری و افسردگی در فرهنگ ایرانیان باستان بسیار ناپسند و اهریمنی بوده است؛ زیرا افسردن و زاری کردن نشانه ناخرسندی از آفرینش پروردگار و داده های او و ایستادگی در برابر رایمندی و پادشاهی آرمانی خداوند بر کیهان شمرده میشده است. در سخنان باستانی میشنویم که: "وای بر زمینی که در آن مویه کنند."

ایرانیان باستان از روزگار پیش از اشوزرتشت، بر رویدادهای کیهانی بسیار ارج مینهادند و بیشتر جشنهای ایرانی بر پایه یک رویداد کیهانی یا یک رخداد بزرگ زمینی بوده است.
بزرگترین جشن امروز ایرانیان، نوروز، خود گواه این سخن است، که از دیدگاه ستاره شناختی، برابر با روز آغاز بهار، و همزمان با برابری بهاری (اعتدال ربیعی) میباشد و جشنی بسیار باستانی است. پیش از این درباره نوروز و پیشینه آن بسیار سخن گفتیم.
نامهای جشنهای باستانی هر ماه و برابرنهادِ تاریخ امروزیشان در گاهنامه خورشیدی و میلادی در زیر آمده است:
(فروردینگان)=بزرگداشت درگذشتگان: ۱۹ فروردین برابر با 8 آوریل Farvardin-gaan = 8th April
(اردیبهشتگان)=روز بزرگداشت همه آتشهای جهان:۲ اردیبهشت در گاهنامه کنونی ایران برابر با 22 آوریل 22nd April Ardibehesht-gaan=
(خردادگان)=روز بزرگداشت رودها و دریاها: ۴ خرداد برابر با 25 مه Khordaad-gaan = 25th May
(تیرگان)=جشن آب پاشان و بزرگداشت باران، همچنین روزی که آرش با پرتاب تیر مرزهای ایران با توران را مشخص کرد:: ۱۰ تیرماه برابر با اول جولای Teer-gaan= 1st July
(امردادگان) ۳ امرداد برابر با 25 جولای ): از پیشینه و چگونگی برگزاری این جشن اطلاع زیادی در دست نیست اما هنوز زرتشتیان آنرا برگزار می کنند و به نیایش و شادی می پردازند Amordaad-gaan= 25th July
(شهریورگان) ۳۰ امرداد برابر با 21 آگوست: این جشن هم همانند امردادگان، نمیدانیم در زمان باستان چگونه برگزار میشده. اما هنوز هم جشن گرفته میشود. Shahrivar-gaan = 21st August
(مهرگان)= ارجمندترین جشن باستانی پس از نوروز، روز پیروزی کاوه آهنگر بر ضحاک و روز آغاز نیمه سردِ سال و برداشت خرمنهای کشاورزی: ۱۰ مهر برابر با دوم اکتبر Mehr-gaan = 2nd October
(آبانگان)= روز بزرگداشت جویبارها و رودها و کاریزها (قناتها): ۴ آبان برابر با 26 اکتبر Aabaan-gaan = 26th October
(آذرگان)= روز نیایش آتش پاک کننده، یکی از چهار آخشیج (عناصر چهارگانه): ۳ آذر برابر با 24 نوامبر Aazar-gaan = 24th November
(دیگان)= روزهای بزرگداشت آفرینش: ۲۵ آذر، ۲ و ۹ دی (سه روز از ماه بنام دی=(آفریننده؛ خدا) بوده است پس سه روز از ماه دی جشن گرفته می شده) برابر با 16 دسامبر ، 23دسامبر ، 30 دسامبر Day-gaan = 16th, 23rd , 30th December
(بهمنگان) = روز بزرگداشت اندیشه نیک: ۲۶ دی برابر با 16 ژانویه Bahman-gaan = 16th January
(اسفندگان)= روز بزرگداشت زن و زمین، روز عشق و مهر(جشنی باستانی که جشن ولنتاین امروز با آن از نظر تاریخ برگزاری همخوانی دارد و چه بسا سرچشمه ولنتاین به این جشن برسد.): ۲۹ بهمن برابر با 18 فوریه Spandaarmaz-gaan =18th February

امروزه جشنهای مهرگان، تیرگان، و سپندارمذگان همچنان به گستردگی برگزار می شوند.
افزون بر جشنهایی که گفتیم، جشنهای دیگری هم برگزار می شده است که یکی از بزرگترین آنها (جشن سده) در دهم بهمن ماه برابر با سی ام ژانویه است و ارج آن کمتر از نوروز نبوده است. پژوهشهای گوناگون درباره چراییِ نامگذاری این جشن انجام گردیده، برخی بر این باورند "سَدَه" در زبان اوستایی به معنای برآمدن و بالا آمدن خورشید است. برخی نیز کویند که در این جشن 100 روز از آغاز زمستان بزرگ باستانی گذشته است و بدین روی سده خوانده میشود. چرا که با در دید گرفتن آب و هوای روزگار باستان، زمستان بزرگ از پایان مهر آغاز میشده و پنج ماه بدرازا می کشیده است. برخی دیگر همچون در شاهنامه فردوسی بزرگ؛ باور آنست که سده گرامیداشت روزیست که آدمی آتش را کشف کرد. برخی نیز می گویند در این شب ستاره گرما به زمین می‌آید و پس از سده کمر سرمای زمستان می شکند و زیستبوم برای بهار آماده می شود. Sadeh= 30th January

گاهنبارها
گروهی از جشنها نیز بوده اند که به آنها (گاه انبار؛گاهَنبار Gaahanbaar ) می گفته اند. هر گاهنبار در چند روز برگزار می شده است. گاهنبارها جشن های بسیار باستانی هستند و از روزگاری بیادگار مانده اند که نیاکان ما تازه کشاورز شده بودند کاشت و داشت و برداشت خرمن انجام میدادند و برای زمستان بزرگ آنها را انبار می کردند، و زندگی و مرگ مردمان از وابستگی به شکار و گردآوری دانه ها و میوه ها،به گونه ای آرمانمَند(=هدفمند) به کشت و کار بر پایه دانش و آزمودگی و برنامه دگرگون گردیده است.
پسان، در روزگار پس از اشو زرتشت این جشنهای باستانی،بافتار تازه ای پیدا کرده و به جشنهای بزرگداشت آفرینش دگرگون گشتند. در این زمان، در هنگام گاهنبارها مردم خوراک و نوشیدنی میان نیازمندان پخش می کرده اند و به آن (meyazd مِیَزْد= که خوراک بوده مانند نان و آش و ...، zohrزوهْر= که نوشیدنی بوده مانند شیر و شربت و ...) میگفته اند که سرچشمۀ همان آیینی است که امروز آنرا (نذر و خوراک نذری) می گویند.
هر گاهنبار در پنج روز جشن گرفته میشده است، چنانکه امروز نیز بهمین گونه بزرگ داشته میشود.

Maidh-yo-zarem مَیدْیوزَرِیم: نخستین گاهنبار روز پانزدهم اردیبهشت ماه(پنجم ماه می)، نیمه بهار یا چهل و پنجمین روز از اول سال که گویند در آن آسمان آفریده شد. (5th May)
Maidh-yo-shema : مَیدیوشِمَ: روز پانزدهم تیر ماه (ششم جولای) صد و پنجمین روز سال که گویند در این روزها آب آفریده شد. (6th July)
Paiti-shahem پَـیْته‌شَـهِیم: روز سی‌ام شهریور ماه صد و هشتادمین روز سال که باور آنست که در این روزها زمین آفریده شد. (21st September)
Ayaa-threma. اَیاثْرِمَ: سی‌ام مهر ماه دویست و دهمین روز سال که در آن گیاه آفریده شد. (22nd October)
Maidh-ya-rem مَیْدیارِم: بیستم دیماه دویست و نودمین روز سال که جانوران آفریده شدند. (10th January)
Hamas-path-maedem هَـمَـسْپَـتْمَـدِم: آخرین روز سال یعنی سیصد و شصت و پنجمین روز سال (برابر با نوزدهم مارس)، که وَهیشْتْواشْت گاه (یا: وَهیشتُ ایشتی) می‌نامند است که مردمان آفریده شدند. این گاهنبار در پنجۀ دزدیده یا بهیزک( 5 روز پایان سال که از روزهای سال شمرده نمیشده است) برگزار می شده. (19th March)

جشنهای بزرگ دیگری هم در ایران باستان داشته ایم. مانند شب چلّه (21st December = Shab-e-Chelleh)، که درازترین شب سال و شب زادن مهر است و از روز پسین، که روز نخست دیماه است؛ برابر با 21 دسامبر، روزها رو به درازی و شبها رو به کوتاهی میروند. این جشن بسیار باستانی است و به روزگاری باز می گردد که مردمان هندوایرانی هنوز یک گروه بودند و از یکدیگر جدا نشده بودند و ایزد میثره (مهر) از ایزدان بسیار ارجمند و شاید که ارجمندترین ایزد بشمار می رفت..
دیگر از این جشنهای بزرگ، روز سیزدهم نوروز (تیر روز از فروردینماه برابر با 2 آوریل) Sizdah-be-dar) = (2nd April است که این پندار که سیزده شماره شومی بوده بسی نادرست است و ایرانیان آنرا نیک و فرخنده شمرده، گرامی میداشته اند.
جشنی که امروز بنام چهارشنبه سوری (charshanbeh-soori) مینامیم و هر سال بهمراه آتشبازی، در ایوارگاهِ(=غروب) فرجامین سه شنبه سال برگزار می شود، به گمان نزدیک به باور، در زمان باستان یکی از روزهای گاهنبار پایان سال؛ هَـمَـسْپَـتْمَـدِم بوده است که در آن آتش بر بامها افروخته میشد و بوی خوش سوزانده میشد، تا روان درگذشتگان که در پیایان سال برای بازدید این جهان بسوی خانه های خود می آمدند آتش را ببینند و بازماندگان را در روشنی و شادی دیدار کنند. همان آیینی که امروز نیز ایرانیان در واپسین پنجشنبه سال، برای بزرگداشت درگذشتگان خود به آرامگاهها میروند و شمع روشن میکنند و با گذاشتن هفت سین و گل و سبزه بر آرامگاه مردگان، روان آنان را در پایان سال گرامی میدارند. پسان، بروزگارِ پس از یورش تازیان؛ برای نگاهداری از آن آیین؛ ناچار این آیین بنام چهارشنبه سوری درآمده است. چون همانگونه که گفته شد، در روزگار باستان ما هفته نداشته ایم و هر روز ماه نامی داشته و واژۀ چهارشنبه که روزی از روزهای هفته است باید چیزی تازه شمرده شود..واژه­ "شنبه" از واژه عبری Shabbath ؛ برگرفته از واژه Shabath (به معنی استراحت و آسودن) آمده است. این واژه، معنی «روز استراحت» و «روز نخست هفته» دارد . این واژه در یونانی بگونه Sabbatan و Sabbato است. در لاتین؛ Sabbata و Sabbatum و در در عربی نیز به گونه «سَبت» در آمده و پس از یورش اعراب به ایران اندر شد و پس از براندازی آیینهای کهن ایرانی و جلوگیری تازیان از سخن گفتن مردم ایران به زبان پارسی، هفته را جایگزین نامگذاریهای روزهای ماه نمودند و ایرانیان آمیزه های یکشنبه، دو شنبه .و .... را بناچار برای نگاهداشتن گاهها، برآن افزودند.
بجز همه این جشنهایی که در این نوشتار آمد، ایرانیان باستان جشنهای آیینیِ بسیاری داشته اند. مانند جشن سروشگان، جشن نیلوفر و بسیاری جشنهای دیگر که همه در بزرگداشت آفرینش و ستایش بزرگی و رایمندی آفریننده و پدیده های بی مانند جهان هستی بوده اند.
محمد رشیدیان سیکه وندی بازدید : 71 جمعه 11 اردیبهشت 1394 نظرات (0)

گرامیداشت کارگر در ایران باستان

بدانهنگام که در یونان شهریاران و آزادگان دارای ده ها و سدها و هزازان برده بودند که از خود هیچ نداشتند و نماینده اندیشه یونانی -ارستو- کارگر را ابزاری حاندار می خواند......
برای ساختن تخت جمشید کارگران و استاد کاران همگی مزد دریافت می کردند و فهرست دستمزد آنان بر روی تخته های گلین پیدا شده که افزون بر مزد همه هفته چندی گوشت و می نیز دریافت می کردند و ار مهم برتر آنکه زنان باردارکمتر از دیگران بوده و از ماه هفتم بارداری تا پایان شش ماهگی فرزند مزد بی انجام کار بدانان داده میشده است.
در سنگنوشنه داریوش در کاخ شوش از کار کارگران کشور های گونه گون یاد شده است:برای آنکه آیندگان نیز بدانند که هر بخش از آن بر دست کارگران کدام کشور ساخته شده است.
گزیده ای از آن چنین است:
"کندن زمین وشفته وردن خشت از بابلیان .... آوردن الوار های کاج لبنانی تا بابل بر دست آسوریان.... واز بابل تا شوش یونانیان.... سنگ سر ستون ها از روستای ابیرادوش خوزستان آورده شده و به دست سنگتراشان یونانی و ساردی بر روی آن کار کردند زرگرانی که کاخ را پیرایه زر آراستند از ماد ومصر بودند.... و مردانی که بر روی چوب کار کردند ساردی و مصری!
در هوسپارم نسک بندی در بندی درباره کارگران ومزد آنان آمده است : "و آنکه اگر کارگر انیران(غیرایرانی) بوده باشد میباید بدانان مزد پرداختن"... و نیز برابر آئین و داد بخشی ((اندر چگونگی پرداخت مزد کودکان وزنان)) آمده است . و در دادگاه آن کسان که پیروی نمی کردند کیفر می داده است!
سه آتشکده بزرگ در ایران باستان وجود داشته است که نخستین آن در آذربایجان و و کردستان بنام آذر گشسب ویژه شاهان و ارتشتاران؛ و دو دیگر در لارستان فارس بنام آذر فرنبغ ویژه ی موبدان بوده است. یک آتشکده نیز در کوه ریوند نیشابور (خراسان) ویژه کشاورزان و دستوران بوده است بنام آذزبرزین مهر و بندهش درباره این آتشکده می نویسد:
"از درخشش این آذز است که واستریوشان(کشاورزان)وهوتوخشان شستک تر و جامک تر استند...."
و این خود نشانه آنست که کارگران از دید گاه زندگی اجتماعی با دیگر رده ها همتراز بودند.
داستان پرداخت هزینه لشگر کشی انوشیروان به روم از سوی یک کفشگر خود نشانه رونق شگفت بازار کار در ایران باستان بوده است:
چنانچه در داستان بهرام گور و ((شاگرد بازرگان)) درشاهنامه آمده است.
باید نگریستن که در همان زمان در یونان کارگران چگونه می زیستنه اند و اندکی پیش از آن در مصر چگونه جان می باختند و دربابل چگونه در لای دیوار بجای خشت و آجر میرفتند!
بند 39 از ارداویرافنامه درباره مجازات کسانی است که ((درگیتی مزد مزدوران و بهزه بهره وران را باز گرفت)) ونیز دز یسنا کارگران آباد کننده ی جهان را رد یا سرور و سالار می خواند:
"... کوشاترین در کشت ورزی .. کارگرترین را..در میان مردان
پاک رد برزیگر گله پرور میخوانم..."
یسنا 13..پاره 2

از: فریدون جنیدی - کتاب "حقوق جهان در ایران باستان"

 

محمد رشیدیان سیکه وندی بازدید : 91 جمعه 11 اردیبهشت 1394 نظرات (0)

چرا قوم لک دختر را ( د ه ت det) می خوانند؟

واژه ی دختر:
دختر در زبان سانسکریت "دوهیتر" خوانده می ‌شود و به معنی "دوشنده ی شیر" است که این پاژنام از دوران دامپروری و گله‌داری آریاییان است. این واژه در اوستا "دوغذر" و در زبان پهلوی "دوخت" و "دوختر" و در فارسی "دخت" و "دختر" است چنان که در انگلیسی نیز "daughter" خوانده می شود.
امروز تنها قومی هستیم که هنوز هم این پاژنام را تقریبا نزدیک به واژه ی ابتدایی خودش بکار میبریم

محمد رشیدیان سیکه وندی بازدید : 731 دوشنبه 07 اردیبهشت 1394 نظرات (0)

     دستاورد بررسی های مقدماتی  این شد که در شاهنامه فردوسی لغات به زبان­های مختلف محلی وجود دارد به طوریکه گویا، این لغات نه معنی شده اند و نه ریشه­یابی ،پس نگارنده بر آن است که به دلیل قرابت زیادی که بین گویش­های لری و لکی با زبان فارسی میانه و فارسی امروزی وجود دارد ابتدا واژگان لکی و لری رایافته و سپس به توضیح و تفسیر برخی از این لغات بپردازد تا شاید به مخاطبانی که به طور تخصصی کتاب دریاوش شاهنامه را مطالعه و بررسی می نمایند از حاصل این نوشتار بهره مند گردند،و جایگاه منیع این اثر سترگ که جغرافیای خاکی بشر طالب علم را درنوردیده، در بین اقوام و فرهنگ­های گوناگون با عنایت به شایستگی وجذابیت آن به زیبایی هویدا نماید.

 

شناسه مقاله

 

«واژه های لکی و لری در شاهنامه فردوسی»

مهران عبداللهی1، فرامرز عزیز ملایری2 ،سیدفیض اله طاهری3

1- دانشجوی دکترای زبان و ادبیات فارسی واحد اراک و عضو هیأت علمی تمام وقت واحد ملایر

2- استادیار و عضو هیأت علمی تمام وقت دانشگاه آزاداسلامی واحد ملایر

3-دانشجوی کارشناسی ارشدزبان وادبیات فارسی واحد ملایرو دبیر ادبیات فارسی مدارس اراک- ناحیه یک

 

Laki and Lorish words in shahnameh of Ferdowsi .

 

Mehran Abdollahi1 ،  Azizmalayeri2    Feizollah taheri3

 

1-  Ph.D. Student in Persian Literature, Faculty Member of Persian Literature Department,

Islamic Azad University, Malayer Branch

E-mail: mehran4482@yahoo.com

2-Ph.D.   Astadyarv faculty member of Islamic Azad University malayer                                       E-mail: F_azizmalayeri@yahoo.com

3- M.A. Student in Persian Literature, Islamic Azad University, Malayer Branch

 

E-mail:feizollah.taheri@yahoo.com

 

مسوول مکاتبات:سید فیض اله طاهری

شماره تلفن همراه و ثابت:09188429184-08612274153

آدرس پستی:اراک- شهرک قائم –قبل از حوزه نظام وظیفه-ک لاله یک-کدپستی:3817163953

E-mail:feizollah.taheri@yahoo.com

 

چکیده:

 

     دستاورد بررسی های مقدماتی  این شد که در شاهنامه فردوسی لغات به زبان­های مختلف محلی وجود دارد به طوریکه گویا، این لغات نه معنی شده اند و نه ریشه­یابی ،پس نگارنده بر آن است که به دلیل قرابت زیادی که بین گویش­های لری و لکی با زبان فارسی میانه و فارسی امروزی وجود دارد ابتدا واژگان لکی و لری رایافته و سپس به توضیح و تفسیر برخی از این لغات بپردازد تا شاید به مخاطبانی که به طور تخصصی کتاب دریاوش شاهنامه را مطالعه و بررسی می نمایند از حاصل این نوشتار بهره مند گردند،و جایگاه منیع این اثر سترگ که جغرافیای خاکی بشر طالب علم را درنوردیده، در بین اقوام و فرهنگ­های گوناگون با عنایت به شایستگی وجذابیت آن به زیبایی هویدا نماید.

 

کلید واژگان: شاهنامه فردوسی ،گویش لری ،گویش لکی

 
 

1-1-      مقدمه و کلیات :

      پژوهش در شاهنامه و غور شدن در محتویات آن کار ی است دامن­گیر و دراز آهنگ و نیاز به حوصله و دقت فراوان دارد محقق پس از سال هاکار و تلاش در مدارس به عنوان دبیر ادبیات فارسی و بررسی و تفحص در کتب مختلف نظم و نثر آن رشته و تدریس بعضی مطالب هر چند از لحاظ کمی ناچیز و کم مقدار مربوط به رشته تحصیلی خویش حال اقدام به نگارش جزوه­ای نمود که به طور خصوصی شاهنامه را بررسیده است و در این مسیر با عنایت به اینکه موضوع محقق یک موضوع محلی بوده( گویش­های لکی و لری ،زبان مردم لرستان و ایلام) در یک تلاش سهمگین و کمرشکن توانسته که با مراجعه به ارباب بصیرت و کارهای کتابخانه­ای و استفاده از انتشار علوم جدید از طریق اینترنت، سرانجام شاهد را در آغوش کشیده و از مؤانست با ابیات شاهنامه بهره­های فراوانی ببرد. حال سبب موضوع انتخاب شده هم، وجود واژگان گویش­های لکی و لری در شاهنامه فردوسی است که تا کنون برای آن کاری صورت نگرفته است و جای آن خالی بوده، نگارنده به دلیل این خلاء، زحمت بر خود متحمل کرده و با دقت نظر در گویش­های مناطق مورد اشاره اقدام به نگارش این دفتر نموده که جای بسی امیدواری است که کانون توجه مردم آن دیار قرار بگیرد.

       ناگفته پیداست که بر روی شاهنامه چه در ایران و چه در خارج کارهای زیادی صورت گرفته و می­گیرد که به طور گذرا به برخی از آن ها می­پردازیم : اولین بار این کتاب توسط «لومستون انگلیسی و سپس ژول مول»[1] محقق فرانسوی، ترجمه شده است. مزید براین شادروان «تئودور نولدکه»[2] در زمینه این کتاب صاحب نظر بوده و اقدام به نگارش« حماسه ملی ایران» نموده است. پژوهش­های دیگر از طرف خارجیان صورت گرفته که فعالاً مجال شرح آن­ها نیست .در ایران نیز اولین بار شادروان مجتبی مینوی شاهنامه را به شیوه­ای که غربیان انجام داده اند به کار تصیح گرفته ولی متأسفانه توفیق اتمام آن را پیدا نکرده است و نیز آقای دبیر سیاقی در این رابطه کارهایی را انجام داده و مهم­ترین کارش ویرایش تازه ای از شاهنامه «ماکان» می باشد. و از سوی دیگر با برپا شدن بنیاد شاهنامه و در رأس آن مرحوم شادروان مجتبی مینوی و جوانانی که مورد تربیت ایشان قرار گرفتند، روح تحقیق شاهنامه جان تازه­ای گرفت و این می­رفت تا چاپ شاهنامه فراموش شود که دانشمندان شوروی سابق به همراه برخی از عناصر ایرانی در سنوات پیش درنه جلد به این اقدام خطیر دست زدند و باید گفت که تاکنون یکی از بهترین چاپ­های این کتاب پر بار و ثمر است.

       قابل توجه است که شاهنامه در طول حیات خود همیشه در مرکز توجه مردم ایران بوده است تا جایی که با علاقه­ای که به این کتاب پیدا کرده­اند، ادب­دوستان، در ارتباط با واژگان این کتاب کارهای بسیار زیبایی انجام داده­اند در حال حاضر مردم هنر دوست و شعر شناس خطّه­های لرستان و ایلام نیز همواره عشق و دوستی خویش را به شاهنامه نشان داده­اند برای اثبات این فرض باید یادآور شد که در بعضی مناطق در این خصوص مثل­هایی دارند، از قبیل :«مردم الشتر درباره­ی فردوسی و سلطان محمود در این رابطه که به حکیم به جای طلا، گندم داده بود و حکیم در پاسخ او این بیت را می سراید که :

گمانم که شه نانوا زاده است             که جای سکه نان به ما داده است»(عسکری عا لم، 1388، ص 579 )

      البته در اعتقادات همان دیار مزبور باز آمده­است­که : «هر کس­که دانا باشد و شعر خوب بگوید او را از تبار فردوسی می­دانند» (همان، ص579 ). وابستگی آن دیار فرهنگ پرور باستانی به شاهنامه فردوسی به اندازه­ای است که حتی در بعضی از حدس و گمان­های آنان آمده­است که مرحوم حکیم لفظ خرم­آباد را این چنین در کتاب خود آورده­است که :

«ز بهر اسیران یکی شهر کرد       جهان را از آن بوم پر بهرکرد

کجا خرم­آباد بُد نام شهر            از آن بوم خرم که را بود بهر»

و آنان بر این نظر هستند که شهر شاپور خواست معروف ،خرم آباد، بوده­است»( محررّ، 1384، ص14).

        نگارنده بیان دو مراتب فوق را جهت نشان دادن میل و رغبت مردمان آن سرزمین مد نظر دارد لاکن در صحت و سقم آن ارباب بصیرت و پژوهش صاحب نظرند. به هر صورت واضح می­نماید که شوق بی­مثال مردم لرستان به گونه­ی دیگرِ هم­وطنان خویش به شاهنامه، ریشه در فرهنگ و تمدن واحد و مشترک ایران بزرگ دارد ولی برای روشن شدن بیشتر این مشعل ماندگار لازم است که کلمات عوامانه و محلی در فرهنگ­های تمام مناطق ثبت و ضبط گردند زیرا بزرگانی مانند جمال­زاده اعتقاد دارند که :«شکی نیست که ضبط نبودن کلمات عامیانه و محلی در فرهنگ یکی از نقایص فرهنگ­های زبان فارسی است. به خصوص که بسیاری از این کلمات دارای معانی ثابت صریح مخصوصی است که برای آن مفهوم در بین زبان ادبی نمی­توانمترادفی پیداکرد». (جمال زاده، 1382، ص67)

      درباره­ی چگونگی خلق داستان­های شاهنامه باز نگارنده، نظرگاهی وسیع نسبت به داستان­های محلی و بومی دارد تا جایی که یکی از پژوهشگران می­افزاید که: «دو نوع حماسه داریم حماسه­های رسمی یا همان خدای­نامه ها و حماسه­های شفاهی و مردمی». (پیری،1391،ص163)

        لذا این گونه دخل و تصرف فرهنگ­های محلی و بومی در کتب قدیم، به خصوص شاهنامه که مورد نظرماست یقیناً با حضور و ورود واژگان بسیار زیادی همراه است تا لازم گردد کسانی سرباز وار مهیّا شوند و در این بحث و بررسی تلاش نمایند تا شاید برخی گره­های واژگان و تفسیری از ابیات اَبَرکتابی به نام شاهنامه فردوسی توسی، باز گردد.نگارنده بر خود واجب می­داند که در ابتدای سخن برای نگارش، درباره حکیم بزرگ توسی سطوری بشرح ارائه نماید که به ظنّ خویش برای شفافیت بحث لازم و ضروری است.

 

فردوسی و اسلام :

الف) فردوسی و اسلام :  دورانی که خورشید اسلام پهنه گیتی را از تاریکی و ظِلالت نجات داد هر فرد حق پرست و با بصیرت با آغوش باز این نسیم رحمت را به استقبال رفت، به طوریکه در بیان حکیم فراوان است وی نیز به سرعت شیفته و دلباخته اسلام و قرآن شده بود زیرا سخن او حکایت از این مطلب دارد ،مانند :

                               «به یزدان گراییم و رامش کنیم      بتازیم و دل زین جهان برکنیم»

     این بیت که مصداق توجه وی به آیه « الابذکر الله تطمئن القلوب »(قرآن/ 13/ 28) است، تأثیرپذیری فردوسی از آیه قرآن را کاملاً آشکاراست» .(رستنده، 1378، ص 26)  از پیام­های بارز دیگر قرآن­کریم که اسلام را به زبانی ساده بیان می­نماید این است که تبعیض و اختلاف­افکنی را به شدت دور می­اندازد حال حکیم با بیان خود این بحث را عملاً نشان می دهد زیرا او حق­پرست و انسان­دوستی است که فرق نمی­کند این انسان در چه سرزمینی باشد اگر عملکرد آن فرد خوب باشد وی را می­ستاید همانگونه که از «مرداس »،مرد عرب  به زیبایی یاد می­کند،گاه گاه علیه کیکاووس ایرانی می­تازد و اعمال وی را سرزنش می­کند، ضحاک تازی و افراسیاب تورانی را بسیار نکوهش می­کند و این همان اجرای پیام اسلام است ؛که می­فرماید : تقوا از اهمیت بالایی برخوردار است و برتری انسان­ها به تقوای آن­هاست. لذا این حکیم فرزانه در جای جای شاهنامه کبیر مانند بیت زیر هم، خوبی و توانایی را می­ستاید. «در جایی که حتی از سعد وقاص به عنوان گرانمایه مرد یاد می­کند:

                      چو بشنیدسعد آن گرانمایه مرد     پذیره شدن با سپاهی چوگَرد» (ابوالحسنی،1381،ص179)

     و توجه به احادیث در شعرحکیم فردوسی به طورآشکارهرخواننده­ای را متوجه نیت خود می­کندکه در بیت زیربه زیبایی الگو گرفتن از سخن پیامبر(ص)را نشان می­دهدکه:

                           «که من شهر علمم علیم درست           درست این سخن قول پیغمبر است

     عنایت حکیم به این حدیث پیامبر(ص)است که ،می­فرمایند:« انا مدینة العلم و علی باب­ها »را به زیبایی نمایان می­کند. »( رستنده، 1378، ص 26).لذااین بیت بالاباز از نشانه­های دیگری برای ادعای فوق می باشد. لذا باید عنوان کرد که اهل ذوق و شهر سرمایه­ی خود را از این دین رهایی­بخش یافته­اند به طوری که در بیتی «نسیم شمال »به زیبایی عشق خود را بیان می­کند که :

«مردمان طعنه زنندم که مده دل به عرب               به عرب چون ندهم دل که محمد عرب است»

ضرورت و اهمیت پژوهش:

        ریشه­ یابی واژگانی­ که روزگاری بنای اصلی زبان رسمی کنونی فارسی را تشکیل می­دهد از جمله مواردی است که جهت حفظ و حراست از زبان و فرهنگ ایران زمین از ضروریات است از آن جمله یافتن واژه­ های لکی ولری و بررسی آنها از ضروریات بلاشک ادبیات فارسی است،این ضرورت از آنجا ناشی می­شود که درک مفهوم متن بدون فهم عمیق واژگان امکان پذیر نیست؛ پس به عقیده نگارنده در راستای درک  عمیق ابیات «شاهنامه فردوسی»توضیح و تفسیر واژگان لکی و لری در آن لازم است.

       شاهنامه حکیم فردوسی توسی، کتابی نفیس است که سراسر از میهن­پرستی و شور سخن می­گوید این کتاب بزرگ که شناسنامه واقعی یک ملت است با دیگر آثار و دست­نوشته­های بجای مانده از روزگاران دور زبان فارسی قابل مقایسه نیست. زیرا که شاهنامه زندگی مردمی است که قرن­ها در این کشور زندگی کرده و تمدن درخشانی را پس انداخته­اند این کتاب آیینه­ی تمام­نمای فرهنگ ایران زمین­است که همواره فرهیختگان و دانش­دوستان این دیار پرگهر در خصوص داستان­ها و افسانه­های آن کتاب پژوهش­ها ونظرهای فراوانی نوشته­اند و در شناسایی شاهنامه فردوسی، این کتاب گرانمایه ،نقش مهمی ایفا نموده­اند. از طرف دیگر «یکی از گران­سنگترین گنجینه­های فرهنگ که کشورهای برخوردار از پیشینه­ی کهن تاریخی ،از آن بهره­مندند زبان­ها و گویش­های بومی است» (کزازی، 1374، ص34)و مطالعات فولکلور(فرهنگ عامه مردم) برای جوامعی که اقوام و طوایف گوناگون دارند شایسته بررسی و تحقیق است. زیرا که« حرکت تکاملی دنیای بشری به علت جهانی شدن و خطری که فرهنگ ، آداب و سنن ما را تهدید می­کند خود نشان از نابودی مقدار زیادی از زبان ها و فرهنگ­های محلی را گوشزد می­کند.»(ملکی، 1389، ص65)

       اکنون پژوهشگر بر آن شده­است که درباره­ی آنچه در بالا وصف شد ،اندکی بابت حق­وطن یا پاس این «دُرّ دَری»که نماد واقعی آن به اعتراف دوست و دشمن شاهنامه فردوسی یا"قرآن­عجم" است ادا نماید. و ارتباط زبانی بین فارسی با لکی ولری (که زبان مادری نگارنده است)نشان دهد.تا گوشه­های مبهمی که در ادبیات و واژگان آن کتاب خطیر وجود دارد،برطرف گردد. نگارنده عقیده آقای دکتر کزازی : «لران هم به گونه­ای یاد آور ایران کهن اند» (کزازی ، 1374، ص36) را می­ستاید ودر این رساله به نحو شایسته درباره لر یا لرستان نگارش نموده­است. وبا عنایت به بعضی از نام­ها در فرهنگ لرستان ازجمله: سگوند نام قوم کهن آریایی «سکا» (چگنی،1378،ص66)که نشان از تاریخ پر فرا ز و نشیب آن است،و برای خدمت به قدمت و دیرینگی آن سامان و چنین گفته­ها ویادآوری­ها بود که، لازم و ضروری گردید در یکی از زمینه­های اقوام لرو لک یعنی: زبان آنها واشتراک آنها با بیان حکیم بزرگ و سخن سالار توس، بررسی گردد ،امید است این پژوهش نقشی هرچند اندک در آگاهی وروشن شدن مطالب مد نظر، در لکی ولری به خوبی ایفا نماید.

 

تعریف اصطلاحات:

 

   لکی:     برای واژه لک به( فتح ل و سکون کاف) در فرهنگ­ها معانی گوناگون قید گردیده از آن جمله:

  - لغت فرس اسدی ،واژه­هایی نظیر لاک، لک، لکا یکی دانسته و آورده­است و همگی رنگی باشد سرخ که نقاشان به کار گیرند. (اسدی، 2535 شاهنشاهی ، ذیل واژه لک )و در این معنی عنصری گفته­است :

           همی گفت پیچیده بر خشک خاک             ز خون دلش خاک هم رنگ لاک»

      -ولی در صحاح الفرس به معنی مردمی رعنا و نیز به( ضم لام) دارویی دانسته که تیغه کارد را در دسته بدان محکم کنند. (نخجوانی، 2535شاهنشاهی، ذیل واژه لک)

    - و در فرهنگ قواسی نیز چنین آمده­است که آن را«خام درای» قید کرده­اند. (قوّاس غزنوی،1353، ذیل واژه لک)

        -و معین­الدین نطنزی در کتاب خود تحت عنوان «منتخب التواریخ معینی» نوشته که به سال 816 قمری به نام قبیله از« لک»  نام برده وحتی وی زیر عنوان شعب لر کوچک و احوال اوضاع ایشان آورده­است.«... چنانچه سابقاً ذکر رفت سبب وقوع لقب لری و کیفیت آن این قوم در آن موضع بسیار شدند و بعداً هر قبیله­ای به جهت گیاه­خواهی و علف چرانی روی به موضعی نهادند بعضی به لقب پدر وبعضی به اسم مکانی که قرار گرفتند یا قبیله بدان مشهور شدند» (ایزد پناه ، 1367،ص14)و این قیاس امروز نیز در لرستان حضور فیزیکی داشته و هر کدام بنامی خوانده می­شود از قبیل: بیژنوند، سگوند و بازوندو... .

    لری: .[لٌ](ص  نسبی)منسوب به لر//زبان لران//(دهخدا، 1377 ، ذیل لری)

          واژه­ی «لر»که نام قومی ایرانی در جنوب غرب ایران می­باشد از واژه­های مجهول و ناشناخته­ای است که تا کنون معنای روشن و دقیقی همانند بسیاری از واژه­های دیگر از طرف محققین بر آن به دست نیامده­است و آنچه هم از کتاب­های تاریخی و جغرافیایی قدیم بر می­آید کوچکترین کمکی به حل معضل (ترجمه این واژه)ننموده و این گونه نظریات و اظهارات گوناگون تا کنون گشایشی برای این کار ایجاد نکرده­اند. برای فهم این واژه و واژه­هایی مشابه به نظر نگارنده، بهتر است از گویش ­های محلی لکی و لُری و همچنین تطبیق آن­ها با مکان­های جغرافیایی که به نوعی با این واژه مشترکاتی دارند استفاده کرد، دست یابی به مفهوم واقعی واژه­های «لُر» با کمک تعریف­های بومی حتی با تطبیق واژه­های مشابه دست­کم تا موقعی که دلایل مقنع و کافی در دسترس نیست- مستند به نظر می­رسد.

        یکی از قدیمی­ترین مآخذی که به واژه­شناسی پرداخته «حمد اله مستوفی» موءلف «تاریخ گزیده» می­باشد که بنا به گفته ایشان : به گویش لری،کوه پردرخت را «لِر» گویند،( به کسر ل) به سبب ثقالت ،کسره لام را به ضمه بدل کردند و «لُر» گفتند.(مستوفی ،1328.ه.ق. ،ص 537)دقیقاً مشخص نیست که حمداله مستوفی این وجه تسمیه را از چه منبعی اخذ کرده و آیا اصولا با گویش لری آشنایی داشته و یا اینکه نوشته­ی دیگران را بدون کم و کاست رونویسی­کرده­است! بی تردید وی با گویش لری آشنا نبوده! و رنج سفر به لرستان رفتن را هم بر خود هموار نکرده­است،و بدون در نظر گرفتن صحت و سقم اظهارات جغرافیا نویسان عیناً همان معانی را ذکر کرده­است.

       مطلب مهم اینجاست که واژه ی «لِر»ّ Lerr بار معنایی دیگری در گویش های لکی و لری دارد که با معنای مورد نظر مستوفی که (محل پر درخت) می­رساند- انطباق پیدا نمی­کند. لِرّ در گویش های لکی و لری یعنی: «چرخش و حرکت و چرخانده و به حرکت درآوردن» شاید واژه لُر که امروز بر یکی از معروف­ترین اقوام ایرانی در سرزمین لرستان اطلاق می­گردد مأخوذ و برگرفته از واژه­ی مزبور باشد که معنای حرکت و جابه جایی و توسعاً کوچ و مهاجرت را می­رساند.گمان می­رود که چون این قوم در مناطق کوهستانی امرار معاش نموده­اند و به اقتضای شغل و حرفه خود دامدار از جایی به جای دیگر در حال حرکت و یا «لِرّ زدن» بوده­اند. واژه­ی لِرّ بعدها به لُر تبدیل شده­است. نکته اینجاست که همین تعبیر و شرح را هم می­توان برای واژه لک به مصداق نوع ومشی زندگی صاحبان آن زبان­ها، معقولانه بیان نمود.زیرا در موقعیت جغرافیایی مورد بحث انتخاب نام به دلیل شغل،حرفه ویا عملکرد مردم همان موقعیت مرسوم بوده برای مثال نگارنده به چند نام از قبیل:آهنگران(روستایی از توابع ایلام)،گیوه دوز­ها و نمدباف­ها ،اشاره می کند که تا به حال هم این اسامی ،بر روستاها و یا قبیله­ها مانده­اند.

 
 

واژه های لکی و لری در شاهنامه فردوسی

    اکنون به ظنّ راقم این سطور ،تعداد معدودی از لغات مشترک بین گویش­های لری و لکی که در شاهنامه آمده­است ،جهت بهره­برداری مخاطبان با ترتیب الفبایی و شرح لازم آن­ها، بیا ن می­دارد:

آژدن: خلیدن

به داغی جگرْشان کنی آژده               که بخشایش آرد برایشان دده !            (کزازی، 1386 ، ج1، ب1624 )                                                                                                                                                                    

     در زبان فارسی و خصوصاً در شاهنامۀ فارسی به معنای خلانیدن و خلیدن آمده است که با «آژنن» Ažonen لکی که به معنای بهم زدن است، از یک ریشه و به یک معنا می­باشد.

آوردن: در زبان فارسی به معنای سرائیدن، و حکایت کردن می­باشد.

کنون زین سپس هفت خوان آورم           سخن­های نغز و جوان آورم           (همان ،1384، ج  6 ، ب2420)                                                                                                  

در گویش­های لکی و لری آوِِِِِردِن(âverden)شروع و خواندن مویه و یا آواز را می­گویند.                          

بُوِیم:باشیم

شما را بویم اندر این پیشرو         نشانیم بر گاه او شاه نو                     (کزازی، 1386، ج 8، ب7085)

و به نقل از فردوسی:

« و گر من بُوَم بر تو پیروزگر     دهد مر مرا اختر نیک بر»                              (میرزاوند، 1385 ، ذیل بُوَم)                                                                                                                

           کاربرد این فعل در گویش لری با همین تلفظ می­باشد.«این فعل از افعال بی­قاعده در دستور زبان فارسی است»(کامیار،1380،ص36)

بروها: ابرو

زتیمار مژگان پر از آب کرد           زدانش بُروها پر از تاب کرد                               (کزازی،1384، ج6، ب3321)

        این واژه در لری به گونه­ی «بِرم»berm که می­تواند حتی با معادل انگلیسی آن :eyebrow از لحاظ ریشه نزدیک باشد.وریشه آن در زبان­های کهن بدین طرق می­باشد که:

« در برهان قاطع آمده است :

 در اوستا:«brrat»  

درسانسکریت:«bru»

پهلوی:bruk»

     یعنی مجموع مویی که بر ظاهر استخوان قوسی شکل بالای کاسه­ی چشم به زیر پیشانی و جود دارد»             ( محرر، 1384،ذیل ابرو)

پالهنگ: در زبان فارسی به معنای ریسمان و کمندی بوده است که پهلوانان با آن طرف مغلوب شده را دستگیر و می­بسته­اند. این واژه به طور مکرر و بنا به طبیعت شاهنامه که صحنه درگیری و محاربه می­باشد به کار گرفته شده­است .

بر اسبش بکردار پیلی ببست          گرفت آن زمان پالهنگش به دست           (کزازی، 1385، ج8، ب3190)

اما در لری قطعه طنابی که سیاه چادر را به اطراف و وصل و محکم می­کند،راگویندکه باز معنی ریسمان از آن مستفاد می­گردد.

      «پلنگ» paleng - که بدون تردید هم ریشه با پالهنگ شاهنامه است- گفته می­شود.و«کوتاه شده­ی واژه­ی«پالهنگ»فارسی کهن است.مرکب از پالا:بالا،بالای=اسب+هنگ:کشیدن=ریسمان ،دوال یا کمندیست که به یک طرف لگام اسب بندند و آن را به کمند می­بستند وبه دنبال خود می­کشیدند»(محرر، 1384 ، ص24)

پتفوز:دهان،نوک،پوزه

به نقل از فردوسی:

      «  چو رستم بدان اژدهای دژم           بدان یال و پتفوز و آن دود و دم                                     

      واژه ای در گویش لری با این معنا وجود دارد اما به شکل «پفیوز ی  یا  پتوزه » که برای اشاره یا خطاب قرار دادن بینی شخص بکار می­رود که شاید با لغت فوق یکی باشد».(زرشناس، 1369، ص227)

پیسه: در زبان فارسی دورنگ، سیاه و سفید

بزرگان که از تخمهی ویسه­اند،          دو رویند و باهر کسی پیسه­اند؛               (همان ،1385، ج4  ، ب3164)                                                                                                             

      این واژه با «ی» مجهول به معنای سیاه و سفید و بیشتر در مورد ماری که نقطه­های سیاه و سفیدی بر روی بدن دارد مصداق پیدا کرده و رسنی از رنگ­های سیاه و سفید ترکیب یافته گفته می­شود. و زمانی که لقمه­ای بزرگ در گلو گیر کرده و راه تنفس بسته می­شود و چشم­ها از شدت ناراحتی بیرون زده و سفیدی و سیاهی چشم در آن حالت برجستگی پیدا می­کند این عارضه را نیز پیسه شدن چشم می­گویند.

در یک ضرب المثل لری:«مارزیه د بن سی پیسه میترسه»(مهرداد، 1379، ص68)

Mâr zeya de ban si pisa mitarsa

مار گزیده از ریسمان سیاه سفید می ترسد.

تَش:آتش

ز رستم دل نامور گشت خوش             نزد نیز بر دل ، زتیمار ،تَش               (کزازی، 1384، ج6، ب4882)                                                            

این واژه در گویش لری به صورت «تش» tašخوانده می­شودکه با شکل استفاده از این در اشعار مرحوم حکیم مشترک است.ر یک ضرب المثل لری که از این لغت استفاده شده در این قسمت ذکر می­گردد:

«تش که وربی حشک و تر نمیکه»   taš ke verbi tar-o-hošhk nemeka                               (ایزدپناه،1362 ، ص36)

البته این لغت در گویش لکی هم به شکل آگر(âger)که با زبان­های پهلوی و اوستایی که به شکل âtar آمده است هم­خانواده می­باشد.

لازم به ذکر است که در گویش لکی به شعله آتش بلیز(blaze)گویند که بازبان انگلیسی (blazeوblazing)کاملا مشترک است.

به نظر می­آید که آتشکده هم با «تژگاه»tažgâh لری و لکی هم­ریشه است.

«در اوستا: brâzیعنی پرتو افکندن»، سانسکریت bhrâjate  «بارتولمه972» (برهان ، 1362 ، ذیل واژه آتش)

خوش  :خوب.

به آزادگی لُنبَک آبکش       به آرایش خوان و گفتار خَوش                       (کزازی،1385، ج 7، ب5228)

   در لری آن را به فتح اول خَش xasمی گویند.

       مرحوم بهار در سبک شناسی ج اول ص 194 می­نویسند:«واین واوها و یاهای مجهول باقیمانده­ی حروف مصوته­ی اوستایی است که برای صداهای یایی وسط یا آخر کلمه شش شکل مختلف داشته و برای صداهای واوی هشت شکل گوناگون ؛وهنوز هم در زبان ما جسته جسته همان اصوات در بعضی لغات دیده­می­شود ،ولی نه بتمامی زبان اوستایی ،بلکه نه هم به تمامی زبان فردوسی،و ما هم اکنون می­دانیم که در عهد فردوسی «خورشید»که ما بر وزن پرسید ادا می­سازیم «خوَرشْیَذ»به فتح خا و واو معدوله و قسمت متمم«شیذ »را تقریباًما بین شاذ و شیذ بفتح شین وبا ذال معجمه تلفظ می­کرده اند و« خود و خوش»را خَد و خَش »بزبان می­راندند » (بهار، 1373،ص194)

ریغ:ریگ.

جهان ویژه کردم به برنده تیغ      چرا دارد از من به دل شاه ریغ       ( کزازی،1384، ج 6، ب1813)

این کلمه با همین شکل و مفهوم در گویش لکی و لری کاربرد دارد.

در پاورقی ص496از ج6 نامه­ی باستان آمده که:«این واژه ریختی از ریگ هم هست»(برهان قاطع، 1362، ذیل ریغ)

زهار:پایین،اندام پایینی

به کَردار گرگان، به روزِ شکار        بر آن باد پایانِ هِخْته زِهار،         (کزازی،1385 ، ج5، ب2804)

       «در گویش لری واژه ای به شکل «هار»hâr=پایین موجود است که به اعتقاد نگارنده شاید از یک ریشه باشند.»(ایزد پناه ،،ذیل هار).

«زهار:شرمگاه ،اندام زاد و رود».(کزازی،1385، ذیل زهار)

در یک ضرب المثل لری:«چوبونی وا هار نیایه». »(مهرداد،1379 ، ص24)

Čo boni va hâr neyâ

یعنی چوب پرت کنی به زمین نمی رسه.

کُنام: آشیانه و آرامگاه پرنده و دام و دد.

در داستان زال و سیمرغ:

ببردش دمان تا به البرز کوه          که بودش بدانجا کُنام  گروه         (کزازی،1386، ج1، ب2211)

«کُنا» konâدر لکی مطلق به معنای سوراخ است و تصور می­شود که مقصود شاهنامه نیز در داستان زال و سیمرغ که محل زندگی آنها سوراخی است که به طور طبیعی در کوه تعبیه شده است.

اضافه می­شود که واژه «کنی»keni در گویش لکی از ریشه« کنkan» اوستایی است .

در زبان روسی به پنجره« اُکنو» oknoگویند که با واژه فوق هم­ریشه است.

مَر: شماره و اندازه

ز اسب و ز شمشیر و گرز و کمر،        ببخشم زهر گونه بسیار مر                 (کزازی،1385، ج4، ب556)

      در یک بازی محلی در لرستان و ایلام که «دال پَل »خوانده می­شود « مر»mar واحد شمارش انجام آن بازی است و هر مر در جریان این بازی 2« تیل»til می­باشد به عبارت دیگر هر تیل نصف یک مر است.یک اعتقاد قدیمی هم حاکی از این است که اگر این بازی انجام شود باعث نزول بارش و رحمت الهی می­شود.

«مر:بیشمار»(هدایت،1383،ذیل مر).

مکیس: در فرهنگ­ها از جمله غیاث به معنای سخت­گیری کردن و... آمده­است که هیچ یک از معانی کمترین تناسب با این واژه ندارند بلکه معنا و مفهوم دقیق آن در لکی و لری و با «ی» مجهول، هنوز کاربرد خود را نظیر شاهنامه حفظ کرده­است.

نشانه نهادند بر اسپریس      سیاوش نکرد ایچ با کس مکیس                       (کزازی،1382، ج3، ب1376)

مکیس در لکی ولری یعنی :تعارف، دعوت کردن مردم برای نشستن در خانه.

«واژه بالا به گونه­های نادرستی معنی گردیده و آن را گرفته شده از واژه عربی «مکاس» دانسته­اند کهدرست نمی­نماید»(علیرضایی1379 ،ذیل مکیس)

در یک ضرب المثل لری:«سفره افتایه مکیس ناره». »(مهرداد،1379، ص48)

Sofre oftâya mekis nâra.

یعنی سفره ی افتاده تعارف ندارد.

ویر: یاد

                بپرسید نامش زفرخ هجیر          بدو گفت نامش ندارم ز ویر                  (همان،1387، ج2، ب2858)                                                                                                                

گرایدونک زین دانش ناگزیر        بماند دل موبد تیز ویر                     (همان،1386، ج 8، ب4317)                                                                                                                           

این واژه با همین تلفظ در گویش لکی لرستان استعمال می گردد.در اوستا :vira ویرَ به معنی هوش آمده و

آقای سلطانی بر این اعتقاد است که این واژه کاربرد کردی هم دارد.(سلطانی،1370، ذیل ویر)

در بیتی از میر نوروز:« لحافی دارم نویش نی و ویرم      هر چی قپقپ میکنم نموفته گیرم»(غضنفری،1365، ص145)

یعنی: نو بودن لحافم را به یاد ندارم.

 

نتیجه گیری:

       فرجام سخن این شد که شاهنامه به گونه ی یک دریای بزرگی است «اگرچه آب دریا را نتوان کشید »    ولی همواره سیر شدن از آب گوارای آن کاری است که با ،یافتن مطلوب، جانی تازه می گیری، این کتاب که از لحاظ «کمیت و کیفیت بزرگترین اثر ادبیات و نظم فارسی است »(مقالات فروغی، ص 37) با بیان زلال و گوارای آن «مرد مردستان» دنیایی از شگفتی های بیانی و سخنوری در آن نهفته است به طوری که باید از اسم هایی مانند: دایره المعارف، فرهنگ، بنای عظیم و... از آن نام برد. حال که چنین القایی زیور آن است پس جای آن دارد که گفته شود لبریز از آداب، رسوم، فرهنگ، سنن و واژگان تمامی اقوام ایران از جمله اقوام لر و لک است که محقق در پی اثبات این فرضیه بوده است و به این نتیجه رسیده که تعدادی واژگان لری و لکی در شاهنامه وجود دارد که لازم و ضروری است پژوهندگان با تأمّل بیشتر به بررسی و کشف آن ها همان گونه که نگارنده تلاش نموده بپردازند.

     لازم به توضیح است که زبان های لکی و لری ظرفیت بزرگی در زبان شناسی زبان های ایرانی دارند از سویی گنجینه ای عظیم از لغات کهن و ناشناخته اند که بسیاری از آن ها در زبان فارسی دیده نمی شود و از طرف دیگر با یافتن آن هابه ریشه شناسی واژه های فارسی و دیگرگویش های ایران کمک می کنند و در توضیح و تفسیرابیات آثار کهن، به ویژه کتاب شاهنامه فردوسی، راه را برای عاشقان آن، هموارتر می نماید.

     در موقعیت های اقلیمی که به یافتن واژگانش پرداخته ایم و مورد بحث این نوشتار است (لرستان و ایلام) جای پای ماندگار و استوار تاریخ کهن ایران زمین با وجود آثاری همچون «پل های فراوان که بر روی رودخانه سیمره و شعبه های مانند: پل دختر و پل گاومیشان، پل چم نشت، پل چم مهر»( پایان نامه کرد، پیشگفتار) و دیگر آثار که این  مقال، مجال پرداختن به آن نمی دهد وجود دارد، حاکی از آن است این دیار سخن های فراوان برای گفتن دارد که شاید جزیی از آن، وجود لغات زبانی آن ،در کتابی معیارمانند شاهنامه، باشد و انتظار می رود که روندگان و سیّاحان در متون ادبی ایران بتوانند گوشه های پر از گنج و هنر و فرهنگ آن دیار را بهتر و بیشتر بشناسانند.

 

 

  منابع و مآخذ ( کتاب ها):

 

1 -قرآن مجید.

2-        اسدی طوسی،حکیم ابو نصر علی ابن احمد، لغت فرس اسدی. بکوشش دبیر سیاقی،تهران :انتشارات کتابخانه طهوری،چاپ دوم،1356.

 3-ایزد پناه ،حمید،داستان ها و زبانزد های لری. تهران:انتشارات بلخ،چاپ اول 1362.

  4- بهار ،محمد تقی(ملک الشعراء)،سبک شناسی جلد اول.تهران:انتشارات امیر کبیر،چاپ هفتم،1373.

5-  تبریزی،محمد حسین ابن خلف(متخلص به برهان) ،برهان قاطع. به اهتمام دکتر معین، تهران :انتشارات امیر کبیر،چاپ پنجم،1362.

6-  حمیدیان، سعید،شاهنامه فردوسی( بر اساس چاپ مسکو) نه جلد در  چهار مجلد.تهران :نشر داد،چاپ دوم،1374 .

7-   جمال زاده ،محمد علی،فرهنگ لغات عامیانه، به کوشش محمد جعفرمحجوب.تهران:انتشارات سخن،1382.

8- دهخدا،لغت نامه،تهران ،گستر. 1377  .

9-  رستنده، مجید، قرآن و حدیث در شاهنامه فردوسی. همدان:انتشارات مفتون،چاپ اول،1378.

10-   علیرضایی ، کرم، اتیمو لو ژی واژ گانی از گو یش های غرب ایران.تهران:نشر گفتمان،چاپ

اول،1379.

11-  عسکری عالم ، علیمردان، ادبیات شفاهی قوم لر. تهران:انتشارات آرون،چاپ اول،1388.

12- کزازی ،میر جلال الدین،نامه باستان.تهران:انتشارات سمت،چاپ ششم،1386.

13- کامیار،عمرانی،دستور زبان فارسی1.تهران انتشارات سمت،چاپ چهارم،1380.

14- - مستوفی،حمدالله ابن ابی بکربن احمدبن نصرمستوفی قزوینی در سنه 730ه.ق.، تاریخ گزیده،به سعی و اهتمام اقل العباد ادوارد برون انگلیسی. سنه 1328هجری قمری مطابق سنه 1910مسیحی،تالار مفاخر اراک ،کتابخانه دهگان،شماره ثبت 2123.(نسخه عکس).

15 - محرر، ایرج،پیوند واژه های لری با دیگر زبان های آریایی.تهران:نشر بلخ،جاپ اول،1384.

16- -   نخجوانی ،محمدابن هندو شاه،صحاح الفرس، باهتمام دکتر عبدالعلی طاعتی.تهران:انتارات بنگاه ترجمه و نشر کتاب،2535ش.

17- نوشین ،عبدالحسین،واژه نامک.تهران:انتشارات معین،چاپ اول،1385.

18- هدایت،صادق،زند و هومن یسن و کارنامه اردشیر پاپکان.تهران:انتشارات جامه دران ،چاپ اول 1383.

 

منابع و مآخذ(پایان نامه ها):

1-    کرد، آیت ،«خداوندگاران سیمره»،دانشگاه آزاد اسلامی واحد شوشتر،پایان نامه کارشناسی ارشد،رشته تاریخ(گرایش ایران باستان)، تابستان 1388 .

2-    میرزاوند،شعبان،«شاهنامه و فرهنگ اقوام لر»، دانشگاه آزاداسلامی  واحد اراک،پایان نامه کارشناسی ارشد،رشته ادبیات فارسی،تابستان 1385 .

 

منابع و مآخذ( مقالات ) :

1-    ابوالحسنی،علی،«فردوسی اسلام ستای نه اسلام ستیز». نشریه فرهنگ و هنر،ش12و11،بهار و تابستان 1381.

2-    پیری، کهریزی،دکتر سوسن،خلیل،«غیبت آرش کمانگیر در شاهنامه فردوسی»مجله ادب پژوهی،ش21،پاییز 1391.

3-    چگنی ،فرهاد ،«ایل سگوند نام و تاریخ آن». نشریه اطلاع رسانی و کتابداری کیهان فرهنگی،ش161،اسفند1378.

4-    سلطانی ،محمد علی،«واژه های کردی در آثار جاویدان ادب فارسی». مجله رشد نوآموز ادب فارسی،ش26،پاییز 1370.

5-    ملکی،ابراهیم،«بررسی بازنمایی زنان در ترانه های فولکلوریک لکی و لری».فصلنامه علوم اجتمایی،ش49،1389.



[1]-lomstuon-jol mol

[2]-noldke

 

منبع : http://www.lakestan.ir


محمد رشیدیان سیکه وندی بازدید : 97 دوشنبه 07 اردیبهشت 1394 نظرات (0)

به عنوان آغازين گام از "گر" شروع مي کنيم. 1) اگر "گر" را با کسره ي "گ" و سکون "ر" بخوانيم، آنگاه اين واژه به معناي "لحظه و اندک زمان است". براي نمونه "يه گر" به معناي" يک لحظه" است 2) اگر "گر" را به کسره ي "گ" و تشديد سکون روي "ر" بخوانيم، آنگاه اين واژه به معناي "خوش ذائقه و نوشيدني و ماست دلنشين " است.براي نمونه "آو گر" به معناي "آب زلال" است. 3) اگر "گر" را با فتحه ي "گ" و تشديد سکون "ر" بخوانيم، آنگاه اين واژه به معناي "کچل" است.براي نمونه "آيم گر" به معناي "آدم کچل " است. 4) اگر "گر" را با فتحه ي "گ" و سکون "ر" بخوانيم، آنگاه اين واژه به معناي "نگريستن" است. براي نمونه "آيم يه گر" به معناي فرد يک دنده است. 5) اگر "گر" را با ضمه ي "گ"، فتحه ي چسبان پس از آن و سکون "ر" بخوانيم، آنگاه اين واژه به معناي "گوساله" است. 6) اگر "گر" را با ضمه ي "گ"، فتحه ي چسبان پس از آن و تشديد سکون "ر" بخوانيم، آنگاه اين واژه به معناي "تنور و آتش خانه " است. 7) اگر "گر" را با فتحه ي "گ"، و سکون "ر" بخوانيم، آنگاه اين واژه به معناي "جرعه " است. براي نمونه "گرگر آو" به معناي جرعه جرعه ي آب است.

برگرفته از لکستان

 

محمد رشیدیان سیکه وندی بازدید : 715 دوشنبه 07 اردیبهشت 1394 نظرات (1)

چند کلمه ناب لکی


چنانجه در معنی و مفهم این کلمات ناب لکی امروز و ایرانی قدیم بنگرید نخستین نکته ای که به نظر می رسد چرا گویشوران  زبان فارسی امروزی ( که متاسفانه در همه جا جانشین زبان پارسی باستان معرفی شده است در صورتی که از سایر زبان های ایرانی ضعیف تر است و با استفاده بسیار زیاد از لغات  عربی ضعف خود را پوشش داده است ) بدون تمایل به زبان های دیگر ایرانی مانند کوردی ،لوری،تاتی ، پشتو ، لکی ، گیلکی و . . .  هر جا که لغت کم داشته اند رفته اند سراغ زبان عربی ! در زیر چد نمونه  از این کلمات را می اوریم  به امید روزی که بالاخره فرهنگستان زبان و ادبیات پارسی به جای نشستن و فکرکردن! و لغت ساختن ! از لغات سایر زبان های ایرانی استفاده نماید چنانجه در قدیم استفاده می شده است.

 

ئالئ شت   āleŝt

عوض کردن، دادوستد

در واژه نامه چراغ هدایت واژه " آلش " به معنی عوض و بدل آمده است :

طالب آملی گوید :

صد جان بدل به یک نگه گرم می کنم

گرچه چشم نیم مست تو راضی به آلش است.

( چراغ هدایت ص 1004 ونیز ر.ک فرهنگ واژه گان کردی و لری ص 12 )

 

ئه ذ  ar

در لکی بسیار پرکاربرد است و به معنای اگر است. این واژه به همین شکل که صورت تخفیف یافته ای از" آگر "تلقی می شود در  فارسی به کرار آمده است :

شاه می گوید : ای مردک برنج بدانه خوری ؟ گفت : آوخ !

گفت : من نیز خورم ئه ر بو "اگر باشد"

( مقالات شمس تبریزی، به تصحیح موحد ج 2: 79 ص 632

 

ئه ژ   

معادل حرف اضافه " از" در زبان فارسی++

در بیتی از باباطاهر آمده است :

گر ئه ژ (از) آ و نهی ایوانی ئه ژگل

به پرجنبش کری و انوشه و ول

( به نقل از کتاب جستاری چند در فرهنگ ایران، ص 269 )

البته کاربرد این واژه در شعر باباطاهر چندان غریب نیست چه آنکه اصولا باباطاهر خود لک زبان بوده است در ضمن گمان می رود در لغاتی مانند زن ،روز،زیر که امروز در لکی  ژن ،روژ وژیر بوده باشند در اصل به همین شکل بوده اند  اما در طی چند قرن تسلط اعراب برایران به علت نبودن حرف ژ در زبان عربی تغییر یافته اند

 

ئه سئ ر   aser

در لکی به معنای اشک چشم است، در فرهنگ عمید مقلوب این واژه به شکل ارس ars  و به همین معنا آمده است و بیت ذیل نیز به عنوان شاهد ذکر شده است :

ز آهم بود یک شراره درخش

اَرَس را بود اَرس من مایه بخش

( فرهنگ عمید ص 104 )

 ئثمهaime

ئثمهدر گویش لکی منادا است  ( به کسر الف و میم و تلفظ حرف ی به صورت خفیف : eame  ) این لغت در اشعار شاعران قرون 5 و6  بخصوص خاقانی بسیار به کار رفته است :

آشنا سیمرغ وار اندر جهان نایافت شد

ایمه از سیمرغ بگذر کاشنا نایافت تر

( دیوان خاقانی، ص 886، ایضا نزهه المجالس ص 628)

خاقانی می گوید یافتن دوست نیز همچون یافتن سیمرغ کم پیدا شد، " ای من " از پیدا کردن سیمرغ درگذر که پیدا کردن دوست از آن هم سخت تر است. مجیز بیلقانی هم دربیتی می گوید :

گفتم که : تو در خدمت او خوش هستی

گفت : ایمه کرام خوش، تو نیز این گویی ؟!

( نزهمه المجالس ، ص 896)

این بیت برخلاف تمامی معانی که از آن شده است حاصل گفتگوی دو شخص نیست بلکه بحث و جدل یک شخص است با دل خویش در مصرع اول شخص به دل خویش می گوید تو در خدمت و ملازمت فلان شخص، خوش می گذرانی. در مصرع دوم دل جواب می دهد : ای من ! کدام خوشی، تو هم اینطور فکر می کنی !

اما آقای دکتر ریاحی، لغت ایمه را به سهو این گونه توضیح می دهد : « ایمه ظاهرا به فتح اول، ادات استفهام توام با تعجب و نفرت و انکار و تمسخر است ضدزهی، خویش، آفرین، درست برابر معنی ای بابا، در زبان محاوره و آی زکی، در لهجه برخی از عوام » ( نزهه المجالس، ص 628)

اما با دقت در لغت ایمه مشخص می شود که بر خلاف نظر ایشان این واژه باید منادا یا ضمیر اشاره به شخص باشد ومعنای ضدزهی یا خوشا از آن استفهام نمی شود.

در ادامه آقای ریاحی می نویسند :

« فرهنگ نویسان معنی دقیق این تعبیر را درنیافته اند. در برهان قاطع ( و به پیروی از او در فرهنگ های دیگر ) برای این کلمه سه معنی آورده اند 1- اکنون این دم 2- هرزه و یاوه و بیهوده 3- اینچنین و همچنین. دکتر معین در حاشیه برهان آن را ضمیر اشاره و برابر با ایما درپارسی باستان و ایم در پهلوی و به معنی این دانسته است. از سه معنی که فرهنگ نویسان آورده اند فقط معنی دوم نزدیک به معنی صحیح کلمه است »  ( نزهه المجالس ، ص 628 )

دراین رابطه ذکر چند مطلب لازم است :

1- همچنان که پیش تر گفته شد، لغت ایمه نمی تواند به معنای تکفر و نهی و ضدزهی باشد بنابراین نظر دکتر ریاحی که معنای دوم را صحیح پنداشته است مردود است

2- نکته قابل توجه دراین مطلب، نظر استاد معین است، ایشان نزدیک ترین معنا را مورد نظر قرار داده اند. این مساله از چند جهت قابل توجه است :

الف : استاد معین ایمه را ضمیر اشاره دانسته اند و با توجه به این که ایمه اشاره به خویش است تا حدی نظر ایشان می تواند صحیح باشد

ب : استاد ریشه این لغت را در پهلوی و فارسی باستان جستجو کرده اند که اشاره درستی است. اگرچه استاد با همه ژرف نگری دچار ســــهو شده و آن را به معنای " این " گرفته اند، اما چنانچه گفته شد " ایمه " به معنی " ای من " ( خطاب قرار دادن خویش ) است که این خطای  استاد باز باز می گردد به تمرکز گرایی که در چند دهه اخیر گریبانگیر جامعه درس خوانده ! ما زاگرس نشینان بویژه لک زبانان شده است بطوریکه دانش جویان ادبیات این خطه به جای برداشتن پروژ ه های بعضا تکراری می توانند در این ضمینه تبادل اطلاعات کرده و به اساتید کمک کنند نه اینکه مدارک تحصیلی اشان را قاب کرده و خدا حا فظ

چند مثال زیر به فهم موضوع کمک می کند :

 

غلط گفتم، ایمه کدام آشنایان

که هیچ آشنایی ریایی نبینم

( دیوان خاقانی،ص293، ایضا نرهه المجالس ص 628)

 

ایمه دوران چو من آسیمه سر است

نسبت جور به دوران چه کنم

( دیوان خاقانی،ص251، ایضا نزهه المجالس ص 628 )

 

ایمه جوابشان چه دهم که زبان چرخ

موتوا بغیظکم نه بس آمد جوابشان

( دیوان خاقانی ص329، ایضا نزهه المجالس ص 628)

 

آشنا سیمرغ وار اندر جهان نایافت شد

ایمه ازسیمرغ بگذر کاشانه نایافت تر ( خاقانی )

 

ایمه جهان و خلق جهان دیده ای که چیست

ده مرغ نیمسوخته در یک نشیمن است

( دیوان خاقانی، ص329، ایضا نزهه المجالس، ص628 )

 

ایمه ازاین خاک تیره فام که برخاست

تا که نه در پای پیل ممتحن افتاد

( دیوان مجیر بیلقانی ص 27، ایضا نزهه المجالس ص 628 )

 

عدوت چون تو تواند شد ایمه او سگ کیست

که حیله جوید و از گربه شیر نرسازد ( دیوان مجیر بیلقانی، ص 53 )

 

سیمرغ فرغم که نه دانه خورد نه آب

ایمه ! چه داند، نه بچه مرغ دینه ام ؟ ( دیوان مجیر بیلقانی ص274 )

 

ایمه چه زهره دارد سیمرغ عزلتی گو

پیش هزار عیسی یک سم خر فرستد ( دیوان مجیر بیلقانی ، ص 301 )

 

ایمه! نه بغداد شیشه گران است

بهر گلاب طرب سرای صفاهان ( خاقان ص 355 )

 

ونیز :

ایمه، حکم کردیم ترا حکمی دیدور !  ( متون تفسیری، چاپ پیام نور ص 18)

 

 

با سپاس از بابک هوریا


 

محمد رشیدیان سیکه وندی بازدید : 101 دوشنبه 31 فروردین 1394 نظرات (0)

جشن اردیبهشتگان؛

اردیبهشت روز از اردیبهشت ماه، برابر با دوم اردیبهشت گاهنامه امروزی.
اردیبهشتگان، یا گلستان جشن؛ از جملهٔ جشنهای دوازدگانهٔ سال ایران باستان بوده است و از شمار جشن‌های آتش است. روز سوم از هر ماه باستانی به نام اردیبهشت می‌باشد و بر اساس گاهشماری امروزین، دوم اردیبهشت خورشیدی، برابر با جشن اردیبهشت‌گان است.
"ابوریحان بیرونی" درباره این جشن می نویسد: (اردیبهشت ماه؛ روز سوم آن اردی بهشت است و آن عیدی است که اردیبهشتگان نام دارد برای اینکه هردو نام با هم متفق شده. اردی بهشت به معنی بهترین راستی است؛ بعضی گفته اند به معنای منتهای خیر و خوبی است. اردیبهشت ایزد آتش و نور است و این دو با او همپیوندی دارد و خداوند او را به این کار موکل کرده و نیز ماموریت داده است علل و امراض را به یاری ادویه و اغذیه زائل کند و صدق را از کذب و حق را از باطل تمیز دهد.)

"خلف تبریزی" آورده که: (در این روز نیک است به معبد و آتشکده رفتن و از پادشاهان حاجت خود خواستن و به جنگ و کارزار شدن.)

ایرانیان از هزاران سال پیش در روز جشن اردیبهشتگان، لباس سپید رنگ می‌پوشیدند که نمایانگر پاکیزگی است. زمان برگزاری جشن اردیبهشتگان (دوم اردیبهشت) از سویی دیگر همزمان است با زمانی که در بسیاری از جایهای ایران، گلها شکوفا شده‌اند. از این رهگذر، این جشن به گونه ای جشن گلها نیز بدل شد؛ جشنی که اکنون در هلند و بسیاری کشورهای دیگر نیز کمابیش همزمان با جشن اردیبهشتگان برگزار می‌شود.

در روزگار باستان در هنگام این جشن، شهریاران بار عام می دادند و موبد موبدان آیینی را که رواک (رایج) بوده در پیشگاه پادشاه برگزار می کرد و همه را اندرز می گفت. سران هر گروه به پادشاه شناسانده می شدند و هنرمندان پاداش می گرفتند.
اردیبهشتگان از جشنهای آتش است؛ و آتش نماد فروزان بودن، به سوی بالا رفتن و پاک بودن و پاک کردن است.
بر پایه گاهنامه کنونی که شش ماه اول سال را 31 روز شمار کرده و یک روز به‌ فروردین ماه افزوده اند؛ جشن اردیبهشتگان در دوم اردیبهشت برگزار می‌شود. سومین یشت از اوستا (ارديبهشت يشت)؛ به نام همین امشاسپند است. پیام این جشن به مردمان، راستی پیشه کردن و در پاکی زیستن است.
امروزه زرتشتیان در اردیبهشتگان، با رفتن به آدریانها (آتشکده ها)، روبروی روشنایی می ایستند و با سرایش اردیبهشت یشت ، خداوند جان و خرد را ستایش می کنند و اشویی (راستی و هنجار درست) را به یکدیگر سفارش می‌نمایند.

محمد رشیدیان سیکه وندی بازدید : 101 دوشنبه 31 فروردین 1394 نظرات (1)

در میان زرتشتیان تعدد زوجات مرسوم نیست.انها یک زن بیشتر نمی گیرند.بی وفایی نسبت به پیمان زناشویی هم تقریبا دیده نمی شودو فحشاء در بین زنان پارسی وجود ندارد.

پروفسور جکسون

 

محمد رشیدیان سیکه وندی بازدید : 115 دوشنبه 31 فروردین 1394 نظرات (0)

ارتش در ایران باستان

واژه ارتش، از واژه اوستایی "رثه ایشتر" بمعنی "بر گردونه ایستاده" برگرفته شده است که به سپاهیان و جنگاوران گفته میشده است. پسان این واژه در زبان پهلوی به گونه "ارتخشتار" آمده و امروز بگونه ارتش بکار می رود.
نخستین گاهِ تاریخی که در ایران زمین ارتش پدید آمد دقیقا مشخص نیست. در استوره ها و گفتارهای باستانی از لشگرها و جنگجویان بسیار سخن بمیان می آید: در روزگار پادشاهان کیانی و پیشدادیان و از پهلوانان و دلیران بسیار سخن آمده است. در شاهنامه فردوسی بسیاری از ان نبردها و جنگاوریها و دلیریها به نگارگری کشیده شده اند.
اما نخستین گواه دانشیِ نوشته شده که از ارتش منظم و توانمند در ایران باستان در دست داریم بر می گردد به 556 سال پیش از زایش مسیح؛ روزگاری که کورش بزرگ ارتش سراسری ایران باستان را بنیاد نهاد. پیش از آن؛ همانگونه که از سنگ نگاره ها پیداست، هر گروهی از مردمان ایران دارای ارتشی منطقه ای بوده اند، همچون سپاه ماد، پارس، و ..... اما در روزگار کورش این سپاههای منطقه ای در کالبد یک ارتش بزر و منظم بهم پیوستند و در سایه دلاوری و کاردانی و توانایی این ارتش بود که مرزهای ایران بزرگ تا سده ها از دست درازی بیگانگان بدور ماند.
کهنترین واژه ای که از ارتش و سپاه در دست داریم؛ واژه مادی "سپاده" به معنی سپاه است که در سنگنوشته بیستون در نام یکی از اسپهبدان؛ "تَخمَه سپاده"؛ آمده است.
در زبان پارسی باستان نیز به واژه "کاره" بر می خوریم که هم برای سپاه و هم برای "مردم" بکار رفته است.
ایرانیان نخستین مردمی بودند که از آتش افروختن در بالای برجها و چهارتاقی ها، برای آگاه ساختن سپاهیان خودی از آفند (=حمله) دشمن سود جستند. در حقیقت گونه ای تلگراف ساخته بودند که آتش در آن کار علائم را میکرد. یکی از گواههایی که در این زمینه برجای مانده، فرستادن خبر چیرگی ایرانیان بر آتن است، که از آبخست (=جزیره) سیکلاد به آبخست سارد در زمانی کوتاه فرستاده شد. هنوز ویرانه های برخی از این چهارتاقی های آتشدان ؛ بیشتر در جنوب ایران؛ بر روی بلندیها و کوهها برجای مانده است.
ایرانیان از دیرباز نفت را میشناختند، این واژه در اوستا بگونۀ "نپتا" آمده است. از آن برای افروختن چراغ و در درمان بیماریهای پوستی سود میجستند. اما بجز از این دو، ایرانیان دریافته بودند که از نفت میتوان جنگ افزار ساخت. در تاریخ به گروهی از سپاهیان بنام "نپتان" بر میخوریم که نفت انداز بوده اند، یعنی تیرها را به قیر و نفت آغشته و آتش میزدند و بسوی دشمن می افکندند. دیگر آنکه ؛ آنان آمیزه ای از قیر طبیعی و نفت و گوگرد و موادی دیگر را در خمهای بزرگ ریخته با منجنیق بسوی دشمن پرتاب میکردند. پروپیکوس، تاریخ نگار یونانی سده ششم، از روغنی بنام روغن مادها نام میبرد که آتش زده شده بسوی دشمن پرتاب میشد و در روی آب افروخته می ماند و کشتیهای دشمن را به آتش می کشید.
این همان ماده ایست که پس از یورش اسکندر گجستک به ایران، با سپاهیان او از ایران به یونان رفت و امروز اروپاییان آنرا بنام آتش یونانی میخوانند و هنوز از رازهای آن سر در نیاورده اند.
در ارتش هخامنشی، سپهی بنا سپاه جاویدان ؛ دربرگیرنده ده هزار سپاهی بود که با در دید آوردن شمار مردمان آن روزگار، لشگری بس بزرگ بشمار می آمد، اینان سپاه آماده باش ایران بودند. از آن روی به آنان جاویدان می گفتند که با جانباختن هر سرباز، بیدرنگ دیگری جای او را میگرفت. فرمانده سپاه جاویدان ؛ فرمانده همه سپاه ایران شمرده میشد.
استرابون گفته است که ارتشیان ایران باستان از بیست سالگی تا پنجاه سالگی در ارتش می ماندند و پس از آن بازنشسته میشدند. او میگوید که بیشتر شاهزادگان و درباریان نیز همانند دیگر مردم در ارتش آموزش میدیدند و میبایست همه ورزشهای زمان، ساختن ابزار و تیراندازی و نیزه پرانی می آموختند و در جایهای سخت و راههای دشوار و دراز آموخته و ورزیده میشدند، و بالاتر از هرچیز، به آنان راستی و راستگویی آموخته میشد.
نخستین مردمانی که از گردونه و ارابه در ارتش سود بردند ایرانیان بودند. دیرینگی این کاربرد به زمای بس درازتر از هخامنشیان می رسد و هانگونه که دیدیم در زبان اوستایی نیز کاربردی بهمین معنی داشته است. یکی از این ارابه های جنگی "ارابه داس دار" بوده است. این ارابه از هر سو نیزه ها و تیغه های داس مانند داشته است که نوک آنها در سوهای گوناگون خمیده بود. هر چیزی سر راه این ارابه می آمد تکه تکه و نابود میشد. دیگر، گردونه هایی بود که هشت گاومیش آنرا می کشیدند. این ارابه ها دروقع گونه ای تانک باستانی را به تصویر می کشیدند.
جنگ افزارها و زره های ایرانی نیز نشان و ویژگیهای خود را داشته اند. همانند "اکیناکه"؛ شمشیرهای کوتاه هخامنشی که به کمر آویخته میشد. کمانهای ایرانی و سپرها، گرزها و نیزه ها.
نخستین پادگان سربازان یا همان پادگانهای نظام وظیفه در ایران در زمان داریوش بزرگ ساخته شد. در این پادگانها فرزندان همه ایرانیان از شاه و دستور (وزیر) و مردمان کوی و برزن آموزش سپاهیگری و جنکاوری می دیدند تا بتوانند از ایران زمین نگاهبانی کنند.
با ساخت راهها و جاده های بزرگ در روزگار هخامنشی، و بنیاد نهادن چاپارخانه ها که نخستین گونۀ پُست بودند؛ پیکهای شاهی هر زمان پیامها را در زودترین زمان به دورترین مرزها می رساندند. هرودوت تاریخ نگار یونانی می گوید: "هیچ جنبنده ای را نمیتوان یافت که زودتر و چالاکتر و تیزروتر از چاپارها راه بپیماید."
ایرانیان در هنگام جنگ با خود پسته میبرده اند که هم خوراکی است نیروزا و هم نگاهداری آن آسان است، همچنین هنگام آسودن؛ سپرهای خود را بر آتش مینهاده اند و آرد خمیر شده و گوشت بر روی سپرهای خود میپخته اند.
در ایران باستان افزون بر نیروی زمینی؛ نیروی دریایی توانمندی نیز بود که سه گروه کشتی داشته است. شمار این کشتیها در زمان خشیارشا تا چهارهزار بوده است.
ایرانیان پیش از هر جنگ، نخست نقشه جنگی کشیده و سپهداران آن را بررسی مینمودند، کاری که در جهان نیز رواک گردید و تا امروز نیز از همان شیوه ایرانیان باستان سود برده میشود.
بردن درفش(پرچم) در جنگها نیز، از نوآوریهای ایرانیان بوده است، هم از آنروی که بخشهی گوناگون سپاه را در کارزار بشناسند و هم از آن دید که در برابر سپاه دشمن شکوه و توانمندی سپاه ایرانزمین را بازنمایانند.
سرچشمه ها:
1. تاریخ تمدن؛ ویل دورانت
2. تاریخ ایران دوره هخامنشیان؛ ایلیا گریشویچ، ترجمه مرتضی ثاقب فر، انتشارات جامی، 1385
3. میراث باستانی ایران، ریچارد نلسون فرای. ترجمه مسعود رجب نیا. انتشارات علمی و فرهنگی . 1383.

محمد رشیدیان سیکه وندی بازدید : 251 سه شنبه 11 فروردین 1394 نظرات (0)

سید حشمت الله موسوی متولد سال ۱۳۴۳ در منطقه ی خاوه شمالی از توابع دلفان است. ایشان دارای مدرک کارشناسی ارشد رشته ی دبیری ادبیات فارسی است و بعد از ۳۰ سال تدریس به خاطر علاقه به تدریس هم اکنون مدرس دانشگاه و دبیر آموزش و پرورش است.

 

این نویسنده در گفتگو با خبرنگار نسیم درباره کتاب ” گویش لکی ” گفت : حدود ۲۸ سال زحمت کشیدم زیرا تک تک واژه های لکی را با کتاب های زبانشناسی تطبیق داده و آنچه همسان بوده اند استخراج نمودم ، هر کدام از واژه های این کتاب سند و ارجاع باستانی معتبر دارند، نام دیگر این کتاب که بر روی جلد نیز آمده است ” بررسی تطبیقی گویش لکی با زبانهای باستانی”است.

 

به گفته این محقق کتاب مورد بحث ارزش زبانشناسی ، تبارشناسی و دانشگاهی دارد.

 

کتاب بعدی این مؤلف هزار سال گمگشتگی است که نویسنده با تحقیقات مستند و دلایل بسیاری ادعا نموده است باباطاهر شاعر بزرگ اواخر سده چهارم و اواسط سده پنجم هجری لک زبان بوده و اصالتی دلفانی دارد.

 

مؤلف درباره این کتاب اظهار داشت : کتاب “هزارسال گمگشتگی” یا “باباطاهرشاعری لک زبان از دیار دلفان” موضوع پایان نامه ی کارشناسی ارشدم بوده است و در آن موقع متوجه شدم از هزار سال پیش که باباطاهر چشم از جهان بر بسته است تاکنون اصالت و هویتش گم شده است ، کنجکاو شدم روی این مسئله کار کنم و این کار نیز چهار سال زحمت در پی داشت.

 

تحقیقات مفصل مؤلف نشان داده همه ی گروه های مختلفی که ادعای تصاحب باباطاهر را دارند از جمله همدانی ها ، لرهای لرستان خودمان ، لرهای بختیاری ، لک های مازندران و تاجیکستانی ها ادعایشان بی اساس است و زبان باباطاهر ، سبک سخن وی ، همراهانی که با نام لکی همراهش بوده اند ، معشوقه ی وی ، مرام و عقیده ی وی ، تحقیقات محققین خارجی و برخی تحقیقات داخلی به ویژه اشعار یافته شده از شاعر در موزه قونیه ی ترکیه و دهها دلایل و قرائن دیگر که همگی در ضمن کتاب آمده اند، نشان می دهد باباطاهر اصالتی لک از دیار دلفان دارد.

 

باباطاهر معروف به باباطاهر عریان ، عارف ، شاعر و دوبیتی سرای اواخر سده چهارم و اواسط سده پنجم هجری ایران و معاصر طغرل بیک سلجوقی بوده است. بابا لقبی بوده که به پیروان وارسته می‌داده‌اند و عریان به دلیل بریدن وی از تعلقات دنیوی بوده است.

 

هرکدام از کتاب های مذکور با تیراژ ۵ هزار جلد منتشر شده اند و مرکز پخش آنها کتاب فروشی دانش نورآباد دلفان است.

محمد رشیدیان سیکه وندی بازدید : 87 چهارشنبه 05 فروردین 1394 نظرات (0)

شاید کمتر کسی تصور کنه که پشت این اصطلاح بسیار رایج هم داستانی وجود داره و همونطور که امیرقلی امینی نویسندهء کتاب «داستان امثال» گفته اصولاً هیچ جمله و عبارتی بصورت ضرب المثل درنیامده مگر آنکه ماجرایی برآن گذشته باشد.

داستان:
« اولین خط تلگراف در ایران در زمان ناصرالدین شاه بین قصر گلستان و باغ لاله زار کشیده شد و پس از آن بود که خطوط تلگراف به ایالات و ولایات ایران نیز ادامه یافت و بین تهران و شهرهای دیگر ارتباط تلگرافی برقرار شد. بسیاری مردم پس از افتتاح تلگراف خانه در تهران باور نمیکردند که بتوان از شهری به شهر دیگر پیام فرستاد. مهمتر آنکه افراد بیسواد و خرافاتی به وجود ارواح و شیاطین در سیمهای تلگراف معتقد بودند و مردم را از مخابرات تلگرافی نهی میکردند. بهمین دلیل هم تا مدتها و علیرغم تشویق دولت برای ارسال مطالب مهم و فوری از طریق تلگراف،‌ همچنان بسیاری از مردم زیر بار استفاده از تلگراف نمیرفتند.
سرانجام وزیر تلگراف وقت، علیقلی خان مخبرالدوله، فکری به ذهنش رسید و با اجازهء شاه به مردم اجازه داد که یکی دو روز بصورت مجانی از تلگراف استفاده کنند و با دوستان و اقوام خود در سایر شهرها ارتباط برقرار کنند شاید که سرانجام باور کنند که تلگراف مفید است.
مردم ازدحام کردند و سیل مخابرات به ولایات روانه شد.
هرکس هر چه در دل داشت از سلام و تعارف و احوال پرسی و گله و شوخی و جدی مخابره کرد.
پس از چند روز که دولت به مقصود خود رسید،‌ مخبرالدوله دستور داد بر سردر تلگرافخانه بنویسند که «از امروز به بعد حرف مفت قبول نمیشود. (کتاب چنتهء درویش جلد اول صفحه ۳۲۳)» و مردم برای هر کلمه مبلغی باید پرداخت کنند.
از آن روز به بعد که صحبت پول بمیان آمد و حرف مفت از درجهء‌ اعتبار ساقط شد، مطالب تلگرافی بیش از پیش فشرده و مختصر شد.
در ارتباط با ایجاز در متون تلگرافی ماجرایی گفته میشود که به یکی از ادارات شهرستان سولده (در مازندران) اعتبار سوخت زمستانی در موعد مقرر حواله نشده بود و رییس اداره برای خلاصه گویی به آمل مخابره کرده بود که «آمل. ادارهء... سولده سوخت» و دریافت کنندگان تلگراف خیال کرده بودند که شهر سولده دچار حریق شده و قصد داشتند نیروهای آتش نشانی بفرستند.
دلیل اینکه کم کم متون تلگرافی بصورت معماگونه و رمزی درآمد همین بهایی بود که برای هر کلمه باید پرداخت میشد و دیگر حرف مفت نمیشد مخابره کرد.
از آن روز به بعد اصطلاح حرف مفت بین مردم و برای اشاره به حرفی که بدون تأمل زده میشود و یا بی ارزش است رایج شد.

محمد رشیدیان سیکه وندی بازدید : 91 چهارشنبه 05 فروردین 1394 نظرات (0)

سـروده ها و سـخـنـان اشـوزرتـشـت در نـسـک گـاتـها از بـخـش اشـتـودگـاتـا. سـروده نـهـم:

١٢۵- ای اهورا؛ این را از تو می پرسم براستی به من بگوی که چگونه هستی خود را در انجام آیین پاک با همه ی وجدان و توانم پیشکش به کسی که دانش و دانایی میآموزد کنم؟. ای مزدا؛ درباره خشترای ارجمند که باره نگرش است و در پرتو اشا و اندیشه پاک من به جایگاه تو سرای روشنایی جای خواهم گزید.(هات٤٤بند٩).
خشترا = شهریور. کردار نیک. نیروی مینویی و خواست اهورایی.
اشا = راستی و درستی و پاکی. راه راستینی. هنجارهستی و نظم کیهانی.

١٢٦- ای هستی بخش؛ پرسشی از تو دارم که خواستارم آنرا بر من آشکار سازی. براستی از آیین الهام بخش خود که برای مردمان جهان بهترین چیز است مرا آگاه ساز. آیینی که با اشا همگام بوده و به پیشرفت جهان هستی کمک میکند و در پرتو آرمیتی کارهای ما به سوی راستی رهنمود خواهد شد. ای مزدا؛ بر این پایه من آرزو میکنم دانش من به سوی تو گرایش پیدا کند.(هات٤٤بند١٠).
اشا = راستی و درستی و پاکی. راه راستینی. هنجارهستی و نظم کیهانی.
آرمیتی = سپندارمز = پاکدلی و یکرنگی. فداکاری و باورمندی. آرامش.

١٢٧- ای اهورا، از تو می پرسم براستی به من بگوی چگونه آرمئیتی در دل کسانی که آیین تو برایشان نمایان شده جای خواهد گرفت؟ ای مزدا؛ برای گفتن آیین تو من همچون نخستین آموزگار شناخته شده ام براین پایه دوست و دشمن را هم خواهم شناخت.(هات٤٤بند١١).
آرمیتی = سپندارمز = پاکدلی و یکرنگی. فداکاری و باورمندی. آرامش.

١٢٨- ای هستی بخش؛ پرسشی از تو دارم و خواستارم براستی آنرا بر من نمایان کنی. چه کسی هواخواه راستی و پیرو دروغ است؟ آیا با آنان سخنی هست؟ به کدام سو روی آورم بدی دیده و رنج کشیده یا آنان که خود بدکار و زشت کردارند؟ آن دروغ پرستانی که براستی خود را در برابر بخشایش تو قرار میدهند آیا چنین نیست که این مردم مانند زشت کرداران و بدکاران می اندیشند؟.(هات٤٤بند١٢).

 

محمد رشیدیان سیکه وندی بازدید : 105 چهارشنبه 05 فروردین 1394 نظرات (0)

فرودٌگ و راه و رسم میهمان‌نوازی زرتشتیان
در گاهشمار زرتشتی نخستین ماه سال و نوزدهمین روز هر ماه فروردین نام دارد و روز فروردین از ماه فروردین، جشن فروردیگان یا «فرودُگ» نامیده میشود. فروردین یعنی منسوب به «فرورد» یا فروهر روزی است که زرتشتیان به یاد فروهر انسان و به ویژه فروهر درگذشتگان آیین‌هایی را برپا میدارند زیرا باور دارند این روز به فروهرها یا نورانی‌ترین بخش وجود آدمی تعلق دارد.
در اندیشه زرتشتی وجود انسان دربرگیرنده بخشهای مادی و مینویی گوناگونی است که تن، جان، روان، بوی، دین و فروهر نام دارد. فروهر عالی‌ترین و نورانی‌ترین بخش هستی انسان است، نیرویی که با سرچشمه همه نورها، با مزدا پیوند دارد و در واقع شعاعی از آفتاب جهان هستی در انسان است. اصل این جهان هم در حقیقت همان جهان فروشی‌ها است. در بندهشن آمده است که اهورامزدا نخست و پیش از آفرینش جهان مادی، جهان فروهرها را آفرید و همراه با آنان اندیشید که برای نابودی بدی‌ها و کاستی‌های آفرینش، تنها راه این است که فروهرها با صورتی مادی آفریده شوند و با نیروی اهورایی خود برای نابودی دروغ بکوشند.
بنابراین در حقیقت این ماییم که چند روزی میهمان عالم فروشی‌ها هستیم و به رسم میهمان‌نوازی باید میزبانان بزرگوار خود را عزیز و گرامی بداریم. روزهای فروردین از هر ماه، به ویژه روز فروردین از ماه فروردین بهترین زمان برای یادآوری و بزرگداشت فروهرهاست.
زرتشتیان در این روز، بویژه از فروشی‌هایی یاد میکنند که دیگر تنی مادی میهمان ایشان نیست، بنابراین به آرامگاه‌ها میروند و تلاش میکنند با نیایش، دادودهش و بوی خوش میوه، خوراک‌ها و کندری که بر آتش می‌سوزد، هدیه‌ای که در حد توان مینویی است، برای فروهرها فراهم کنند.
کسانی که هنوز یک سال از درگذشت خویشاوندشان نگذشته است، سفره‌ای سفید می‌گسترند و جامه سپید بر تن می‌پوشند، با این امید و آرزو که روان فرد درگذشته نیز سپید و پاک از همۀ آلایش‌ها باشد، از موبد سپیدپوش میخواهند با زمزمۀ آفرینگان، بر تمام نیکی‌های گیتی و سرچشمه همه پاکی‌ها آفرین بفرستد و با ایجاد فضایی پر از بوهای خوش، به آرزوی بهشتی سرشار از نور و خوشی برای فرد درگذشته می‌اندیشند.
به همه فروشی‌های پاک و نورانی درود و آفرین باد.
(برگرفته از تارنمای برساد)

محمد رشیدیان سیکه وندی بازدید : 119 چهارشنبه 05 فروردین 1394 نظرات (0)

اشوزرتشت ابرمردی که پیامش همه‌ی مرزهای زمانی و مکانی را در می نوردد:

کشور ایران زمین سالنامه بسیار درخشانی دارد که هویت و شناسه ملی نیرومندی به آن داده است. یکی از ستارگان درخشانی که همواره مسیر حرکت این کشور را روشن ساخته است، اشوزرتشت پیام آور بزرگ ایران زمین است. پیام اشوزرتشت راستی و درستی، مهر و دوستی؛ کار و تلاش، آزادی و گزینش است. اشوزرتشت سرنوشت انسان را از کف اختیار کاهنان و سردمداران دنیوی بدر آورد و در دستهای پرتوان و سازنده‌ی انسا‌نهای راست‌اندیشه و درست‌کردار که جز در برابر پروردگار سر فرود نیاوردند، قرار داد. یکی از ویژگیهای بی‌همتای اشوزرتشت، جهانی اندیشیدن اوست. خدای او که اهورامزدا نام دارد، خدایی است یگانه و برای همه تبارها و نژادها، آفریننده‌ی همه‌ی جهان و جهانیان است و همه خدایان پنداری را رد میکند. اینها نوید دهنده پیدایش ابرمردی است که پیام فرورونده و یکتاپرستی‌اش همه‌ی مرزهای زمانی و مکانی را در نوردیده و وی پرطنین حق‌پرستی‌اش، سده‌ها را پشت‌سر گذاشته است.

اکنون پرسش اینجاست که اشوزرتشت کیست؟
اشوزرتشت میگوید:« ای مزدا همان که تو را با دیده دل نگریستم، با نیروی اندیشه خود دریافتم که تویی سرآغاز و تویی سرانجام و آنگاه تو را به خوبی شناختم ای اهورامزدا که وهومن(اندیشه نیک) به سوی من آمد و از من پرسید، تو کیستی؟ من به او گفتم که منم زرتشت و تا آنجا که در توان دارم دشمن دروغ و نگهبان نیروی راستی خواهم بود»
خداوند از دیدگاه اشوزرتشت، آفریننده‌ی همه چیز است، هم مادی و هم مینوی و او آفریننده‌ی انسان با اراده و آزاد نیز می‌باشد.
بنابراین اشوزرتشت هر مرد و زنی را آزاد و صاحب اختیار میداند که میان نیروی نیک(خیر) و نیروی بد(شر) یکی را برگزیند. همانا سفارش میکند که دانا، سپنتامینو(نیروی نیک) را برمیگزیند تا به پاداش اهورامزدا که بهشت یا سرای نیک است برسد.

اشوزرتشت و ایران:
روشن‌ است که همه ایرانیان و پژوهندگان بر تاثیر و کارایی اشوزرتشت بر کشور ما آگاهند. به‌ویژه در زمان هخامنشیان این تاثیر بسیار آشکار و روشن است که چگونه پادشاهانی با اندیشه، گفتار و کردار نیک چون کوروش و داریوش بزرگ به وجود آمدند. سرداران آزادی و دیندارانی بزرگ، که اینک مرتوگان و انسانها به آنها افتخار میکند. کوروش به بابل و یهودیان آزادی میدهد و حقوق بشر را به جهان ارمغان میکند و داریوش میگوید: «خدای بزرگ است اهورا مزدا که زمین را آفرید، که آسمان را آفرید، که شادی را برای مردمان آفرید. اهورا مزدا این سرزمین را از دشمن، خشکسالی و دروغ دور نگهدارد. و همه‌ی کردار و پیروزیهای من مرهون یاری اهورا مزدا است.
(جمشید انوشیروانی)

محمد رشیدیان سیکه وندی بازدید : 203 دوشنبه 03 فروردین 1394 نظرات (0)

*** نویسندگانی چون پلوتارک و استرابن که در نخستین سده ی میلاد

 

و در دوره ی اشکانیان می زیسته اند ، از گل ها و** لک ها** به

 

عنوان طوایفی قفقازی یاد کرده اند.

 

***مولفان زمان باستان نوشته اند که گل ها و لک ها در جنوب

 

داغستان و در دشت های رود سمور می زیستند (رضا 1380/ص 143)*.

 

*** بعضی از نویسندگان گل ها و لک ها یکی دانسته اند. ایلخوف

 

بر ان است که گل و لک دو قبیله ی جدا از هم نیستند. بلکه در بیان ،

 

نام گل و لک به جای یکدیگر تلفظ شده اند (رضا همان جا ص 143).

 

***پلو تارک به روشنی شرح می دهد که « آمازونکاها در گوشه ای

 

از کوهستان قفقاز سکونت دارند ولی با آلبانیان پیوسته نیستند زیرا گل

 

ها و لک ها در حد فاصل بین آنها زندگی می کنند » (ص 120).

 

***استرابون نیز گفته ی پلوتارک را تأیید کرده و در مورد گل ها و لک ها نوشته است « آمازون ها در کوهستان بالای آلبانیا زندگی می کنند

 

***تئوفانس که پمپه را در لشکرکشی هایش همراهی می کرد و مدتی را در کشور آلبانیا گذرانده است ، می گوید : گلان و لک ها در فاصله ی میان آمازون ها و آلبان ها ساکن اند » (استرابون 1382/ص 21) .

 

***چنان که آمد گل ها و لک ها و لکه ای یاد شده در منابع کهن ارمنی ، دو طایفی از یک قوم قفقازی به شمار آمده اند.

 

***لک به معنی مرد می باشد (مینورسکی 1375/ص 200).

 

محمد رشیدیان سیکه وندی بازدید : 11647 دوشنبه 03 فروردین 1394 نظرات (1)

موشن روژی کریم خون زند گه ای طایفه لک بیه ای جنگی شکس هواردوی و وه گرد مال ماولی دوشمنه دوما میهوایا

گویند روزی کریم خان زند که از طایفه لک بوده است در جنگی شکست می خورد و همراه با خانواده در حال فرار بود و دشمن به دنبالش

 

یه چمه مال و ژن و آیلا بیتی یه کی اه دشمنه لا 

به یک چشم زن و فرزند و بار و بنه را می نگریست و با چشم دیگر دشمنان را

 

یکی اه ژ دوشمنه ل شمشیر تیژیه دسا وه دوما بیتی کریم خون هر موت هه ی کور نوری دس هیز ده! دوشمن دس وردار نوی

یکی از افراد دشمن شمشیر تیز به دست کریم خان را دنبال کرده بود کریم خان وی را خطاب قرار داد ! هان ای پسر(مرد)دست بردار و نیا اما دشمن دست بردار نبود

 

دشمن هتو نوا و گست شمشیر بشینی او کریم خون ،وکیل ئه ی رّاو نیشتو سر دوزیتیا و شمشیر هونه دار نوم کپولک که بیه

دو کوتا و هر کوتی کته یه لا را 

دشمن نزدیک شد(به جلو آمد)و می خواست با شمشیر به کریم خان بزند وکیل به وی فرصت نداد و با چالاکی سرش را کنار زد و چنان بر فرقش زد که دو نیم شد و هر نیمه به طرفی افتاد

 

کریم خان دسه شمشیر ماچ کردیا و  وه لکیا وّت:« تونه مورّین و بختم نمورّی» گه ای گپه ای تاریخ نویسرهیایه

کریم خان دسته شمشیر را بوسید و به زبان لکی گفت: تو می بری و بختم نمی برد که این سخن در تاریخ ثبت گردیده است

یه کی ای بوه شه ل دور کریم خانی ئی گپه وه بیتا وشیاشی:

یکی از شعرای دوره ی کریم خان این سخن را به شعر فارسی در آورده است:

همی رفت و می گفت پژمان به تیغ            تو بری و بختم نبرد،دریغ

تعداد صفحات : 2

درباره ما
نه تو می مانی و نه اندوه و نه هیچیک از مردم این آبادی ... به حباب نگران لب یک رود قسم، و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت، غصه هم می گذرد، آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند ... لحظه ها عریانند. به تن لحظه خود، جامه اندوه مپوشان هرگز.
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    عملکرد نماینده ی کنونی سلسله و دلفان (جناب آقای حجت الله سوری)چقدر برایتان رضایت بخش بوده است؟
    دلیل شما برای حمایت از مذاکرات هسته ای و به نتیجه رسیدن آن چیست
    آمار سایت
  • کل مطالب : 632
  • کل نظرات : 23
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 49
  • آی پی امروز : 11
  • آی پی دیروز : 89
  • بازدید امروز : 22
  • باردید دیروز : 179
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 5
  • بازدید هفته : 22
  • بازدید ماه : 3,208
  • بازدید سال : 27,772
  • بازدید کلی : 379,829