loading...
سروش لکستان
محمد رشیدیان سیکه وندی بازدید : 732 دوشنبه 07 اردیبهشت 1394 نظرات (1)

چند کلمه ناب لکی


چنانجه در معنی و مفهم این کلمات ناب لکی امروز و ایرانی قدیم بنگرید نخستین نکته ای که به نظر می رسد چرا گویشوران  زبان فارسی امروزی ( که متاسفانه در همه جا جانشین زبان پارسی باستان معرفی شده است در صورتی که از سایر زبان های ایرانی ضعیف تر است و با استفاده بسیار زیاد از لغات  عربی ضعف خود را پوشش داده است ) بدون تمایل به زبان های دیگر ایرانی مانند کوردی ،لوری،تاتی ، پشتو ، لکی ، گیلکی و . . .  هر جا که لغت کم داشته اند رفته اند سراغ زبان عربی ! در زیر چد نمونه  از این کلمات را می اوریم  به امید روزی که بالاخره فرهنگستان زبان و ادبیات پارسی به جای نشستن و فکرکردن! و لغت ساختن ! از لغات سایر زبان های ایرانی استفاده نماید چنانجه در قدیم استفاده می شده است.

 

ئالئ شت   āleŝt

عوض کردن، دادوستد

در واژه نامه چراغ هدایت واژه " آلش " به معنی عوض و بدل آمده است :

طالب آملی گوید :

صد جان بدل به یک نگه گرم می کنم

گرچه چشم نیم مست تو راضی به آلش است.

( چراغ هدایت ص 1004 ونیز ر.ک فرهنگ واژه گان کردی و لری ص 12 )

 

ئه ذ  ar

در لکی بسیار پرکاربرد است و به معنای اگر است. این واژه به همین شکل که صورت تخفیف یافته ای از" آگر "تلقی می شود در  فارسی به کرار آمده است :

شاه می گوید : ای مردک برنج بدانه خوری ؟ گفت : آوخ !

گفت : من نیز خورم ئه ر بو "اگر باشد"

( مقالات شمس تبریزی، به تصحیح موحد ج 2: 79 ص 632

 

ئه ژ   

معادل حرف اضافه " از" در زبان فارسی++

در بیتی از باباطاهر آمده است :

گر ئه ژ (از) آ و نهی ایوانی ئه ژگل

به پرجنبش کری و انوشه و ول

( به نقل از کتاب جستاری چند در فرهنگ ایران، ص 269 )

البته کاربرد این واژه در شعر باباطاهر چندان غریب نیست چه آنکه اصولا باباطاهر خود لک زبان بوده است در ضمن گمان می رود در لغاتی مانند زن ،روز،زیر که امروز در لکی  ژن ،روژ وژیر بوده باشند در اصل به همین شکل بوده اند  اما در طی چند قرن تسلط اعراب برایران به علت نبودن حرف ژ در زبان عربی تغییر یافته اند

 

ئه سئ ر   aser

در لکی به معنای اشک چشم است، در فرهنگ عمید مقلوب این واژه به شکل ارس ars  و به همین معنا آمده است و بیت ذیل نیز به عنوان شاهد ذکر شده است :

ز آهم بود یک شراره درخش

اَرَس را بود اَرس من مایه بخش

( فرهنگ عمید ص 104 )

 ئثمهaime

ئثمهدر گویش لکی منادا است  ( به کسر الف و میم و تلفظ حرف ی به صورت خفیف : eame  ) این لغت در اشعار شاعران قرون 5 و6  بخصوص خاقانی بسیار به کار رفته است :

آشنا سیمرغ وار اندر جهان نایافت شد

ایمه از سیمرغ بگذر کاشنا نایافت تر

( دیوان خاقانی، ص 886، ایضا نزهه المجالس ص 628)

خاقانی می گوید یافتن دوست نیز همچون یافتن سیمرغ کم پیدا شد، " ای من " از پیدا کردن سیمرغ درگذر که پیدا کردن دوست از آن هم سخت تر است. مجیز بیلقانی هم دربیتی می گوید :

گفتم که : تو در خدمت او خوش هستی

گفت : ایمه کرام خوش، تو نیز این گویی ؟!

( نزهمه المجالس ، ص 896)

این بیت برخلاف تمامی معانی که از آن شده است حاصل گفتگوی دو شخص نیست بلکه بحث و جدل یک شخص است با دل خویش در مصرع اول شخص به دل خویش می گوید تو در خدمت و ملازمت فلان شخص، خوش می گذرانی. در مصرع دوم دل جواب می دهد : ای من ! کدام خوشی، تو هم اینطور فکر می کنی !

اما آقای دکتر ریاحی، لغت ایمه را به سهو این گونه توضیح می دهد : « ایمه ظاهرا به فتح اول، ادات استفهام توام با تعجب و نفرت و انکار و تمسخر است ضدزهی، خویش، آفرین، درست برابر معنی ای بابا، در زبان محاوره و آی زکی، در لهجه برخی از عوام » ( نزهه المجالس، ص 628)

اما با دقت در لغت ایمه مشخص می شود که بر خلاف نظر ایشان این واژه باید منادا یا ضمیر اشاره به شخص باشد ومعنای ضدزهی یا خوشا از آن استفهام نمی شود.

در ادامه آقای ریاحی می نویسند :

« فرهنگ نویسان معنی دقیق این تعبیر را درنیافته اند. در برهان قاطع ( و به پیروی از او در فرهنگ های دیگر ) برای این کلمه سه معنی آورده اند 1- اکنون این دم 2- هرزه و یاوه و بیهوده 3- اینچنین و همچنین. دکتر معین در حاشیه برهان آن را ضمیر اشاره و برابر با ایما درپارسی باستان و ایم در پهلوی و به معنی این دانسته است. از سه معنی که فرهنگ نویسان آورده اند فقط معنی دوم نزدیک به معنی صحیح کلمه است »  ( نزهه المجالس ، ص 628 )

دراین رابطه ذکر چند مطلب لازم است :

1- همچنان که پیش تر گفته شد، لغت ایمه نمی تواند به معنای تکفر و نهی و ضدزهی باشد بنابراین نظر دکتر ریاحی که معنای دوم را صحیح پنداشته است مردود است

2- نکته قابل توجه دراین مطلب، نظر استاد معین است، ایشان نزدیک ترین معنا را مورد نظر قرار داده اند. این مساله از چند جهت قابل توجه است :

الف : استاد معین ایمه را ضمیر اشاره دانسته اند و با توجه به این که ایمه اشاره به خویش است تا حدی نظر ایشان می تواند صحیح باشد

ب : استاد ریشه این لغت را در پهلوی و فارسی باستان جستجو کرده اند که اشاره درستی است. اگرچه استاد با همه ژرف نگری دچار ســــهو شده و آن را به معنای " این " گرفته اند، اما چنانچه گفته شد " ایمه " به معنی " ای من " ( خطاب قرار دادن خویش ) است که این خطای  استاد باز باز می گردد به تمرکز گرایی که در چند دهه اخیر گریبانگیر جامعه درس خوانده ! ما زاگرس نشینان بویژه لک زبانان شده است بطوریکه دانش جویان ادبیات این خطه به جای برداشتن پروژ ه های بعضا تکراری می توانند در این ضمینه تبادل اطلاعات کرده و به اساتید کمک کنند نه اینکه مدارک تحصیلی اشان را قاب کرده و خدا حا فظ

چند مثال زیر به فهم موضوع کمک می کند :

 

غلط گفتم، ایمه کدام آشنایان

که هیچ آشنایی ریایی نبینم

( دیوان خاقانی،ص293، ایضا نرهه المجالس ص 628)

 

ایمه دوران چو من آسیمه سر است

نسبت جور به دوران چه کنم

( دیوان خاقانی،ص251، ایضا نزهه المجالس ص 628 )

 

ایمه جوابشان چه دهم که زبان چرخ

موتوا بغیظکم نه بس آمد جوابشان

( دیوان خاقانی ص329، ایضا نزهه المجالس ص 628)

 

آشنا سیمرغ وار اندر جهان نایافت شد

ایمه ازسیمرغ بگذر کاشانه نایافت تر ( خاقانی )

 

ایمه جهان و خلق جهان دیده ای که چیست

ده مرغ نیمسوخته در یک نشیمن است

( دیوان خاقانی، ص329، ایضا نزهه المجالس، ص628 )

 

ایمه ازاین خاک تیره فام که برخاست

تا که نه در پای پیل ممتحن افتاد

( دیوان مجیر بیلقانی ص 27، ایضا نزهه المجالس ص 628 )

 

عدوت چون تو تواند شد ایمه او سگ کیست

که حیله جوید و از گربه شیر نرسازد ( دیوان مجیر بیلقانی، ص 53 )

 

سیمرغ فرغم که نه دانه خورد نه آب

ایمه ! چه داند، نه بچه مرغ دینه ام ؟ ( دیوان مجیر بیلقانی ص274 )

 

ایمه چه زهره دارد سیمرغ عزلتی گو

پیش هزار عیسی یک سم خر فرستد ( دیوان مجیر بیلقانی ، ص 301 )

 

ایمه! نه بغداد شیشه گران است

بهر گلاب طرب سرای صفاهان ( خاقان ص 355 )

 

ونیز :

ایمه، حکم کردیم ترا حکمی دیدور !  ( متون تفسیری، چاپ پیام نور ص 18)

 

 

با سپاس از بابک هوریا


 

محمد رشیدیان سیکه وندی بازدید : 11760 دوشنبه 03 فروردین 1394 نظرات (1)

موشن روژی کریم خون زند گه ای طایفه لک بیه ای جنگی شکس هواردوی و وه گرد مال ماولی دوشمنه دوما میهوایا

گویند روزی کریم خان زند که از طایفه لک بوده است در جنگی شکست می خورد و همراه با خانواده در حال فرار بود و دشمن به دنبالش

 

یه چمه مال و ژن و آیلا بیتی یه کی اه دشمنه لا 

به یک چشم زن و فرزند و بار و بنه را می نگریست و با چشم دیگر دشمنان را

 

یکی اه ژ دوشمنه ل شمشیر تیژیه دسا وه دوما بیتی کریم خون هر موت هه ی کور نوری دس هیز ده! دوشمن دس وردار نوی

یکی از افراد دشمن شمشیر تیز به دست کریم خان را دنبال کرده بود کریم خان وی را خطاب قرار داد ! هان ای پسر(مرد)دست بردار و نیا اما دشمن دست بردار نبود

 

دشمن هتو نوا و گست شمشیر بشینی او کریم خون ،وکیل ئه ی رّاو نیشتو سر دوزیتیا و شمشیر هونه دار نوم کپولک که بیه

دو کوتا و هر کوتی کته یه لا را 

دشمن نزدیک شد(به جلو آمد)و می خواست با شمشیر به کریم خان بزند وکیل به وی فرصت نداد و با چالاکی سرش را کنار زد و چنان بر فرقش زد که دو نیم شد و هر نیمه به طرفی افتاد

 

کریم خان دسه شمشیر ماچ کردیا و  وه لکیا وّت:« تونه مورّین و بختم نمورّی» گه ای گپه ای تاریخ نویسرهیایه

کریم خان دسته شمشیر را بوسید و به زبان لکی گفت: تو می بری و بختم نمی برد که این سخن در تاریخ ثبت گردیده است

یه کی ای بوه شه ل دور کریم خانی ئی گپه وه بیتا وشیاشی:

یکی از شعرای دوره ی کریم خان این سخن را به شعر فارسی در آورده است:

همی رفت و می گفت پژمان به تیغ            تو بری و بختم نبرد،دریغ

محمد رشیدیان سیکه وندی بازدید : 414 دوشنبه 03 فروردین 1394 نظرات (0)
رعد و برق

گرٍم هور

girim hurr

تگرگ

تورزیله

turzyLa

آب یخ بسته

آو ه ماسیه

âwa mâsya

ماه پیداست

مونگه ها درا     

mo¢a hâ dirâ

مه است گرگ ما را نخورد

که رکه ره مزیه گورگ مون نه ری

karrkarra mizêa gorgmun narê

ستاره

آساره

âsâra

باد

وا

vâ

ابر

اور

awr

خورشید

هوه ر

huar

باران

وارون

vârân

می شه امروز بریم بیرون؟

ایمرو ماو بچیمن ئه ر کوی؟

Imrrûmâw bichymin ar koê?

بگذار ببینم هواشناسی چی می گه؟

بیلابینم هواشناسی چه موشی

byLâ bynim hâwâshinâsy cha mûshi

اگه هوا خوب باشد بریم نه؟

ارسا بی بچیم نه؟

ar sâ by bichym na?

باشه می ریم

باشد مه چیم

bâshad machym

یعنی الان باید صبر کنیم اخبار بگه؟

ایسکه بوسیم بینم کی اخباره مه ی؟

iska bûsym bynim kê akhbâra mai?

نه می رم از سایت نگاه می کنم

نه مه چم ای سایت سیره مه کم

na machim i sâyt sêra makam

محمد رشیدیان سیکه وندی بازدید : 221 دوشنبه 03 فروردین 1394 نظرات (0)

ــ صبح به خیر

سوته خیر  

suta xir

ــ عصر به خیر 

ایواره ته خیر 

iwara ta xir 

ــ شب به خیر  

شو ته خیر 

shu ta xir

ــ خدانگهدار 

خدا ته دیار سرا بو  

xuda ta dyâr sarâ bû

ــ مرد 

پیا  

pêâ

ــ زن 

ژن  

zhan

ــ دوشیزه-دختر 

 دت 

dit 

ــ شوهر 

میرده 

shoy

ــ دخترم 

دتم  

ditim

ــ پسرم 

کورم  

korrim

ــ کدام اتوبوس به کنگاور می رود 

کوم اتوبوس وری کنگه وره مه چو  

kum otûbûs viri ka¢avara machû?

ــ آیا کسی اینجا فارسی حرف می زند؟ 

کسی ئه ر ایره وه فارسیا گپه مه ی؟  

kasêar iêra va fârsyâ gapa miê? 

ــ من خیلی لکی بلد نیستم 

مه فره لکی بله ید نیه م  

mi fra laky bilêd nyim

ــ اگه ممکنه یواش تر حرف بزن 

ار ماو یاواش تر گپ به ی 

ar mâw yâwâsh tir gap bi 

این را در زبان لکی چطور می گویند؟ 

یه وه زوون لکیا چوینه موشن؟  

ya va zûn lakyâ chuyna mûshin

ــ اگر ممکنه  تکرارش کن 

ار ماو دوواره بوشتی 

ar mâw dûâra bûshtê

 

محمد رشیدیان سیکه وندی بازدید : 194 دوشنبه 03 فروردین 1394 نظرات (0)

اینجا کجاست؟

ایره کووه؟  

ira k ûa? 

اینجا کوهدشت است

ایره کوی یه شته 

ira koiashta

در کجای ایران واقع است؟

هار چه جای ئه ی ایرون؟  

hâr chi jâê aê iêrun?

در غرب ایران است

ها ر غرب ایرون 

hâr gharb iêrun

چقدر جمعیت دارد؟

چنی   نفوس دیری؟ 

chanê nifûs dêrê?

دویست و پنجاه هزار نفر

دو هیس  پنجا هزار نفر 

duhês panjâ hizar

چند بخش دارد؟

چن  پارچیه ؟ 

?chan pârchiêa

چهار بخش_رومشکان-ترهان-کوهنانی-درب گنبد

چوار پارچیه-رومئشگون-تریون-کورونی-ده ر گومه 

chûâr pârchiêa-rrûmishgon-taryun-kûrony-dargoma

اسم رودخانه هایش را بگو

نوم روئه له بوشتی 

nom rûila bûshtê

یکی سیمره یکی کشکان

یه کی سیمره –یه کی کشکون 

yakê sêmira yakê kashkon

به چه زبانی صحبت می کنند؟

وچه زونیکا گه په مه ن؟ 

va chi zûnikâ gapa man?

به زبان لکی

وه زوون لکیا 

va zûn lakyêâ

به چه اسمی نامیده می شوند

وه بینونه موشن کوویی؟ 

va binona mûshen kûy

لکستانی نامیده می شوند 

وه بینونه موشن لکستانی  

Va binona mûshin lakistâny

محمد رشیدیان سیکه وندی بازدید : 228 دوشنبه 03 فروردین 1394 نظرات (0)

۲زن-کجا می ری؟  

کوه مه چین؟ 

kûa machyn? 

مرد-سر،کار  

وری سه ر کار 

viraê sar kâr

زن-الان که بعدظهره کارت چیه؟  

ایسکه گه نیمرو دومایه کار چیکه؟   

iyska gi nymiru domâêa kar chêka? 

مرد -با یه نفر قرار دارم کارشو بعدازظهر انجام بدم  

قرارمه گه رد یه کی نیایه نیمرو دوما کار بایج میو ری 

qirarma gard yakê nêâêa nymirudumâ kâr bâyj mêu rê

زن-پس برگشتنی  یادت نره نان و روغن و سیب زمینی بگیری   

هنی گه ماینو دوما ئه ی ویر تا نچو نون و روین و سیف خاکیش بسینی 

    hanê gi mâynu dumâ iê vyrtâ nachû nun u ruyn u sêfxâkysh bisyny  

مرد- چشم خانم  

سر چه مه لم  کی وانوه 

sar chamalim kiwânûa 

۱ -الو،کجایی مگه قرار نشد بیای اینجا ؟ 

الو-هاینه ر کو،مه ر قرار نوی باین ارا ایره ؟

alû-hâynar kû mar qirâr nuy bâyn arâ iêra?

۲-منم دارم میام -ترافیکه 

منیش دیرم مام -ری به نونه  

Minysh dirim mâm-rê banuna

۱-هرچه زودتر خودتو برسون عجله دارم   

زویتر وژت برسن عجله دیرم 

Zuytir wzhit birasin ajiLa dirim 

۲-فعلا که ترافیکه-باشه خودمو می رسونم  

ایسکه گه ری بنونه-باشد وژمه مه ره سنم  

isga gi rê banuna -bâshad wizhmmarasinim

۱-منتظرم-زود بیا  

چه مه ریتم - زوی بوری 

chamarêtêm-zuy bûrê

محمد رشیدیان سیکه وندی بازدید : 371 دوشنبه 03 فروردین 1394 نظرات (0)

۱- سلام -چوینی ،خویی   

 silâm-chûyny-xûiy  

    سلام-چطوری،خوبی   

                                        

۲-تو خوه ش بوین -تو چوینی   

  

  Tu xosh buyn-Tu chuyny?

خوش باشید شما چطورید ؟

۱-چیه هونه گرمَ 

                                 Chêa Hona garma  

چرا اینطوری (هوا) گرمه 

۲-فره ،راسی کویی کین ؟ 

                        Fira-râsy koykyn  

خیلی،راستی شما اهل کجائید؟   

۱-مه که نگه وری کم تو چه؟    

          Mi ka¢ avarykim Tu cha? 

   من کنگاوری ام ،شما چی؟ 

۲-مه دری شه ر، ولی مالم ها کرماشون  

                                                                       Mi dirishar-Valy mâlim hâ kirmâshun 

    من دره شهر ی ام اما خونه ام کرمانشاهه  

۱-چه پیشه ی،چه مه کی؟  

chapishay-cha makiy?  

چه شغلی داری چه کاره ای؟ 

۲-قیلی گونج عسل دیرم زنی مه مه چرخنم  

qayli gonj asaL dirim zinay ma macharxinim 

 تعدادی زنبور عسل دارم و زندگی ام را می چرخانم 

۲- هومه چه پیشه ینون؟   

Huma chapishaynon?  

شما چکار ه اید؟

۱-درسه مه م ئه ی دانشگاه  

Darsa mam iy dânishgâ 

     در دانشگاه تدریس می کنم 

۲-بژیای،گیانت آزا  

Bizhyây-gyânit âzâ

زنده باشی،تنت سالم 

۱- مه دی دیرمه، مه ی بچم، فرمونی نیه؟  

Mi dy dêrma mi bichim-Firmoni nya? 

دیگه دیرم شد می خوام برم امری نیست؟

۲-فره خوشال بیم  

Fira khoashaL bym  

 خیلی خوشحال شدم 

۱-منیش،فره ،وه خداته مه سپارم  

Minysh-fra-va xodâ ta maspârim 

منم خیلی،به خدا می سپارمت 

۲-خداته دیار سرا بو 

xodâta dyâr sirâ bû 

خداوند به همراهت

محمد رشیدیان سیکه وندی بازدید : 307 دوشنبه 03 فروردین 1394 نظرات (1)
فارسی سیوندی  لکی
لب لچ لچ
     
کلیه ولک وڵک، گورداڵه  
بینی پت پت
صورت دیم ڒۊ
شکم گدا گێه، له م
مغز مج مه زگ، مڵاج 
گردن مل مل
اشک ارش ئه سر
عدس نیجو نۆژی
     
     
     
     
روسری لچک له چک، نام سه ری
کفش پوزار کڵاش
سوزن چن ده رزه ن، ده رزه ن هه چین
     
(لباس سنتی) شوآل شه وآل
     
لباس رخت ڒه خت،پرتال
نخ پشین هه چین
رختخواب لیی له ی
نهال رده  تۊل
گل ول گوڵ
سنگ ورد کوچێک
سایه نسه ساڒ-نسار
ستاره اسارا آساره
برگ ولگ وه ڵگ
باران واران وارون
برف ورف وه ر
آتش اوئیر آگر
خار تیل
دڒک
قاشق کمچیلو که مچه
آبکش ریسبال آش پاڵن
دیگ تین پاتیل
     
     
جوجه تیغی ژژو سێخ چوڵی،  ژژو
     
داخل ناو نوم
روز روش ڒوژ
اهن آسن آسن
کلید کلیل کلیل
افتادن کت که تن
له شدن تمبیا تومێان
آمدن آمی هه تن
خوردن فاردش                      هواردن
فرو ریختن               رمبیا                     

 رمیا یه

 

محمد رشیدیان سیکه وندی بازدید : 188 یکشنبه 02 فروردین 1394 نظرات (0)

موسیقی در زبان لکی برگرفته از کتاب فرهنگ واژگان لکی کیان:

در زبان لکی، افعال فراوانی همانند زبان فارسی وجود دارد، که گاهی هر فعل سه‌ تا چهار معنی فارسی را در بردارد و قابل صرف در تمام زمان‌های فارسی است و دارای شناسه‌های متفاوت و ضمیرهای متصل به‌فعل‌های گوناگونی می‌باشند، که همین تفاوت شناسه‌ها معنای گوناگونی به‌افعال می‌دهند، و گاه با چیدن فعل از آن با وندهای مختلف ساخت هر کدام معنی خاص خود را می‌گیرند.

 

گاهی در ترکیبات و جملاتِ زبان لکی، افعال قبل از جمله می‌آیند و مانند زبان فارسی نمی‌باشد، که افسار گسیختگی در جمله ایجاد گردد، بلکه جمله معنی کامل خود را دارد، مانند؛ (مایژِم‌اَر سَر: بر روی سر می‌اندازم. بایژِیم‌ار چِیَم: برانداز کنیم و بر چشم اندازیم و...).
بخش حروف لکی

1. در زبان لکی 24 حرف ثابت و اصلی و یک حرف تابعی«ح» که دگرگون شده از فارسی و حرف «خ» بدل گشته و حرف «ذال» اوستایی با واژه بسیار کم وجود دارد، که عبارتند از «آ-ب-ب-پ-ت-ج-چ-ح-خ-د-ذ-ز-ر-ژ-س-ش-ف- ق-ک-گ-ل-میم- نون-و- ه-ی» که مجموعاً بیست و شش حرف می‌باشند. حرف «ر» به‌دو صورت ساده و بدون لرزش زبانی و زود ادا و با لرزش مشدد وجود دارد. گاهی حرف «واو» به‌سه شکل و حرف «لام» به‌دو شکل رقیق و زود ادا (لام لکی) و به‌سیاق فارسی ادا می‌شود.

2. حرف «ح» در لکی به‌خودی خود وجود ندارد، بلکه به‌پیروی از زبان فارسی (مُئلک1 moælæk) در آن تعدادی واژه که ابتدا شروع به‌حرف «خ» فارسی می‌شوند، در لکی به‌«ح» تبدیل می‌گردند، همانند «خشک: حشک، خُنک: حُنِک، خوردن: حواردِن، خوابیدن: حویَتِن، خالی: حالی، خمیر: حَمیر، حوین: خوین، و...». هم‌چنان که در زبان پارسی، تشابهاتی مانند؛ «هوبخت: خوشبخت. هونامی: خوش‌نامی، هوشَه: خوشه) دیده می‌شود.

3. حرف«ذ» چندین واژه انگشت‌شمار بیشتر ندارد، که آن هم بازمانده از اوستا می‌باشد، همانند؛ «ذُما: داماد، ذانستِن: دانستن، ذُخ: یَخ».

4. بیشتر واژه‌های لکی برگرد حروف «آ- ج- چ- خ- د-ر- ژ- س-ق-ک- گ- م- هـ » می‌گردنند.

5. حروف عربی «ط-ظ- ص- ض-ع - غ- ث» به‌طور مطلق وجود ندارد. اگر هم گاهی در نوشته‌های لکی دیده شود، علتش اشتباه و کم اطلاّعی نویسندگان لک می‌باشد و امیدوارم این فرهنگ‌واژه بتواند، این ناهمگونی را از پیش پای بردارد.

وجه مشترک این زبان به‌زبان کردی، از هر زبانی بیشتر می‌باشد، زیرا هم‌ریشگی و خویشاوندی آنان بسیار نزدیک به‌هم - به‌علت همزادی از زبان اوستا و پهلوی اشکانی- می‌باشد، که یونانیان آن را «زاگرتی» می‌گفتند.

هر چند به‌زعم برخی: لکی زیر مجموعه‌ی زبان کردی می‌باشد، زیرا حرف «ل» از لری و حرف «ک» از کردی گرفته شده، ولی این مقوله، بسیار اشتباه و ناآگاهانه و از روی ناآشنایی می‌باشد. واقعیت آریایی بودن کردها و لک‌ها بحث دیگری می‌طلبد و خارج از بحث زبان‌شناسی است، چرا که زبان‌ها در طول تاریخ دچار دگردیسی شده‌اند.

6. حرف «ر» به‌دو صورت مشدت یا نیمه‌مشدت، مانند؛ «لَرّ: لاغر» و به‌سیاق فارسی مانند؛ «سَر» در لفظ ادا می‌گردد.

7. حرف «ل» به‌دو صورت لام لکی نرم که زبان بیشتر بر روی کام گسترده می‌گردد، مانند؛ ( پَلْ: پرّ، مَلْ: پرنده» و به‌سیاق فارسی (گُل) در لفظ ادا می‌گردد.

8. گاهی حرف «ز» در لکی به‌حرف «ژ» بدل می‌گردد، مانند؛ (وازِن= واژِن= موازنه کردن.

9. گاهی حرف «کاف» به‌حرف «قاف» بدل می‌گردد، مانند؛ (کاخیا: خشکیده و بی‌رمق گشته= قاخیا)

 منبع کتاب فرهنگ واژگان لکی کیان

محمد رشیدیان سیکه وندی بازدید : 4486 یکشنبه 02 فروردین 1394 نظرات (0)

نامهای اوستایی در زبان لکی: بختیار منصوری

رو به مرد کردم گفتم به لکی بگو این آتش را روشن کن. گفت چرا؟ گفتم بگو تا جواب دقیقی بهت بدم. گفت:"ائ آگره گیس ده". گفتم در کلام تو گیس چه معنی داد. گفت:روشن. گفتم اگر گیسا در واژه ی اوستایی به معنی گیتی یا جهان آمده دلیلش این است که در باور اوستایی جهان آتش است نور. و ما یادگار این فرهنگ کهنیم. آیا تا کنون فکر کرده بودی گیسیا یعنی روشنایی، مرد بهت زده نگریست و لبخندی زد و ...

 

با شادمانی وارد اداره ی ثبت احوال شدم،شلوغ بود،نوبت گرفتم و نشستم. هنوز روی صندلی ننشستم که کسی سلامم کرد،کاک شاهو بود با همان لباس کردی تر تمیزش وشال محکم بسته به کمر. گفتم دو قلوها خوبند؟ همین چند روز پیش صاحب دو تا پسر دوقلو شده بود و من هم صاحب یک دختر ناز.گفتم برای گرفتن شناسنامه آمدی؟گفت: آره.گفتم اسمشونو چی گذاشتی؟گفت:آکو و سرکو.

نوبتش قبل از من بود شناسنامه ها را گرفت و رفت.مدتی گذشت.نوبت که به من رسید خانمی که متولی اینکار بودگفت:اسمشو چی میخوای بذاری؟ گفتم گیسیا .کتابی را باز کرد و گفت چنین اسمی نداریم.در ضمن معنیش چیست؟ آقایی بغل دستش بود گفت:یک اسم قدیمیست که بیشتر میان ما لکها رواج دارد.حالا منسوخ شده و به معنی گیس سیاه یا همان موی بلنداست.ضمن اینکه به حرفهایش گوش میکردم کتاب را هم نگاه میکردم. وا‍‍ژه ای مشابه گیسیا بود اما گیسیا نبود. گیسا و جلویش این گونه توضیح داده بود "یک واژه ی اوستاییست به معنی گیتی،جهان..." رو به مرد کردم گفتم به لکی بگو این آتش را روشن کن. گفت چرا؟ گفتم بگو تا جواب دقیقی بهت بدم. گفت:"ائ آگره گیس ده". گفتم در کلام تو گیس چه معنی داد. گفت:روشن. گفتم اگر گیسا در واژه ی اوستایی به معنی گیتی یا جهان آمده دلیلش این است که در باور اوستایی جهان آتش است نور. و ما یادگار این فرهنگ کهنیم.

آیا تا کنون فکر کرده بودی گیسیا یعنی روشنایی، مرد بهت زده نگریست و لبخندی زد. گفت:تا حالا به این فکر نکرده بودم...درخواستی دادم بعد از یک هفته موافقت شد و اسم را وارد کتاب کردیم اما نمی دانم معنایش را هم درست وارد کردند یا نه.راستی چه میشود در حفظ این واژه های باستانی مثل آثار باستانیمان وسواس به خرج دهیم.مگر نه اینکه اینها هم باستانی اند.

محمد رشیدیان سیکه وندی بازدید : 253 یکشنبه 02 فروردین 1394 نظرات (0)

گویش‌وران و زبان شناسانی که بر روی زبان‌های باستانی کار می‌کنند، می‌توانند زبان لکی را مورد مداقه قرار دهند. یکی از راه‌هایی که این گویش‌وران را می‌تواند بر روی زبان لکی به‌فرجام برساند، گفت و گو با پیران کهنسال قوم لک است. با شنیدن واژه‌های اصیل و کهن لکی، می‌توان به‌نتیجه رسید. بی‌هیچ تردیدی این عهده فقط از آنان بر می‌آید. در کنار اینان شاعران و نویسندگان با سرودن و نوشتن می‌توانند، خدمتی بزرگ به‌احیاء زبان لکی کنند، تا این زبان دچار زوال و نیستی نگردد. چه زیبا میگوید حافظ که ...

 نه هر که سر بتراشد قلندری داند    نه هر که آینه سازد سکندری داند

   علی رزم‌آرا در کتاب (جغرافیای نظامی1) خود می‌نویسد: زبان لکی از زبان‌های فارسی قدیم ایران می‌باشد، که به‌علت کوهستانی بودن جایگاه آن مردم، از نفوذ واژه‌های بیگانه محفوظ مانده است.

حمید ایزدپناه می‌گوید: زبان لکی، زبان شعر، بیان حال، عشق، اعتقاد و حماسه می‌باشد.      

علی‌محمد ساکی نیز می‌گوید: زبان‌های لرستان (لکی و لری) خیلی کم‌ واژه‌ی بیگانگان را می‌پذیرند، اگر هم قبول کنند تغییراتی در آن به‌وجود می‌آورند یا نمونه جدید می‌سازند که برای زبان صاحب واژه مفهومی ندارد. (که این حقیر آن را مؤلَک نامیده‌ام، مانند مفروس و معرب).

راویلسون اقرار می‌کند: راز دستیابی به‌کتیبه‌های ایران (بیستون) استفاده از واژه‌های محلی می‌باشد، که همانا مسلماً چیزی جز زبان لکی نیست.

ایرانگردی به‌نام ریچ می‌گوید: لک طایفه‌ای قدیمی و بازمانده واقعی از نژاد آرین می‌باشد.

محمد رشیدیان سیکه وندی بازدید : 194 یکشنبه 02 فروردین 1394 نظرات (0)

علی ایتیوند: هجا ( سیلاب ) که اکنون در آموزش کودکان به آن بخش هم می گوییم از ترکیب یک مصوّت تاسه صامت تشکیل می شود .مصوّت به منزله ی مرکز یا هسته یا محور هجا است وصامت در حکم حاشیه یا دامنه ی آن است.

این که می گوییم مصوّت مرکز هجاست بدین سبب است که اوّلاً موجودیت هجا بستگی به وجود مصوّت دارد.زیرا اگر مصوّت ها را از هجا حذف کنیم دیگر هجایی باقی نمی ماند .درصورتی که می توان از یک هجا یک یا دو صامت را حذف کرد ، بدون آنکه لطمه ای به هجا وارد آید.برای مثال اگر در هجای  « barq» صامت های ( r ، q ) حذف شود ؛ هجای  «ba»  بر جای خود باقی است ودر کلمه هایی مثل ( sard – berâkam – baly ) دیده می شود .ولی اگرمصوّت  « a »  حذف شود آنچه می ماند سه صامت مستقل وجدااز یکدیگر است نه یک هجا . دلیل دوم برای این که مصوّت مرکز هجاباشد ، اصل اقتصاد است .زیرا اگر صامت را مرکز هجا قرار دهیم به تعداد صامت ها هجا داریم .مثل همان کلمه ی برف  که اگرصامت های آن مرکز هجا باشد باید آن را سه هجایی به حساب آوریم و این مغایر اصل اقتصاد است  .بنا بر این تعداد هجاهای یک کلمه به تعداد مصوّت های آن است .در هر کلمه یا عبارت هرقدر مصوّت است همان قدر نیز هجا است.  

 مثل :    

kâr ( یک هجا )    

ketâw ( دو هجا )      

berâkam ( سه هجا )     

namimââ (  چهار هجا )

 انواع هجا در زبان لکی

در زبان لکی سه نوع هجا به شکل زیر وجود دارد :

1- صامت + مصوّت (بلند ، کوتاه)        مثل :   me ، to ، se ، cha    

2- صامت + مصوّت(بلند ، کوتاه) +  صامت   مثل :  kâr ، mar ، sar

3- صامت + مصوّت(بلند ، کوتاه)  +  صامت +  صامت     مثل : kârd ، šârd

تمام کلمه ها چه یک هجایی وچه چند هجایی طبق سه فرمول بالا ساخته می شود .

در کلمه های چند هجایی صامت های بین دو مصوّت از یک تا سه صامت متغیّر است :

-  در کلمه ی  (  zonâ) بین دو مصوّت ، یک صامت (  n ) قرار دارد.

-  در کلمه ی  (žinžu) بین دو مصوّت  ،دو صامت (n ، ž ) قرار دارد.

شمار صامت هایی که می توانند به طور متوالی وپی درپی در یک هجا یا مرز دو هجا قراربگیرند ؛ حد اکثرسه صامت است . پشت سر هم آمدن صامت ها یا به عبارتی توالی فوری صامت ها را «  خوشه » می نامیم .بنابراین درکلمه ی «  žonžu»  ( n ، ž ) خوشه ی صامت ها هستند .

در ساختار یک هجا موارد زیربه چشم می خورد :

الف ) صدای اوّل هر هجا لزوماً صامت است .پس در کلمه هایی مانند : 'ura، 'ira و... صدای اوّل  « ' » است وبه صورت  ( ' ) نشان داده شده است . در ضمن به یاد داشته باشیم که در زبان لکی «'  » در اوّل کلمه وجود دارد.

ب ) صدای دوم هر صدا لزوماَ مصوّت است .به عبارت دیگر در زبان لکی هجایی نداریم که با دو صامت یا بیشتر از دو صامت آغاز شود .به همین دلیل از قدیم گفته اند : «ابتدا به ساکن محال است .»  در زبان های دیگرمثل انگلیسی یا فرانسه هجاهایی هست که حتی با سه صامت آغاز می شود.مثل :            ( structure/ ساختار)  یا (strengths / نیروها )  . در همین واژه ی اخیر بک مصوّت و هشت صامت وجود دارد. 

ج) صدای سوم هر هجا نمی خواهد لزوماَ صامت باشد . به این معنی که در لکی دو مصوّت پی در پی درکنار هم می آیند به عبارت دیگر التقای مصوّت ها ممنوع نیست .

د ) در زبان لکی صامت های پایانی هجا هیچگاه بیشتر ازدو صامت نیست یعنی کلمه ای نداریم که به 3 صامت ختم شود .در این زمینه موارد استثنایی وجود دارد که آن ها نیز هیچکدام لکی نیستند .بلکه از زبان های بیگانه وارد شده اند و عاریتی هستند مثل :

 Aleksandr/ aleksânder     

Eidz / eydz    

Lustr / lustr    

Fulks / fulks  

Tambr/  tambr

صداهای زبان لکی

ویژگی های صداهای زبان لکی

<!--[if !supportLists]-->·       <!--[endif]-->زبان لکی دارای 50 صدا ( واج ) است که از این تعداد 29 صامت و 21 مصوت می باشد:

- صامت ها- ( همخوان )- consonant

b

d

k

p

z

g

t

r

l

s

ž

m

j

š

n

č

w

h

q

y

ĺ

gh

ŋ

x

f

ť

v

ĝ

ř

-مصوّت ها-( واکه ) – vowel

مصوت کوتاه

مصوت بلند

a

â

e

û

o

ï

i

é

ö

ü

ô

á

œ

ã

تفاوت اصلی مصوت های کوتاه وبلند در واجگاه ( یا مخرج صوت ) آن هاست .

<!--[if !supportLists]-->·       <!--[endif]-->زبان لکی دارای هفت مصوّت مرکّب  (âo) ، (éo ) ، (ao) ، (â') ، (eâ) ، (ea) ، (âa) نیز   می باشد.

<!--[if !supportLists]-->·       <!--[endif]-->خصوصیّات صامت ها در تقسیم بندی به شرح جدول زیر است :

جدول( 1)

 

لبی

لب ودندانی

دندانی

صفیری

تَفَشی

مرکب

کامی

نرمکامی

بی واک

p

f

t، ť

s

š

č

k

x

واکدار

b ، w

v

d

z

ž

j

g

gh ،q،ĝ

غُنّه

m

 

n ، ŋ

         

جدول (2)

لرزان

کناری

دمشی

نیم مصوت

چاکنای

r ، ř

l ، ĺ

h

y

'

 

ردیف افقی خصوصیت آوایی واج ها را بیان می کندوستون عمودی معمولامخرج صوت (واجگاه)،یعنی محل ادای آن ها در اندام های گفتار که به ترتیب از قسمت پیشین دهان (لب ها) تا قسمت پسین دهان (حنجره )ردیف شده اند.

1-     بی واک ) –خصوصیت واج هایی است که هنگام ادای آن ها تار آواها بی حرکت هستند.

2-     واکدار )- خصوصیت واج هایی است که هنگام ادای آن ها تار آواها به لرزه در می آیند.این لرزه را می توان با دست بر روی گلو حس کرد.

3-     غُنّه ) یا خیشومی خصوصیت واج هایی است که از راه بینی تلفّظ می شوندودر عین حال واکدار هم هستند.

4-   صفیری )- خصوصیت صامت هایی است که هنگام ادای آن ها آوایی مانند صفیر به گوش می رسد.

5-   تَفَشی )- یا پاشیده به صداهای آب با فشار از سوراخی تنگ شبیه است .

6-   صامت های مرکب) – در حقیقت از دو واج به هم پیوسته تشکیل شده اند : چ از (ت ، ش )- ج از (د ،ژ)

7-  کامی و نرمکامی ) - خصوصیت صامت هایی است که واجگاه آن ها قسمت پسین دهان به نام «نرمکام » قراردارد.

8-   لرزان یا تکریری )- خصوصیت صامت هایی است که هنگام ادای آن سر زبان وپرده کام با جنبش های پیاپی به حرکت در می آید.

9   - کناری)- خصوصیت صامت هایی است که هنگام ادای آن رویه ی زبان به پرده ی کام می جسبد ونفس از کناره های زبان جریان می یابد.

10-  دمشی یانفسی )- خصوصیت واجی است که با فشار هوا ادامی شود و صدای نفس از آن می آید.

11-  نیم مصوت )- صامتی را می گویند که ادای آن به ادای مصوت ( دراینجا) بسیار نزدیک است.

12- چاکنای )- همزه- راکه براثر تنگ شدن یا بسته شدن عضله های گلو (چاکنا) و گذشتن هوا به فشار از آن حاصل می شود و(تلفظ آن درلکی با « ' » یکی است ).

تقسیم بندی بر اساس امتداد پذیر یا امتدادناپذیر بودن :

1-     همه ی مصوت ها امتداد پذیر هستند.

2-     صامت های (x ، ř ، r ، z، ž ، s ، š ، f ، l ، ĺ، m ،  n، ŋ ، v، h ، y) امتداد پذیرهستند.

3-     صامت های ( b، p ،t ،j ، č، d ، ť ،' ، ĝ ،q ،k ،g ) امتدادناپذیرهستند.

از بین حروف الفبای لکی حرف (q) مربوط به زبان عربی است وکلمه هایی که با این حرف نوشته می شوند عربی می باشند یا حداقل لکی نیستند و یا اینکه تغییر آوایی داده اند.

برعکس 8 حرف ( p ، č ، ž،  g ، ř ، ĺ ، ť ) در زبان عربی وجود ندارد.

 توصیف آوایی همخوان ها ( صامت ها )

واجگاه یا محل تولید  صامت یا همخوان نقطه یا محلی از دستگاه گفتار است که در آن صدای مورد نظر تولید می شود.درآواشناسی این نقطه را « مخرج» می گویند.

الف) – همخوان(صامت ) های انفجاری :

1-     صداهای ( b / p ): بست در محل دو لب ایجاد می شود .بدین ترتیب که لب بالا وپایین محکم به یکدیگر چسبیده راه عبور هوا را سد می نما یند.نرمکام به بالا کشیده می شود وبر اثر آن راه عبور هوا از راه بینی نیز مسدود می شود .هوادر پشت لب هافشرده می شود زبان در موقعیت تولید آوای بعدی قرار می گیرد.به مجرد باز شدن لب هاتمام هوای بند آمده به یکبار با فشار بیرون می جهد.

2-     صداهای ( ť / t / d) : بست در محل نوک زبان ودندان های بالا ایجاد می شود .نوک زبان به پشت دندان های بالا می چسبد کناره های زبان به دو طرف کام روی دندان های کناری وصل می شود وبدین طریق راه عبور هوا از دهان مسدود می گردد نرمکام به بالا می رود وراه عبور هوا از بینی مسدود می گردد.هوادر پشت مانع دهانی به صورت فشرده در آمده وبه محض باز شدن انسداد بیرون می جهد.

3-     صداهای ( k / g  ) :  بست در مرکز نرمکام ایجاد می شود.عقب زبان به بالا کشیده شده با چسبیدن به مرکز نرمکام مانع خروج هوا ازراه دهان می گردد.دو کناره ی عقبی زبان به دندان های آسیا متصل می گرددقسمت جلویی زبان آزاد است. نرمکام به بالا کشیده می شود وراه بینی مسدود است .

4-     صدای   ( q  ) : برای تولید عقب زبان به بالا کشیده شده وبه نرمکام می چسبدوراه عبور هوارا می بندد.بلافاصله بعد از رفع انسداد هوا با فشار بیرون می آید.

5-     صدای ( ?  ) : برای تولید عین وهمزه تار آواها محکم به هم چسبیده اند وراه عبور هوا را مسدود کرده اندوبعد از رفع انسداد صدا تولید می شود.

6- صدای (w): بست در محل دو لب ایجاد می شود .بدین ترتیب که لب بالا وپایین محکم به یکدیگر گرد شده ، راه عبور هوا را سد می نما یند.نرمکام به بالا کشیده می شود وبر اثر آن راه عبور هوا از راه بینی نیز مسدود می شود .هوادر پشت لب هافشرده می شود زبان در موقعیت تولید آوای بعدی قرار می گیرد.به مجرد باز شدن لب هاتمام هوای بند آمده به یکبار با فشار بیرون می جهد.

ب ) – همخوان(صامت )  های سایشی :

1- صداهای   ( s /z ) : برای تولید این دوصوت تیغه ی زبان به طرف بالا بلند می شود وکناره های زبان به دیواره ی دندان های کناری بالا می چسبد وراه بینی مسدود می شود وهوا باسایش از وسط زبان خارج می شود.

2- صداهای ( š/ž ) : برای تولید این دوصوت جلوی زبان به بالا می رودودر مقابل لثه ی بالاوجلوی کام قرار می گیرد  وکناره های زبان به بالا می چسند وراه بینی مسدود می شود وهوا باسایش از وسط زبان خارج می شود.

3- صداهای  ( f/ v ) : برای تولید این دوصوت دندان های بالاروی لب پایین قرار می گیرند وراه بینی مسدود می شود وهواباسایش از لای دندان ها ولب پایین خارج می شود.

4- صدای  ( x  ) :برای تولید خ عقب زبان بالا رفته ودر مجاورت زبان کوچک قرار می گیرد در این حال راه بینی مسدود شده است وهوا با سایشی بیرون می آید.

5- صدای ( h  ) : برای تولید این صوت تارهای صوتی به یکدیگر نزدیک می شوندودر فاصله ی اندکی از هم قرارمی گیرند به گونه ای که چاکنای به صورت یک شکاف در می آید در این حال راه بینی مسدود شده است وهوا با سایشی بیرون می آید.

 ج ) – همخوان های انفجاری – سایشی :

صداهای  ( ĵ / č ):برای تولید این دوصوت نوک وتیغه ی زبان به لثه ی بالا می چسبد ووراه عبور هوااز طریق دهان مسدود می شود تیغه ی زبان وقسمت ابتدایی جلو زبان در برابر بخش انتهایی لثه وابتدای سخت کام قرار می گیرد وگذرگاه تنگی به وجود می آورد اطراف زبان به بالا می چسبد وراه بینی مسدود می شود .بعد ابتدا نوک زبان پایین می آیدومقداری از هوا به صورت ناگهانی وبقیه ی هوا با سایش خارج می شود .

د ) همخوان(صامت )  لرزشی ( غلتان ) :

صدای  ( ř / r  ) : نوک زبان به لثه بالا به طور مکرر می چسبد وجدا می شود ودر عین حال که راه بینی مسدود است هوادر پی این زنش های متوالی خارج می شود.

ه ) همخوان(صامت )  های خیشومی :

صدای  ( m  ) : برای تولید این صدا لب ها بسته می شوند . راه بینی باز می ماند وهوا از راه بینی خارج می شود.

صدای ( ŋ n /  ) : برای تولید این صدا نوک زبا ن به لثه ی بالا می چسبد و راه بینی باز می ماند وهوا از راه بینی خارج می شود.

و) همخوان های روان :

صدای  ( ĺ / l ) : برای تولید این صدا نوک زبا ن به لثه ی بالا می چسبد. راه بینی بسته می شود ودو طرف زبان باز می ماند وهوااز دو طرف زبان خارج می شود.

صدای ( y ) : هنگام تولید این صدا هیچ نوع گرفتگی یا تنگی مجرا که عبور هوارا با سایش همراه سازد ،در دهان وجود ندارد واز این حیث شبیه مصوت می باشد.

توصیف آوایی مصوت ها ( واکه ها )

1-     صوت  ( ï ) : هنگام تولید این صداقسمت جلوی زبان به طرف سختکام بالا می رود ودر فاصله ای نسبت به آن قرار می گیرد . نوک زبان آزاد است ودر پشت دندان های پایین قرار می گیرد در این حال فاصله ی دندان های بالا وپایین 2تا3میلیمتراست.

2-     صوت  ( é ) : فاصله ی جلوی زبان وسختکام هنگام تولید این صوت دو برابر فاصله ایست که برای تولید ( I ) لازم است فاصله ی دندان های بالا وپایین حدود 1 سانتیمتر است نوک زبان در پشت دندان های بالا قرار می گیرد نرمکام در موقعیت بالااست وراه هوا از بینی بسته است لب ها به شکل نیم گس

محمد رشیدیان سیکه وندی بازدید : 186 یکشنبه 02 فروردین 1394 نظرات (0)

فرزاد حاتم زاده (هفته نامه سیمره):

* اَمُنَتَ مَنه خاک، خاک خیانت نِمَه کی. یعنی: امانت را به خاک می‌سپارند خاک خیانت نمی‌کنند.

اِنَّ اللَه یَأمُرُکُم أَن تُؤَدوُا الأَماناتِ إِلی أَهلَها(نساء /۸).

همانا خداوند امر کرده است که امانات به صاحبان‌شان برگردد.

ماده‌ی ۶۱۹ قانون مدنی: « امین باید عین مالی را که دریافت کرده است برگرداند.»

 

* ضرد اَر هر جای نوا بگرینی نفه. یعنی: جلو پیشرفت ضرر را هر جا بگیری منفعت است.

* ضرد چینیر دو جا گِل بارا. یعنی: ضرر به نصف آن رسیدی برگرد.

کاربرد: در نکوهش و تقبیح ضرر که امری منفور و مذموم است به کار گیرند.

قواعد فقهی

۱٫ اَلضَّررُ مَنفیٌ: ضرر یابد نفی شود.

۲٫ اَلضَّررُ یُدفَعُ بِقَدرِ الاِمکانِ: ضرر را به قدر امکان باید دفع کرد.

۳٫ لاضَرَر و لا ضِرارَ فِی الاِسلامِ. زیان و زیان رساندن در اسلام وجود ندارد.

ماده ۵۹۵ قانون مدنی: «هرگاه تقسیم متضمن افتادن تمام مال مشترک یا حصّه یک یا چند نفر شرکا از مالیت باشد تقسیم ممنوع است اگرچه شرکا تراضی نمایند.»

* کَریه مان کِردَ، روین. یعنی: کره را به روغن تبدیل کردیم.

نظیر:

چه خواجه علی، چه علی خواجه

کاربرد: هنگامی گویند که عملی انجام گیرد که آثار و نتیجه ای غیر از همان آثار اولیه بر آن  مترتب نباشد و به اصطلاح نتیجه برگشتن به خانه اول باشد.

نظیر:

کی توان کرد ظرف پر را پر . «سنایی»

قاعده این است که: تحصیل حاصل محال است.

ما پی تحصیل یار و یار در دل بوده است        حاصل تحصیل ما تحصیل حاصل بوده است  «شبستری»

بود در ذات حق اندیشه باطل                 محال محض دان تحصیل حاصل               «شبستری»

مصداق این قاعده پرداختن هزینه‌ی دادرسی از طرف دولت در دعاوی است که آن را مصداق «تحصیل حاصل» دانسته‌اند؛ زیرا هزینه‌های دادرسی باز به خزانه‌ی دولت برمی‌گردد.

* اول بِراریت ثابت کَه بعد ادا ارث بِکه. یعنی: اول برادریت را ثابت کن بعد ادعای ارث بکن.

کاربرد: در موردی به کار برند که هیچ رابطه قانونی و شرعی بین مدعی و مورد حق نباشد ولی وی ادعای ذیحق بودن نماید.

ماده‌ی ۸۶۱ قانون مدنی: موجب ارث دو امر است: نسب و سبب. از موجبات ارث اثبات نسب و سبب است.

* کس ارسرقور باوه وژ فاتیه وه پتی نِمی. یعنی: هیچ کس بر سر قبر پدر خود مجانی فاتحه نمی‌فرستد.

کاربرد: جهت اصلاح این تصور اشتباه است که طرف مقابل فکر می‌کند عمل یا چیزی که شخص داده بدون عوض و از باب تبرع است.

نظیر: اسب حضرت عباس هم کاه وجو می‌خواهد.

قاعده این است که: ظاهر عدم تبرع است.

ماده‌ی ۲۶۵ قانون مدنی: «هرکس مالی به دیگری بدهد ظاهر در عدم تبرع است، بنابراین اگر کسی چیزی به دیگری بدهد بدون این که مقروض آن چیز باشد می‌تواند استرداد کند.»

ماده‌ی ۳۳۶ قانون مدنی: هرگاه کسی برحسب امر دیگری اقدام به عملی نماید که عرفاً برای آن عمل اجرتی بوده یا آن شخص عادتاً مهیای آن عمل باشد عامل مستحق اجرت عمل خود خواهد بود مگر معلوم شود که قصد تبرع داشته است.»

* وژمه وژم کرد، خاصمه وژم کرد: خودم بر خودم کردم، خوب کاری برخود روا داشتم.

وَ دَس وُژِم آگر نیامَه قِژ وِژم. یعنی: با دست خودم آتش بر موهای خودم زدم.

کاربرد: در پذیرش و تسلیم به نتایج زیانبار ناشی از عمل خود به کار می‌رود.

نظیر: خودکرده را تدبیر نیست. آتش به دست خویش بر ریش خویش زد.

خودم کردم که لعنت بر خودم باد. چه سازیم درمان خود کرده را.

اگر پرینان است خود رشته‌ای

وگربار خار است خود کِشته‌ای

از ماست که بر ماست.

شنیدم که می‌گفت و خوش می‌گریست            که ای نفس خودکرده را چاره نیست «سعدی»

قاعده این است که: «مَن اَقدَمَ عَلی نَفسِه فَهُو مُلزَم بِه»

کسی که برعلیه خود عملی انجام دهد خود مأخوذ به آن است.

در خیار تأخیر ثمن مستند به ماده ۴۰۵ قانون مدنی: «اگر مشتری ثمن را حاضر کرد که بدهد و بایع از اخذ آن امتناع نمود خیار فسخ نخواهد داشت.»

* میرات هُمسا وه هُمسا مَرَسی. یعنی: میراث همسایه به همسایه می‌رسد.

کاربرد: در تبیین حسن هم جواری به کار می‌رود.

از پیامبر اکرم (ص) نقل است که فرمودند: حضرت جبرئیل (ع) مراد وصیت کرد در حق همسایه تا حدی که گمان کردم میراث به او می‌رسد. در بین قوم لک احترام به همسایه جایگاه ویژه‌ای دارد به طوری که هرگونه بی‌احترامی به همسایه توهین به خود شخصی تلقی می‌گردد. وجود نهاد «هم شفیه» به شرحی که گذشت حکایت از این امر دارد.

* مال گن ریش صوو. یعنی: مال بد بیخ ریش صاحبش.

کاربرد: در جای به کار می‌رود که به کالای فروشنده عیب و ایراد بگیرند و او حاضر به پس گرفتن است و در مقابل ایرادات خریدار این مثل را به کار می‌برد. این مثل می‌تواند اشاره‌ای به حق فسخ در خیار عیب باشد.

* هر که خرویزه هواردی باد پا لرزیژ بنشیتی. یعنی: هر کس خربزه بخورد باید پای لرزش هم بنشیند.

کاربرد: در جای به کار می‌رود که کسی منافع چیزی را می‌خواهد اما حاضر به پرداخت غرامات و خسارات ناشی از آن نیست.

قواعد فقهی:

۱٫ اَلغُرم بِالغُنُم. غرامت بر غنیمت برنده است.

۲٫ اَلنَّقمَهُ بِقَدِرِ النِعمَه:  نقمت به قدر نعمت است.

۳٫ مَن لَهُ اَلغُنمَ فَعَلیهِ الغُرم. هر کسی سود چیزی را می‌برد باید زیان‌های آن را نیز تحمل کند.

ماده‌ی ۶۳۳ قانون مدنی: «امانتگذار باید مخارجی را که امانتدار برای حفظ مال ودیعه کرده است به او بدهد.» ماده‌ی ۶۳۴ قانون مدنی: «هرگاه مال مستلزم مخارجی باشد به عهده امانتگذار است».

ماده‌ی ۶۴۶ قانون مدنی: «مخارج لازمه برای انتفاع از مال عاریه بر عهده مستعیر است».

مفاد قاعده‌ی مذکور تا حدودی با نظریه‌ی خطر «ریسک» شباهت دارد. مطابق نظریه مذکور هر کس دست به کاری بزند که ضرری از آن به غیر وارد شود مطلقا ضامن است چون منافع را می‌برد باید خسارت ناشی از آن را نیز تحمل کند.

* مال اَر مال دری، گیان که اَر گیان نیری. یعنی: مال بر مال فزونی دارد، جان که بر جان فزونی ندارد.

کاربرد: جایی که کسی مال خود را به رخ دیگران می‌کشد و به واسطه فزونی مالش فکر می‌کند که به اصطلاح خونش از دیگران رنگین‌تر است، دیگران در اعتراض به او این مثل را به کار می‌برند.

رواج این مثل در بین این قوم بیانگر اعتقاد عمیق آن‌ها به کرامت انسانی و حق حیات که از حقوق ذاتی، یکسان و انتقال ناپذیر انسان‌هاست که هم‌اکنون پایه صلح، آزادی و عدالت را در جهان تشکیل می‌دهد.

* بِرایمان برای مامله مان جیای. یعنی: برادریمان سر جایش باقی است ولی در معامله جدای از هم دیگریم.

کاربرد: برای توجیه در پرهیز از رودروایسی در معامله است.

نظیر: حساب حساب است، کاکا برادر. برادریمان سر جایش بزغاله یکی صد صنار.

همانند: تُعاشِروا کَالاِخوان، تُعاملوا کالاَجانب: مثل برادر با هم‌دیگر معاشرت داشته باشید و مثل بیگانه معامله کنید. «حدیث نبوی»

این مثل اشاره‌ای است به اصل هوشیاری و چانه‌زنی در معاملات بازرگانی و برخلاف قراردادهای بیمه‌ای است که اصل حُسن نیت Utomost Good faith بر آن‌ها حاکم است.

* هر کی تنیا بچو وَ قاضی راضیَ مایا. یعنی: هر کس تنها به قاضی رود راضی برمی‌گردد.

کاربرد: هنگامی به کار می‌رود که کسی به تنهایی و یک طرفه به نزد داور و قاضی می‌رود و پیروز میدان می‌شود.

نظیر: شاد باشد هر که سوی داوران تنها شود.

در تاریکی رقصیدن (to dance it he dark)

هر آن کس کو رود تنها به قاضی

ز قاضی خرم آید گشته راضی «عطار»

به فیروزی خود دلاور شده است

همانا که تنها به داور شده است «نظامی»

این مثل ناظر به «اصل تناظر» در آیین دادرسی است. این اصل ترجمه‌ی contradictor در زبان فرانسه است.

حق به من گفته است هان ای دادور                           مشنو از خصمی تو بی خصم دگر

تا نیاید هر دو خصم اندر«حضور»                                             حق نیاید پیش حاکم در ظهور

خضم تنها گر برآورد صد نفیر                                           هان و هان بی‌خصم قول او مگیر «مولوی»

واژه‌ی «حضور» که مولوی به کار برده بهتر این اصل مهم دادرسی را تبیین می‌کند. حرمت نداشتن اصل حضور به گونه‌ای نهلیسم حقوقی می‌انجامد. نامی که بر وضعیت حقوق روسیه پس از انقلاب ۱۹۱۷ نهاده‌اند. ویژگی‌های این نهلیسم عبارت بود از: زاید تلقی شدن حقوق، فقدان قاعده حقوقی مشخص، ترجیح رسیدگی‌های اداری – سیاسی بر رسیدگی مبتنی بر آیین دادرسی در دادگاه (جعفری تبار، ۱۳۸۸، ۱۱۷)

* وا حال خوینی شوو باتیه مله را. یعنی: وای بر خونی که یک شب از میان آن بگذرد.

کاربرد: در موقعی گویند که در رسیدگی به امری مهم و حیاتی تعلل و قصور ورزند. این مثل بیانگر یکی از اصول مهم آیین دادرسی کیفری تحت عنوان «اصل سرعت» است که مدلول آن را در ماده ۴۰ قانون آئین دادرسی کیفری چنین می‌خوانیم: دادرسان و قضات تحقیق مکلف‌اند اقدامات فوری برای رسیدگی از امحای آثار و علایم جرم به عمل آورده و در تحصیل و جمع آوری اسباب و دلایل جرم به هیچ وجه نباید تأخیر نمایند.»

مجازات گناهکار یا تعقیب و دستگیری او باید به موقع انجام شود. تأخیر در آن معمولاً موجب می‌شود عدالت درست اجرا نشود.

* ریش اِ گرو نیاین. یعنی: محاسن و ریش را گرو و ضامن قرار دادن.

کاربرد: ریش سمبل اعتبار، حیثیت و شرف است.

ریش گرو گذاشتن در میان قوم لک یکی از اقسام تأمین است. این رسم توسط قانونگذار مورد حمایت قرار گرفته است. بند ۱ ماده‌ی ۱۳۲ قانون آیین دادرسی کیفری ۱۳۷۸ التزام به حضور با قول شرف را یکی از اقسام قرار تأمین ذکر کرده است.

* مه راضی تو راضی، گور پدر قاضی. یعنی: من راضی تو راضی گور پدر قاضی.

کاربرد: طرفین اختلاف در محترم شمردن اراده ی خود در حل منازعات بدان تمسک می‌جویند. این مثل ردپایی از ایده‌ی«عدالت ترمیمی» و مدیریت کردن اختلافات خود و عدم مداخله بیش از حد دولت در منازعات بین طرفین است.

مقاله «اختلاف به مثابه دارایی» نیل کریستی بنیان عدالت ترمیمی را پایه‌ریزی می‌کند. مفهوم و مسأله عدالت در امور کیفری دچار سرنوشت پیچیده‌ای شده است. در حالی که در نیمه‌ی دوم قرن هفدهم میلادی تلاش تئوریک برای سپردن عدالت کیفری به دست دولت با مخاطرات عمده‌ای روبه‌رو بوده است، اکنون از نیمه‌ی دوم قرن بیستم کوشش‌های بسیاری از باز پس گیری آن از دولت صورت می‌پذیرد. از دهه‌ی هفتاد قرن گذشته تاکنون شاهد تلاش‌های مجدانه نظریه پردازان و عملگرایان برای بازپس‌گیری سرزمینی‌های از دست رفته عدالت کیفری و اعاده‌ی آن به صاحبان و ذی نفعان اصلی می‌باشیم.

تأکید نیل کریستی بر ضرورت احیای روابط میان فردی، انتخاب فرایند «گفت و گو» برای شناخت و درک اختلاف‌ها، پرهیز از حرفه‌ای‌گری در فهم و اجرای عدالت در امور کیفری، ضرورت مشارکت بزه دیدگان، بزهکاران و اعضای جامعه‌ی محلی در حل و فصل اختلاف (جرم)، تلاش برای جبران خسارات و ضرر و زیان بزه دیده و به رسمیت شناختن اختلاف‌ها به عنوان یک سوخت و منبع تغذیه اجتماعی، بنیانی از اندیشه‌هایی را پی‌ ریخته است که در اندک مدتی تحت عنوان عدالت ترمیمی مطرح شده است. الغاگرایی و تلقی کردن طرفین دعوا به عنوان، «سهامداران اصلی عدالت» برآیند گذر از عدالت «سزادهنده» به عدالت ترمیمی است.

* کارباد بینه دَس کار بِلیا. یعنی: کار را باید به کاردان سپرد.

کاربرد: در رعایت تخصص به کار می رود.

نظیر: هر کسی را بهر کاری ساختند.

این مثل حکایت از اصل «خویشکاری» دارد. خویشکاری عدالت است و مبنای تفکیک قوا و رعایت صلاحیت در محاکم است.

* نان اگرد کور بَرخدا ماوین که. یعنی: نان را با کور بخور و خداوند را معاون او قرار بده .

نظیر: کلاو وژت بکه قاضی. یعنی: کلاه خودت را قاضی کن.

کاربرد: در رعایت عدالت به کار رود.

این مثل تجلیگاه قاعده طلایی «نُصح» است. یعنی: آن چه را برای خود می‌پسندی برای دیگران  نیز بپسند و آن چه را برای خود نمی‌پسندی برای دیگران نیز مپسند.

یاد دارم ز پیر دانشمند

تو هم از من به یاد دار این پند

هرچه بر نفس خویش نپسندی                                  نیز بر نفس دیگران  مپسند «سعدی»

آن چه نپسندی به خود ای شیخ دین                                               چو پسندی با برادر ای امین «مولوی»

هر آن چیز کانت نیامد پسند                             تن دوست و دشمن بدان در مبند  «فردوسی»

همان خواه بیگانه و خویش را                                    که خواهی روان و تن خویش را «اسدی»

نظیر:  اَحبَبَ لِلنّاسِ ماتَحَب لِنَفسِک. دوست بدار برای مردم آن چه را برای خودت دوست داری. «حدیث نبوی»

ابدء بنفسک: از خودت آغاز کن. .

چنین است که کانت می گوید: «براساس اصلی عمل کنید که بخواهد آن اصل به قانونی عام و جهان شمول تبدیل گردد».

امیر سخن و امیرمؤمنان حضرت علی(ع) چه حکیمانه میفرماید: «یا بنی اجعل نفسک میزاناً فیما بینک و بین غیرک…» «نهج البلاغه»

* دیوار حاشا بِلنَ. دیوار حاشا بلند است.

انکار به منزله حصار یا سپر محکمی است که شخص در پناه آن محفوظ می‌ماند، مطلبی را به گردن کسی که منکر صرف است ثابت نمودن مشکل و دشوار است.

قاعده این است: «نافی را نفی کافی است»

* دز نگرفته پادشایه. یعنی: دزد نگرفته پادشاه (سالار) است.

کاربرد: جایی که کسی دلیل مقتضی برعلیه مظنون ندارد اگرچه در عالم ثبوت ادعای او درست باشد ولی نمی‌تواند در عالم اثبات دلیل محکم ارائه دهد.

این مثل بیانگر اصل «قانونمندی اتهامات» است؛ قاعده Habeas corpous به معنای «وجودت از بلایا مصون باشد» در حقوق جزا به رعایت اصل قانونی بودن یا قانونمندی اتهام تعبیر شده  است، براساس این قاعده متهم حق دارد بدون هیچ محدودیتی، نسبت به بازداشت خود و یا غیرقانونی بودن آن به دادگاه شکایت کند و آزادی خود را خواستار شود. قانون «ها به آس کورپوس» در سال ۱۶۷۹ در زمان شارل دوم مورد تصویب قرار گرفت.

* ناویه نوش، دیه بپوش. یعنی: ندیده نگو، دیده را بپوش.

کاربرد: صفت ستار العیوبی راتوصیه می‌کند.

این مثل جلوه‌ای است از سیاست کیفری ستر و عفاف در اسلام کما این که در داستان ماعز ابن مالک که نزد پیغمبر اقرار به زنا کرد، پیغمر عظیم الشأن اسلام سعی بر سرپوش نهادن و انصراف مقّر داشت. این مثل اشاره‌ای به اصل برائت نیز دارد.

* وه رُوا وتان کی شادته؟ وِت: دمم. یعنی: به روباه گفتند شاهدت کیست؟ گفت: دمم.

کاربرد: باور عامه بر این است که در معاملات و منازعات گواه و شاهد خودی چندان اعتبار ندارد. کنایه از شخصی که در اثبات دعوی خود کسی را که در آن دعوی شریک و ذینفع  است یا یکی  از اقوام یا دوستان صمیمی خود را شاهد قرار دهد.

تو دعوا کنی و هم تو باشی گواه                               چنین مرد دانش ندارد روا  «فردوسی»

این مثل اشاره به «جرح گواه» دارد و آن عبارت است از: فقدان یکی از شرایطی که قانون برای شاهد مقرر کرده است و از ناحیه طرفین دعوا صورت می‌گیرد.

* تا روا گِست قواله باری پوسونه مل آور دیر. یعنی تا روباه خواست قباله (نوعی سند) بیاورد پوست  از سرش کندند.

کاربرد: در مقام روا داشتن ستم قضایی و تعجیل در مجازات و عدم توجه به ادله به کار می‌رود. این مثل جلوه ای است از تأکید بر قانونی بودن مجازات.

اصل ۳۶ قانون اساسی مقرر می‌دارد: «حکم به مجازات و اجرای آن باید تنها از طریق دادگاه صالح وبه موجب قانون باشد».

* اول بچش بعد بوش بی خوایه. یعنی: اول بچش بعد بگو بی‌نمک است.

کاربرد: هشداری است در جهت امساک از پیش‌داوری و شتاب‌زدگی در قضاوت متأسفانه آثار این پیش‌داوری به نحو مشهودی در سلوک رفتاری اکثر ما نمایان است به طوری که قبل از چشیدن غذا دست به نمک شده و آن را آغشته به نمک می‌کنیم و این یکی از علایم پیش‌داوری ساختاری در قضاوت افراد است.

* مَلَه گلا خوشه. یعنی: پرندگان وحشی همراه گروه خود ارج و منزلت دارند.

کاربرد: جهت هشدار دادن از تک روی در اجتماع به کار می‌رود.

این مثل ردپایی است از گرایش به سوسیالیسم و تعاون اجتماعی در بین این قوم و پرهیز ار فردگرایی و تک‌روی در زندگی اجتماعی. آثار این روحیه جمع‌گرایی در تمام سطوح زندگی این قوم هویدا است. ضرب‌المثل «مال برا بَر آنویه»: مال برادر تقسیم نشده و مشاع در استفاده است؛ بیانگر روحیه‌ی این قوم در گرایش به نظام اشتراکی اقتصادی و مالی است.

* مال بَریا و برا وژ شکَ َمَکی. یعنی: مال‌باخته حتا به برادر خود شک می‌کند.

کاربرد: در جایی به کار می‌رود که کسی مورد ظن مال‌باخته قرار گرفته و به این امر اعتراض دارد و اکثراً با این مثل سعی در قانع کردن او در دادن حق دادخواهی به مال‌باخته دارند. تدقیق در این مثل حق دادخواهی را برای افراد به رسمیت می‌شناسد.

در این راستا در اصل ۳۶ قانون اساسی می‌خوانیم: «دادخواهی حق مسلم هر فرد است و هر کس می‌تواند به منظور دادخواهی به دادگاه‌های صالح رجوع نماید، همه‌ی افراد ملت حق دارند این‌گونه دادگاه‌ها در دسترس داشته باشند و هیچ‌کس را نمی‌توان از دادگاهی که به موجب قانون حق مراجعه به آن را دارد منع کرد.»

* کل گیاه سریه ریشی من. یعنی: همه‌ی گیاهان روئیده بر سر یک ریشه‌ایم.

* کل  لکیم برا یکیم. یعنی: همه لک هستم و برادر یک دیگریم.

کاربرد: در مقام تأکید بر وحدت و همبستگی وجودی و اجتماعی به کار می‌رود.

نظیر:

بنی آدم اعضای یک دیگرند                   که در آفرینش ز یک گوهرند

چو عضوی به درد آورد روزگار                                دگر عضو را نماند قرار  «سعدی»

محتوای این مثل تداعی تفکر نظام رواقی در نیمه‌ی دوم قرن چهارم پیش از میلاد به رهبری زنون است. به دیده‌ی آنان، همه‌ی افراد انسانی فرزندان جهان و برادر هم‌دیگرند.

* عیسی و  دینی موسی و  دینی. یعنی: عیسی به دین خود موسی به دین خود.

کاربرد: در مقام احترام به عقیده‌ی دیگران به کار می‌رود.

لَکُم دینَکُم وَلیَ دین(۶/کافرون): دین شما برای شما و دین من برای من.

این مثل بیانگر پذیرش «پلورالیسم» یعنی ثکثرگرایی است. ضرب المثل «ای پنج کِلِکَ چیو یک نِین». یعنی: این پنج انگشت مثل هم نیستند حکایت از پذیرش نظام کثرت دارد.

* وختی تنگته و شوی دات بوش عمو. یعنی: وقتی در مضیقه و تنگنایی شوهر مادرت را عمو صدا کن.

کاربرد: در موقع ضرورت و ناچاری به کار برند.

نظیر:

- در مانده کند کارها از اضطرار خویش.

- در تنگنای قافیه خورشید خر شود.

- به ناپدری زورت نمی‌رسد بگو حاج عمو.

- از روی لاعلاجی به گربه می‌گوید خانم باجی .

از برای مصلحت مرد حکیم                   دم خر را بوسه زد خواندش کریم «مولوی»

چون دفع خمار جز به می‌نتوان کرد

در ده قدحی که الضرورت تبیح «جامی»

قاعده‌ی فقهی:

اَلضَّروراتُ تُبیحُ المَحظُوراتِ.  ضرورت‌ها و ناچاری‌ها ناروا ها را روایی بخشد.

Necessity knows nolaw

سنت آگوستین می‌گوید: نیاز یا ضرورت قانون نمی‌شناسد.

نیاز دیوار آهنی را فرو می‌ریزد.

* خوین ناحق آنمه شاره ری. یعنی: خون ناحق پنهان نمی‌ماند.

کاربرد: در حرمت خون و این که ریختن خون بی‌گناه نهایتاً آشکار و قاتل به مجازات می‌رسد؛ به کار می‌رود.

نظیر:

خون ناحق نخسبد.

آن که کشتستم پی مادون من                                 می‌نداند که نخسبد خون من

خون نخسبد در فتد در هر دلی                               میل جستجو و کشف مشکلی  «مولوی»

* دس خیر بی تی. دست خیرش را بده.

کاربرد: در معاملات بین این قوم از تشریفات عقد بیع و خرید و فروش است که بعد از پایان معامله، طرفین به هم‌دیگر دست می‌دهند و «خیر ببینی» را به هم دیگر می‌گویند و بدین وسیله «قصد و رضای» واقعی خود را بیان و اراده انشایی volontedeclaree اعلام می‌گردد.

*حق آو گل داشتن. یعنی: حق آب و گل داشتن.

کاربرد: باور این قوم بر این است که اگر کسی مدت مدیدی بر روی زمین کار کند بین آن شخص و زمین علقه‌ی ضعیفی از مالکیت ایجاد می‌گردد به طوری که اگر آن شخص درصدد خرید آن ملک برآید خود را مستحق تخفیف در قیمت از ناحیه‌ی فروشنده می‌داند و در مقام محاجه می‌گوید: ما این‌جا حق آب و گل داریم.

فهرست منابع:

۱٫پاتریک، پیترفیتس (۱۳۸۲)، اسطوره شناسی حقوق نوین، ترجمه‌ی محمدعلی نوری، چاپ اول، نشر کتاب‌خانه‌ی گنج دانش؛

۲٫جعفری تبار، دکتر حسن، (۱۳۸۸)، فلسفه‌ی تفسیری حقوق، چاپ اول، ناشر شرکت سهامی انتشار؛‌

۳٫حیاتی، دکتر علی عباس، (۱۳۸۹)، مقدمه‌ی علم حقوق، چاپ سوم، انتشارات میزان؛

۴٫رولان، نوربر(۱۳۸۵۲). انسان‌شناسی حقوقی، ترجمه‌ی امیرنیک پی، چاپ اول، انتشارات جنگل؛

۵٫علی‌زاده، دکتر عبدالرضا (۱۳۸۷)، مبانی رویکرد اجتماعی به حقوق، چاپ اول، انتشارات سمت؛

۶٫کاتوزیان، دکتر ناصر (۱۳۸۵۲). فلسفه حقوق، جلد  اول، چاپ چهارم، ناشر شرکت سهامی انتشار؛

۷٫لوی. برول، هانری (۱۳۸۵)، جامعه‌شناسی حقوق، ترجمه‌ی ابوالفضل قاضی «شریعت پناهی»، چاپ هفتم، انتشارات یزدان؛

۸٫ میرمحمد صادقی، دکترحسین(۱۳۸۸)، مقاله‌ی پلورالیسم حقوقی، مجله‌ی تخصصی دانشگاه علوم اسلامی رضوی، شماره ۱۲

 

محمد رشیدیان سیکه وندی بازدید : 303 یکشنبه 02 فروردین 1394 نظرات (0)

سیمره (محمدحسین آزادبخت): قوم لک یکی از اقوام زاگرس‌نشین است که هم اکنون در یک پراکندگی گسترده با اقوام مجاور خود در هم آمیخته است. قطعاً زیستگاه این قوم از دیرباز تا کنون در زاگرس میانی بوده است. این قوم همانند سایر اقوم زاگرس‌نشین، طی قرن‌های متمادی و مداوم رمه‌های اسب و گله‌های گاو و گوسفند خود را در چراگاه‌های محدودی که در دشت‌های کوچک میان کوهی واقع بوده به چرا وامی‌داشته‌اند، تا به شیوه‌ی کوچ‌‌گری و بر اساس ساختار اقتصادی شبانی در چین‌خوردگی‌های سخت و دشوار زاگرس میانی جا خوش کنند و با جغرافیای زیستگاه خود، کنار بیایند.

 

اسکان قوم لک در زاگرس میانی بسیار طولانی است. استمرار مداوم نوعی زندگی دیرپا باعث گردیده تا میراث‌های معنوی این قوم در یک پیوستگی تاریخی از نسلی به نسل دیگر منتقل شود. انتقال فرهنگِ شفاهی، سینه به سینه باعث گردیده تا مضامینی مختلف موافق با مقتضیات نسل‌ها پخته و پخته‌تر شود و فرهنگِ خاص جامعه‌ی ایلیِ قوم لک با غنای کم‌نظیری شکل بگیرد.
سعی می‌شود در این نوشتار به تعدادی از تک‌بیت‌های مور و هوره که هر کدام نمونه‌های بارزی از شاه‌کارهای ادبیات شفاهی در گویش لکی هستند، پرداخته شود.
همه‌ی این تک‌بیت‌ها با مضامینی متأثر از مرگِ انسانی که درگذشته است، سروده شده‌اند. این ابیات برای ارج نهادن به انسانی است که دیگر در میان همیارانش نیست. همیاری که تا دیروز از حریم چراگاه‌ها، ایل راه‌ها و آبشخورهای ایل دفاع می‌‌کرد. امروز باید اندوه نبودنش را همیارانش فریاد بزنند تا آنانی که می‌خواهند جای او را پر کنند، بدانند عضو مفید جامعه‌ی ایلی بودن، ارج و ارز فراوانی دارد. شاید با شکوه به جای آوردن آیین«پُرس» برای ستودن درگذشته به خاطر تحقیر مرگ بوده است. گاهی در این ستودن‌ها، ابیاتی سروده می‌شود تا همراه با سر دادن آواهای مور و هوره، مرگ انکار شود. آرزوی نامیرایی و جاودانگی از آغاز آفرینش تا کنون برای انسان دغدغه‌ای ازلی و ابدی بوده است. گریز از مرگ و گردن ننهادن به آن سرانجامی نداشته است. انسان به این باور رسیده است که مرگ همزادی است که با او زاده شده است. روزی مرگ، رو در رویش خواهد ایستاد و او را می‌میراند. انسان همواره تلاش کرده تا از این کابوس رهایی یابد. تنها در دنیای خیال بوده که انسان توانسته است بر مرگ ظفر بیابد.
نامیرایی در بسیار از ابیات خیال‌انگیز مور پارادوکس حیرت‌آوری است که زنان ایل در حالی‌‌که در سوگ عزیز از دست رفته‌شان به عزا می‌نشینند و بر گِرد جنازه‌اش شیون می‌کنند، ابیاتی را در هم‌سُرایی‌های مور سر می‌دهند که مضمون آن‌ها ضمن ناباوری مرگ درگذشته نامیرایی و جاودانگی را برای او آرزو می‌کنند.
یکله داران یکله‌ش بمانو
چُوی دارِ آسو هر واش به شانو
yakela dārān yaklaš bemānū
čö dāre āsu har vāš bešānū
تک‌بیت یاد شده از صد‌بیت مویه است که زنان قوم لک در هم‌سُرایی مور برای مرگ عزیز از دست رفته‌شان سر می‌دهند. واژگان و خیال در این تک‌بیت به نحوی هوشمندانه در هم تنیده شده‌اند تا شاه‌کاری در ابیات شفاهی یک قوم شکل بگیرد. این شاه‌کار کلامی با آوای اندوهبار مور هم‌نوا می‌شود تا نگرانیِ عمومیِ بخشی از جامعه‌ی ایلی که به خاطر مرگِ فرد شاخصی عزادار شده است تسلی بیابد.
سراینده‌ی گُم‌نام این تک‌بیت سکون و مرگ را نمی‌پذیرد. آرزو می‌کند قامت یکی یک‌دانه‌‌ها همواره استوار و بادوام در چشم‌گیرترین مکان زندگی ایل همانند درختی در آسو برافراشته باشد. آسو حد فاصل بین زمین و روشنایی آسمان است. آسو به معنی فرازی است که بر همه‌جا اِشراف دارد. آسو مرز بین این‌سو و آن‌سوی یک بلندی است.
درختان آسو، مقاوم‌ترین درختانِ جنگل هستند. درختانِ آسو همواره در مسیر وزش بادها قرار دارند. هنگامی که باد بر سر شاخه‌های درخت می‌وزد آوند‌های چوبیِ تنهِ و شاخه‌های درخت در مقابل فشارهای مداوم بادها دور هم می‌تابند. درختِ آسو به همین خاطر بافت درهم پیچیده و بسیار مقاومی می‌یابد. هیچ هیزم‌شکن با تجربه‌ای درختانِ آسو را برای شکستن انتخاب نمی‌کند.
سراینده‌ی بیت هوشمندانه با اطلاع از عناصر بومی، بحران‌های روحی را با نمادهای ماندگار زیستْ‌بوم خود در هم آمیخته است تا آنانی که یکی یک‌دانه‌هایشان را از دست داده‌اند، سکون و مرگ آنان را نپذیرند. مبادا درگذشتگان از چشم بیفتند. سراینده‌ی بیت آرزو می‌کند شاخص‌ترین افراد، همانند تک درختان آسو در مقابل بادهای مخالف بایستند و همواره تکان بخورند و در افق دید همه‌ی چشم‌ها دیده شوند.
آرزوی نامیرایی و جاودانگی برای نخبگان جامعه‌ی ایلی باید آن‌قدر جذبه داشته باشند تا در یک فرایند پیچیده، فرهنگ ایلی به یاری حامیان ایل بیاید تا آنان را وادارد که ایل هیچ‌گاه از افراد شاخص و نخبه بی‌بهره نماند تا دوباره جامعه، نخبگان خود را بازتولید کند.
چنی چن‌وخته نی‌‌ین دیارت
مر بول‌کو بانان بی‌یه مزارت
čanē čanvaxta niyan deyāret
mar bölkubānān biya mezāret
آدمی از ژرف‌اندیشی سراینده‌ی گم‌نام این تک‌بیت نیز در حیرت می‌ماند. این تک‌بیت هم که برای مور و هوره سروده شده است، در نهایت ایجاز عصاره‌ی روان اجتماعی قومی را در مقابل مرگ عزیز از دست رفته‌اش در خود خلاصه کرده است. این تک‌بیت‌ شاه‌کاری است که جهان پیرامون انسان ایلیاتی را با اشیا و اسطوره‌ها با محیط زندگی‌اش درهم آمیخته و به عالی‌ترین شکل اندوه و تنهایی و نامیرایی انسان را بیان می‌کند. ظاهراً معنی تحت‌لفظی این بیت درباره‌ی ناباوری مرگ عزیزِ از دست‌رفته‌ای است. اما اگر از ابعاد مختلف به تفسیر آن پرداخته شود، ژرف‌اندیشی سراینده‌ی آن آدمی را شگفت‌زده می‌کند. تک‌بیتِ فوق در یادمان عزیز از دست‌رفته‌ای سروده شده که مدتی از مرگش، گذشته است.
سراینده‌ی بیت، برای این‌که اندوهِ نبودن را بزرگ جلوه دهد، واژگان «چَنی» و «چَن» را انتخاب نموده است تا با بیان آنان سنجه‌ی زمان از دست برود و حسرت دیدار در مکانی نامعلوم، گُم شود. واژه‌ی «نی‌ین» به معنی نبودن آن‌قدر قاطع نیست که مفهوم نبودن را القا کند. چون در گویشِ لکی، نی‌ین واژه‌ای است که با تردید هم‌نشین است. نمی‌توان با بیان نی‌ین از بلاتکلیفی بودن یا نبودن، رهایی یافت. بیان این واژه امید موهومی را برمی‌انگیزد تا ناباوری در مرگ، به مخاطب انتقال بیابد. واژه‌ی «دیار» گرچه به معنی دیدار و دیدن است؛ اما دیار به معنی منظرگاه و دیدرس نیز هست. سراینده‌ی این تک‌بیت منظور دیدرس را نیز در نظر داشته است. دیدرس افقی است که شخص در آن رؤیت می‌شود.
سراینده‌ی بیت برای تکمیل فضاسازی واژه‌ی «بانان» را در مصرع دوم به این تصویرسازی ذهنی می‌افزاید. بانان به معنی دشت‌های هموار است. دشت‌هایی که بلند و مرتفع هستند. سراینده‌ی بیت «بان» را برای این برگزیده است تا تجسمی از دیده نشدن در ذهن مخاطب در دشت‌های گسترده شکل بگیرد و هراس از تنهایی و بی‌کسی در دلِ او برانگیخته شود.
سراینده‌ی تک‌بیت پاره‌ی اول را به پایان می‌رساند و پاره‌ی دوم را با واژه‌ی «مر» به معنی مگر آغاز می‌کند. مر آمیخته با شک و گمان و دو دلی است. سراینده‌ی بیت می‌خواهد هم‌چنان احساس تردید مردن و یا نمردن، تداوم داشته باشد.
خاکسترنشین شدن نفرینی با عقوبت بد است. (بویل‌کو) محل تلنبار شدن خاکستر است. در باور این قوم بویل‌کو مکانی بدیمن و شوم است. بویل‌کو خاکستر بازمانده‌ای از آتش است که در حاشیه‌ی زندگی تلنبار شده است. تشبیه هوشمندانه‌ی انسان به آتش روشن در اجاق خانه و مرگ او به خاکستر سرد و همانند انگاشتن انباشتگی خاکستر به خاک‌های گور، ژرف‌اندیشی سراینده‌ی این تک‌بیت را می‌رساند. اوج بازی خیال‌انگیز با اشیا و اماکن در ساختار یک زندگی ایلی که در این تک‌بیت به کار گرفته شده است، هنگامی شکل می‌گیرد که بُویْل‌کو، گوری می‌شود که در مسیر تندبادهایی که در دشت‌های باز و بلند وزیده می‌شود، قرار گرفته است.
لابد توده‌ی نرم خاکستر به تاراج بادها می‌رود و هیچ اثری از گور موهومی در دشت‌های بادخیز باقی نمی‌ماند. سراینده‌ی تک‌بیت برای این‌که مرگ عزیز از دست رفته‌اش را انکار کند، زمین و زمان زیست‌بومش را به گواهی می‌گیرد تا با امیدواری مبهمی به نامیرایی او دل ببندد.
دو نمونه از تک‌بیت مور و هوره در گویش لکی بررسی شد تا سعی شود، جلوه‌هایی متعالی از تفسیر و تبیین انسانی ایلیاتی از جهانی که در آن می‌زیسته است، بیان شود. در این بررسی اجمالی به نمونه‌هایی از روابط پیچیده‌ی احساس و ادراک انسان ایلی که در ادبیات شفاهی بازتاب یافته است، ارجاع داده شد.
مولفه‌های هنری این قوم گر چه در ساختاری اقتصادی و اجتماعی ماقبل توسعه‌یافتگی و صنعتی شکل گرفته است، اما ارزش والای هنری این آثار معنوی، چیزی کمتر از شاه‌کارهای مشابه سایر جوامع بشری ندارند.
چون در این مقاله به خاطر طولانی شدن مطلب نمی‌توانم ده‌ها تک‌بیت هم‌سنگ با ابیات یاد شده را بررسی کنم، ناگزیرم به تعداد اندکی از ابیاتی که به موضوع مقاله‌ام اشاره‌ای گذرا بکنم.
زنان ایل هنگامی که در مراسم پُرسِ عزیزی که با آنان نسبت خونی دارد گرد هم می‌آیند و با هم‌سُرایی اندوه‌باری او را برادر خود می‌دانند. آنان مرگ را برای نازنین برادرشان روا نمی‌دارند. حتا اگر او در بسترِ مرگ به حالت احتضار باشد. اگر نازنین برادرشان چشم بر جهان هستی ببندد و خود را به مرگ تسلیم کند، مردن او را خوابی معمولی و همیشگی می‌دانند. برایش نازْبالشِ نرمی می‌طلبند تا سر بر بالین بنهد.
برالم چاتی گلالاوه سی ناز بالش بنن وخت خاوه سی
بر نازنین برادرم چه می‌گذرد؟ که این چنین اشک در چشمانشان حلقه زده است. نازْبالش زیر سرش بگذارید هنگام خوابیدنش فرا رسیده است.
تلقی کردن مرگ با خواب مضمون بسیاری از ابیات مور و هوره است. سرایندگان این ابیات گر چه این تک‌‌‌بیت‌ها را برای سر دادن آواهای مور و هوره در مراسم پُرس و یا یادمان درگذشتگان سروده‌اند، اما ارج نهادن به انسان آن‌قدر اهمیت می‌یابد که این سروده‌ها مرگ را نفی می‌کنند و از عزیزان خود می‌خواهند تا به آن گردن ننهند.
سرکت وردار اِ گرون خاوهَ
ای خاوه و تو فره مناوه
serakat verdār e geron xāwa
ey xāwa va to fera manāwa
سرت را از خواب گرانی که تو را در بر گرفته بردار، این‌گونه خوابیدن برای تو بسیار ناشایست است. با بیان تک‌بیت یاد شده علیه مرگ عصیان می‌شود. مردن خوابی سنگین پنداشته می‌شود.خطاب به عزیز از دست رفته‌اش نهیب زده می‌شود که مرگ برای تو بسیار حقیر است. برخیز و به زندگی بازگرد.
سرکت وردار وه شیرین خاوه
نرگس و تری ریشه ژَ آوه
serakat verdār e širin xāwa
narges va tari riša ža āwa
سرت را از خواب شیرین بردار، تر و تازگی گل نرگس به خاطر آن است که ریشه در آب دارد. این تک‌بیت را زنان، در مراسم پُرس و با آوای مور می‌خوانند. مضمون تک‌بیت خطاب به کسی است که چشم بر زندگی فرو بسته است. مویه‌خوان با بیان این بیت در آوای مور نمی‌خواهد مرگ عزیز از دست رفته‌اش را بپذیرد و مرگ او را خوابی شیرین می‌پندارد. هر آن امیدوار است مرگ را نفی کند و سرش را از بستر بردارد و به زندگی بازگردد. چون در زندگی‌اش بارها دیده است که گل نرگس با همه‌ی تری و تازگی‌اش، اگر چشم فرو بسته باشد، چون ریشه در آب دارد گل‌‌هایش شکفته می‌شود و چشم‌هایش را به روی حیات و زندگی می‌گشاید. [قوم لک مانند سایر اقوام کوه‌نشین زاگرس مرکزی، طی هزاران سال زندگی مداوم و پیوسته، رمه‌های اسب و گله‌های گاو و گوسفند خود را در چراگاه‌های محدودی که به آن‌ها تعلق داشته به چرا وا داشته‌اند تا بر اساس سه عنصر حیاتی انسان، علف و دام زندگی خود را به شیوه‌ی اقتصاد شبانی و کوچ‌گری با جغرافیای سختی که در آن می‌زیسته‌اند، سازگار سازند. در این شیوه‌ی زندگی نقش موُثر مردان سلحشور که از حریمِ زندگی دفاع می‌کرده‌اند، به عنوان مهم‌ترین عنصرِ حیاتی بسیار با اهمیت بوده‌اند. فقدان مدافعان این شیوه‌ی زندگی، نگرانی عمومی را برمی‌انگیخته است و نبودن حامیان ایل به کلِ جامعه‌ی ایلی ضرر می‌رسانده است.
این جامعه، فرهنگِ خاص خود را به نحوی ایجاد می‌نموده تا با هنجارهایش، ارزش‌های جامعه‌ی ایلی را پاس بدارد. در بخشی از ادبیات شفاهی ایلی واکنش‌های هیجانی در عالم خیال، به کار گرفته شده است تا انسان را نامیرا و جاودان سازد و آیین‌های مرگ، نمادها و نشانه‌های بسیاری را به کارگیرد تا به جامعه‌اش القا کند، انسان اصلی‌ترین محورِ حیات، نامیرا و جاودان است.
ناباوری در مرگ عزیزان و گردن ننهادن بر مردن، تنها در تعدادی از ابیات مور و هوره تجلی نمی‌یابد، بلکه این تصور در بسیاری از آیین‌ها، مراسم، نشانه‌ها و نمادهای زندگی ایلی به کار گرفته می‌شود تا با نیستی و مرگ مقابله شود.
اجرای ریتم‌های موزون و رقص‌های دسته‌جمعی نمادی از ابراز شادمانی انسان‌هاست. اما هنگامی که انسان نخبه‌ای در قوم لک چشم از جهان فرو می‌بسته است، طی آیینی نمادین با اجرای نوعی رقص به نام (هی‌را، هی‌را) برگِردِ جنازه‌ی درگذشته می‌رقصیده‌اند. این رقص را مردان به صورت دسته جمعی شانه‌به‌شانه‌ی هم اجرا می‌کردند. این رقصیدن برای مراسم مرگ شبیه به رقص «سنگین سماع» است. این نوع رقصیدن برخلاف همه‌ی رقص‌های دسته جمعی از راست به چپ و در جهت حرکت عقربه‌های ساعت انجام می‌گیرد. رقصندگان هی‌را هی‌را در یک هم‌نوایی با آهنگی حماسی ابیاتی از مور و هوره در ستودن درگذشته می‌خوانند. شیوه‌ی اجرای این آیین انگار دهن‌کجی به مرگ است و به نوعی اعتراض به مردن و نادیده انگاشتن آن تلقی می‌شود.
در مراسم درگذشتگان عَلَم‌هایی که بی‌شباهت به قامت نمادین انسان نیستند، در مکان به جای آوردن پُرس برپا می‌دارند تا شاید نشانه‌‌ای از حضور درگذشته باشد. درگذشته‌ای که قامت او دیگر رؤیت نخواهد شد. این نمایش نمادین به نوعی مقابله با زوالی است که مرگ با خود می‌آورد.
گاهی که زنان قوم لک «وی، وی» کنان صورت خود را می‌خراشند در واقع علیه (وی) یا (واته) خدای مرگ عصیان می‌کنند و به فرمان او که مردن، مرگ و ویرانی است اعتراض می‌کنند.
قومِ لک بر فراز گور مردانِ قبایل خود (میل) ستون‌های چند وجهی سنگی، قرار می‌دهند. این ستون‌های سنگی در قد و قواره‌ی یک انسان هستند. شاید بر پا داشتن میل سنگی به نوعی مقابله با نیستی و مرگ است. برای این‌که این ستون‌های سنگی هویتی انسانی همانند درگذشتگان بیابند، وجوه آن‌ها را با نقوشی که موضوع آنان هم‌خوانی با علایق درگذشته داشته، حکاکی می‌کرده‌اند تا این‌گونه نامیرایی و جاودانگی فرد درگذشته را ماندگار سازند.

امید محمدی بازدید : 170 یکشنبه 17 اسفند 1393 نظرات (0)

 

 

 

 

 

 لكستان استاني فرضي در غرب ايران است كه داراي هفت شهرستان از جمله کوهدشت،دلفان،هرسین،کنگاور، صحنه،سلسله و دره شهر است كه جمعيتي نزديك به۷۵۰،۰۰۰  نفر دارد و مساحتي نزديك به ۱۶،۲۰۰ كيلومتر مربع دارد.البته لك زبانان ۶۰٪جمعيت دو شهر كرمانشاه و خرم اباد را تشكيل مي دهند. به غير از اين شهرستانها لک زبانان در نقاط ديگر از جمله دره شهر، آبدانان .كلاردشت(دلفان سيتي)،قزوين، نهاوند، بروجرد(دشت سيلاخور)،انديمشك،سنقر،دهلران و ... زندگي مي كنند.

 

تقريبا جمعيت لك زبانان در ايران دو ميليون نفر است كه متاسفانه در بعضي وبلاگها و وب سايتها خيلي كمتر را نشان مي دهند. لك زبانان در كشور عراق هم زندگي مي كنند  ( فعلا اطلاعات کامل ندارم) . كوهدشت با جمعیت۲۱۱٬۸۸۶نفر پر جمعيت ترين و  با مساحت ۳،۹۸۳ کیلومتر مربع وسيعترين شهرستان است.  مرتفع ترين نقطه شهري لكستان نورآباد است كه ارتفاعي بيش از ۲۰۰۰ متر دارد و يكي از ۵ شهر اول كشوراز لحاظ ارتفاع است كه سردترين نقطه شهري لكستان نيز مي باشد و ۸۹ روز يخبندان در اين شهرستان ثبت شده است.از مهمترين آثار اين استان كتيبه ي بيستون است كه در پايتخت باستاني لكستان يعني شهر بیستون قرار دارد و همچنين معبد آناهيتا در كنگاور   . از  آثار تاريخي آن مي توان  اشياء برنزه قوم كاسيت را گفت كه به وفور در اين استان  به خصوص در كوهدشت و دلفان يافت مي شود.از شهر هاي زيباي آن مي توان به نگين سبز استان يعني صحنه اشاره كرد. از آثار زيباي آن مي توان سراب كهمان سلسله را نام برد كه سيماي بكري دارد. بلندترین نقطه لکستان قله یال کبود  از قلل کوه چهل نابالغان رشته کوه گرین است که ۳۸۵۰ متر ارتفاع دارد که در شرق شهر نورآباد واقع شده است.

امید محمدی بازدید : 80 یکشنبه 17 اسفند 1393 نظرات (0)

کیش مردمان لک از باستان تاکنون
کیش
  کاسیان  :
کیش کاسیان  را  شاید  نخستین  نقش  پناهگاه  جنوبی دره  میر ملاس  واقع در کوه  سَر سُر حسن  شان  کوهدشت   نقطه  عطفی  در  پژوهش  برای  دانستن   نخستین   جلوه ها  از  باورهای  آنان  به  نیروی خدایان  باشد

 

از  نقش ها   در  مفرغ ها  مرکب از  شکار  و  بت  است  یعنی  مجموعه ای  از  از کله  قوچ  با  شاخهای  نیمدایره ای  که  درون  هر  دایره  شاخ  و  یا  حلقه   صورتی  از  انسان  خدا  نما  جلوه  می کند.   مفرغهای  دارای  سر  قوچ   و  حلقه  ، گاه  بر معبد ها  نیاز  می  شده  است  و  گاهی  هم  طلسمی  برای  همراه  داشتن   هنگام   شکار  رفتن   که  آنها  را بر یراق  لگام  اسبان  شکارچیان  می آویخته   اند و  سرانجام  پس از  مرگ  شکارچی  ،  همراه  وی  به  خاک  سپرده   می  شدند  .  این  حلقه  بعد از  حمله  تازیان  بر  روی نقوش  به  صورت  بسته  و  باز  در معماری  و  سفالگری  و  نقاشی  و  مینیاتور  به  کار  گرفته  شد   و  به  عنوان  طلسم  و حرز  حلقه ای  بر درهای خانه   شد  تا  به هنگام   در زدن   خبر های  با  شکوه  و خوب  را نوید  دهد  .یکی  از  خدایان  آنها  به  نام  کاشو نه  تنها  جنبه  خدایی  داشت  بلکه   نام  نیای  قبیله   کاسیان  نیز  بود   .  خدایان  کاسیان  با  خدایان   بابلیان  متفاوت  بودند   ولی  کاسیها  هم   خدایان  دیگری  هم  داشتند  که برای  بابلیها  مورد احترام  بود  اما  بعد از  سقوط دولت  کاسیان  ،  بابلیها   پرستش  آنها   را   ترک  کردند  .    

آئین  مهری یا  میترائیسم  :

آثار باقی  مانده   از  معبد  مهری  در  توه  بوواس   در خرم  آباد و  قلعه  کهزاد  و  غار  کوگو  نشان  دهنده  وجود  این  آئین  کهن  است ، معبد  مهری  در  دوره  ساسانیان  تغییر  موقعیت  داد  و  به  آتشکده   تبدیل  شد  . آثار  به جای  مانده  دیگر  از  این  آئین  :

1. نام  شهر  مهرگان  کده   دوره  ساسانیان  که تازیان   آن  را  مهر جان  می گفتند  .

2. شهر مهران در  پشتکوه که  اینک  جزو  ایلام  محسوب می گردد  .

3.کوه  افسانه کوه مهراب  در  شمال  باختری  لرستان  که  جزء  دلفان  و  در  دامنه  محلی  است  که  مردم  معتقدند کشتی نوح  در آنجا  به  گل  نشسته  است  (  مهرکو  یا  مهراب  کوه  یکی  از  کوههای  دلفان  است  که  آن  را  طلسم  می دانند  و  درباره  آن  افسانه ها  نقل   می کنند)  . 

4.  دو  رود مهم   کشکو  و  صیمره   که  در  مکانی  به نام  چم  مهر  در  جنوب  غربی  پلدختر  به هم  می  رسند   بر  سر  راه  ( دره  شهر )  کنونی  یا  مهرگان   کده  باستانی  به  هم  می  ریزند  و  از آن  پس تنها   با  نام  صیمره   روان  می  شود   .   محل  پیوستن  دو  رود   در  دامنه  نزدیک   به  کوه  مله   واقع  شده  است   کوه  جنوبی  این  مکان  که  پس  از   آن  صیمره  بر دامنه  شمالی آن  روان  است  کوَرَ  نام   دارد  

5. دژ  سنگی  ویزن  یار   ( بیژن  یار )  که  نام  کنونی  آن  کهزاد  است   که  دژ  کهزاد  مشرف به  رود  صیمره  است  یکی  از  آثار های  دوره  مهری  بوده  است  .

6. نفوذ  اعتقادی  در  گفته  ها  و آداب و  رسوم  همگانی  مثلا  قبلاً  به  شعاع  خورشید  قسم  یاد  می کردند  ( وه  لیسک  افتاو )

آئین زردتشت   :

 تعالیم  یکتاپرستی  زرد تشت  نیز  در لکستان  فراگیر بوده  است    از  جمله   وجود  آتشکده  اروخش  در  الشتر و  آثار  آتشکده  دیگری در  صیمره  ( دره  شهر)   نشانه  گسترش  این  کیش و  باور هاست  .

 

  بعد  از  اسلام 

آئین  اسلام :

مذهب رسمی و  موروثی  بومیان  لکستان اسلام  است و  پیرو  مذهب  دوازده امامی  هستند. زمانی  که  تازیان   به  شهرهای  باختری  حمله  کردند  نخست  با  مقاومت  مردم   روبه رو  شدند   ولی  پس  از  کشته  شدن  فرمانده  آنها  که  پسر  هرمزان  بود  ،  نیروی  پایداریشان  در هم  شکست  و  تسلیم  شدند  .  ساکنان  شهرها  شرط  تسلیم را    بستن  پیمان   مصالحه   اعلام  کردند  که برابر  حکم  دین   اسلام  جزیه  بپردازند  و  بر کیش  زرتشتی خود  باقی  بمانند  .   دیگر  ساکنان  که  زندگی  کوچ   نشینی   داشتند  از   تعرض  و  دستیابی  به  دور  بودند   و  تا  مدتها  و  سالیان  دراز  به  کیش  خود   باقی  بودند  .  و  آئین اسلام  که  نماد  و  مظهر  یکتا پرستی  بود و  با آئین  زردتشت  نزدیکی  داشت مردم  آن را  به راحتی  پذیرفتند  .

- مذهب شیعه

مردم  در  زمان  امویان  که  از  ظلم  و  ستم  آنان  به  تنگ  آمده  بودند    توانستند   در  برابر  مرکز  خلافت  بغداد  و  خلیفه  الطایع  به  پا  خیزند که ایرانیان  و  ساکنان  لرستان  نیز  از آنها  حمایت  کردند  در این  سالها  که  بغداد  تحت  نفوذ   دیلمیان  بود  به خواست  آنان  مذهب  شیعه  پا  گرفت  و گسترش  یافت  و  تا کنون  هم  اکثریت  لک زبانان  شیعه  اثنی  عشری هستند  . 

- یارسان یا  اهل حق :

ترکیب از  اعتقاد و کیشهای  کهن  ایرانی  و  باورها  و  منشهای  و  پندارهای آنها  و  نیز آئین  شیعه  اسلامی  .  بیشترین  یارسان   لرستان  را  شاخه  آتش بیگی  تشکیل می دهد  که  سه  طایفه  بزرگ  لک  به  نامهای  نیرالی  و  میر بک  .  چوواری  را  شامل  می  شود  .  قبور  و  آرامگاه های  پیشوایان  اهل  حق در  سر تا سر  لرستان  تحت  عنوان   پیر  ، بابا   ،شاه   و  سلطان  مورد  زیارت  و  ستایش  هستند   مثل شاهزاده  احمد  (  یکی  از  سه  برادر  هستند  که  در منطقه  شهرت  داشتند  و  دو  برادر  دیگر  سلطان  محمد  در  دشت  هلیلان  ( شاه محمد )  و  سلطان  ابراهیم  ( بابا بزرگ )  مشهور  است  .

این  اعتقاد  گاه  به اشتباه  علی  الهی  یا  نُصیری   یاد می شود  و  برخی  نیز  آن  را نصرانیت   شاخه ای  از  مسیحیت  می  دانند  .  به  ویژه  که  در  داستان   شاه  خوشین   مادرش  ماما  جلاله   در  عین  بکارت  آبستن  می  شود   شباهت  موضوعی  با  داستان   حضرت  عیسی  دارد  .

 

منبع : سایت لکستان


درباره ما
نه تو می مانی و نه اندوه و نه هیچیک از مردم این آبادی ... به حباب نگران لب یک رود قسم، و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت، غصه هم می گذرد، آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند ... لحظه ها عریانند. به تن لحظه خود، جامه اندوه مپوشان هرگز.
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    عملکرد نماینده ی کنونی سلسله و دلفان (جناب آقای حجت الله سوری)چقدر برایتان رضایت بخش بوده است؟
    دلیل شما برای حمایت از مذاکرات هسته ای و به نتیجه رسیدن آن چیست
    آمار سایت
  • کل مطالب : 632
  • کل نظرات : 23
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 61
  • آی پی امروز : 48
  • آی پی دیروز : 76
  • بازدید امروز : 91
  • باردید دیروز : 253
  • گوگل امروز : 6
  • گوگل دیروز : 8
  • بازدید هفته : 503
  • بازدید ماه : 1,503
  • بازدید سال : 38,742
  • بازدید کلی : 390,799